متن ادبی « نامه‏ای به موعود »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« نامه‏ای به موعود »

موعودم سلام! امیدوارم که در سایه عنایات ویژه خدا، در سلامت بمانی، «و تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد.» اگر از حالِ من بپرسی، باید بگویم که ملولم، رنجورم و ناشکیبا؛ آن هم از دوری تو. شنیده‏ام وقتی بیایی، بهار را همیشگی خواهی کرد و مرا به سیر گلستانِ حمایت خواهی بُرد. شنیده‏ام که به توفیق یافتگان حضرت گفته‏ای که برای ظهورت بسیار دعا کنند. به چشم! ندبه‏هایم را دو چندان خواهم کرد و دستانم را که هر شب، وسعت آسمان را در برگرفته است، پایین نخواهم آورد. به چشمانم می‏گویم همیشه بارانی بمانند و به لب‏هایم فرمان می‏دهم که هر صبح، «اللهم عجّل» بخوانند. تو نیز مرا در حسرت دیدار مخواه و به بی‏قراری چشمانم، آغوش بگشا.
شنیده‏ام که در بیابان، خیمه برپا داشته‏ای و مردانی از جنس‏نور را به بارگاهت بار داده‏ای. شنیده‏ام که دشت‏ها را از حضور سبزت، عطرآگین ساخته‏ای. شنیده‏ام که نبض صحرا به شوق تو می‏تپد و سبز می‏شود.
هر صبح، بر گلدسته انتظار می‏ایستم و آرزومندی دیدار تو را تکبیر می‏زنم. آن‏گاه، به مسجد نجوا با تو می‏آیم، به سجده در می‏آیم و ناله سر می‏دهم: «اللّهم انّا نَرقَبُ اِلیکَ فِی دَولَة کَریمه».
راستی! چند سحر دیگر تا بازآمدنت باقی مانده‏است؟ چند شب دیگر باید تو را ناله بزنیم؟
چند روز دیگر باید خاک را به دنبالت بپیماییم؟
من و دیگر منتظرانت در آرزوی دولت تو، روز و شب را به سر می‏بریم و امید داریم که پاسخ‏نامه نیازمان، حضور خجسته تو باشد.
جواد محمدزمانی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page