متن ادبی « امتحان سخت انتظار »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« امتحان سخت انتظار »

والفجر و آفتاب خواهد دمید، ابرهای غیبت، کنار خواهد رفت و نور، از تمام روزنه‏ها جاری خواهد شد. ای خورشید پنهان! تو را انتظار می‏کشیم، حضور روشن تو را به دعا نشسته‏ایم آیا وقت آن نشده است که بیایی؟!
آیا عقربه‏ها، هنوز به ساعت ظهور نرسیده‏اند؟! آیا ثانیه‏ها، آهنگ ظهور را نمی‏نوازند؟!
آیا وقت آن نیست تا اشارتی بکنی و عالم پیر جوان شود؟!
زمان آن نیست تا پلک بگشایی و ذرّات کائنات را به میهمانی نور بخوانی؟! آقا! دیگر وقت آن است که چشم‏ها، فصل روشنایی را به تجربه بنشینند.
وقت آن است که حضور تو، از در و دیوار متجلّی شود. وقت آن است که در آدینه‏ها، فقط تصویر زیبای تو پدیدار شود. آقا! نزدیک است فرو ریختن ایمان‏ها، ریزش امیدها، ناباوریِ عقیده‏ها، کوتاهی دستان دعا، فرو بستن لب‏ها از خواهش، خشکسالی چشم‏ها از گریه، اسارت ارادت‏های پاک و جولان بی‏وقفه هوی و هوس‏های دور و دراز.
وقت آن است پدیدار شوی؛ که بسیار نزدیک است، مظلومی دین و بی‏پناهی قرآن. ای خورشید مه آلوده حضور! دریاب فریادهای ناامید را!
دریاب دست‏های سر در گم را! دریاب چشم‏های منتظر را! دریاب جان‏های تشنه را!
دریاب ندبه‏های پریشان را! این‏ها تو را می‏خوانند! این ندبه‏ها، تو را ضجّه می‏زنند!
این اشک‏ها، دست به دامان تو گشته‏اند! این ناله‏های سوزناک که از جگرهای سوخته می‏آید! کجایی ای بقیة اللّه‏؟!
کجایی ادامه خداوند در زمین؟! «ای فرزند یاسین! بیش از این فراق را بر ما بیچارگان مپسند! بیش از این جان‏های عاشق را در آتش هجران مگداز!» نمی‏دانم، کدام روز، پایان امتحان سخت انتظار است؟!
نمی‏دانم، تو، کدام لحظه خواهی آمد؟! چه بسیار دیده‏ها که در حسرت دیدارت پژمردند!
چه بسیار جان‏ها، که در آتش هجرت سوختند و افسردند!
می‏ترسم، که من نیز لایق دیدارت نباشم!
«می‏ترسم که مرگ، بین من و شما فاصله اندازد!
می‏ترسم آن قدر دیر بیایی که دیگر نباشم!!» هر چند که تو دورترین نزدیکی و حاضرترین غایب!
خدیجه پنجی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page