متن ادبی « تمامی بلندی اقبال‏ها »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« تمامی بلندی اقبال‏ها »

تو می‏آیی!
تو می‏آیی و پرندگان به پرواز در می‏آیند؛ در آسمان نگاه تو هیچ پروازی ممنوع نیست.
تو می‏آیی و تمام گل‏ها سرشار از عطر «گل محمدی» می‏شوند.
تو می‏آیی و تمام جاده‏ها به گل و لبخند ختم می‏شوند.
ای بهانه بهار! جای تو در کنار تمام سفره‏های هفت سین خالی است بیا!
بدون تو همه ما غریب می‏میریم   ***   کنار سفره امّن یجیب می‏میریم
بدون تو دل ما زخم خورده می‏ماند   ***   و خون ما به حساب سپرده می‏ماند
بیا! که بی‏تو، نتیجه بغض انسان، در گذرگاه بی‏تفاوتی‏ها رها می‏ماند. و پایمال بی‏سرانجامی‏ها می‏شود.
بیا و گردوغبار کدرآفرین را از سیمای باد ـ این فروشنده دوره‏گرد بی‏تابی‏ها ـ پاک کن و آسمان را محو روشنایی دست نخورده خویش کن.
و چه خوب می‏دانم که تو می‏آیی و به تمام انسان‏ها هدیه خواهی داد حضور یکرنگ گونه خویش را.
ای آبی سیال و ای تمام بلندی اقبال‏ها!
تو می‏آیی و در هر ثانیه، لحظه آمدنت را تمام تولّدها به انتظار نشسته‏اند که از لحظه تولد انتظارت، تمام ستاره‏ها چشم به راه افول خویشند تا خاموشی سرد دور از تو بودن را به خاطر بسپارند.
آن زمان که تو بیایی، هیچ شکی در شکفتن گلدان‏ها باقی نمی‏ماند و خوب می‏دانم که اگر نیایی:
اگر سپیده نیایی بهار تقدیرم   ***   به رنگ غنچه در آغوش خویش می‏میرم
تو می‏آیی و تیرگی، از دامن شب‏های فراگیر فرار می‏کند و روشنی، بر تخت جهان بخت برگشته، جلوس می‏کند.
تو می‏آیی و تمام نامه‏ها خود را به دستان تو می‏رسانند و تمام محبت‏ها به تو منتهی می‏شوند و جهانی برای تو خواهد نوشت که تمام التماس دعاها به تو پیوست خورده‏اند.
تو می‏آیی و بعد از سال‏های سال نخستین خرسندی تاریخ را رقم می‏زنی و زیباترین ترانه را به لهجه‏ای مرسوم‏تر و دل نوازتر از باران، می‏خوانی.
تمام آرزوهای گم شده در تو قامت می‏گیرند و تمام هیجان‏های دروغین، هویت کاذب خویش را در خاموش مطلق پنهان می‏کند. تو می‏آیی و تمام دغل‏ها و غول‏ها را به غل و زنجیر می‏کشی.
محمد کامرانی اقدام

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page