« واگویههای پریشانی »
ای فرزند نجیبان و شریفان! دیده بر عالم ما بگشا که حسرت نجابت نرگسی، شرافت حسینی و عزّت علیگونهات را در سینه داریم.
ای فرزند ستارگان فروزنده! ای آخرین خورشید هدایت! چشمان ظلمت کشیده و خواباندود شب را نورافشان کن که سایههای توهم، رنگ بازد و جهالت، بار غصه بر بندد. ای فرزند راههای روشن و نشانههای آشکار! سراپای وجودمان، زخمیِ کورمال رفتن در وادی حیرت و سرگشتگی است.
بَلدِ راههای آسمانی! دست دلهایمان را تنها تو راهنما توانی بود.
ای عصاره معجزات الهی! این قلب مسخ شده بشریت را به معجزه ظهورت مسحور خویش ساز تا گردن تکبّر براندازد و قامت عبادت بر زمین ساید.
ای فرزند «طه و یس» و آیات محکم الهی! به روح زمینیان نازل شو تا در برابر شعلههای درخشان وحی الهی، جلای عروج و عرفان بیابند.
ای همه معنای عشق و معرفت! «تا چند هیاهوی این مردم بیگانه در گوشم بپیچد و نجوای آسمانی تو از سکوت ذهنم برنخیزد؟!» تا کی دیوانهوار، زوایای دنیای دردآلود خود را بگردم و برای همدردی تنهایی محبوب خود راهی نیابم؟» تا چند دیدگانم به تماشای خلق مشغول باشد و از دیدن گل روی تو محروم؟ مپسند که ناله دردمندانهام، جز کلام شفابخش تو، پاسخگویی داشته باشد! مپسند مرا اسیر این گریههای طولانی که شبم را به روز و روزم را به شب پیوند میزند! در این غربت تاریکخانه غیبت، دنبال یاریگری برای نالهسرایی خویش خواهم گشت، که تا ظهورت، اشکهایم جاری و نالهام در فراقت بلند باشد.
آیا کسی هست مرا یاری کند تا بهمراه نالههای او به یاد محبوب نهان از دیدگانم شب و روز ناله کنم!
آیا دیدهای هست که به خار و خسی اشک ریزان شده و مرا در سیلاب بارش اشکهایم، همراهی کند؟
آیا ناله کننده بیتابی هست که من در خلوت تنهایی او شریک شوم و بار غصه غیبت تو را با نالههای جانسوزم سبک نمایم؟
منتظر حضورت را مژده دیدار ده تا یعقوبوار چشم تماشا بگشاید! تشنه وصل را مژده ظهور ده تا کام دل برگیرد و جان به لقای دوست بخشد!
پرچم پیروزی و عدالت برافراز تا مظلومان ستمدیده جهان، سر برافرازند و دشمنانت خواری کیفر را بچشند. ای یادگار خدا در زمین! ای منتقم دشمنان الهی! ما را دریاب!
حورا طوسی