« آفتابیترین بهانه اشتیاق عدالت »
ای جاریترین جویبار طراوت! چشمههای عطش، گریبان چاک به نماز باران نشستهاند و بارش بهاریترین طراوت را استغاثه میکنند.
ای آفتابیترین بهانهها بودن! پنجرهها، دست دعا بر آسمان دارند و حضور سپیده را فریاد میزنند. ای سحریترین نسیم سرودن، قصیدههای بلند رویش، بیت بیت هستی خود را قربانی قدوم مبارک زیباترین غزل آفرینش میکنند تا دلنشینترین آهنگ زندگی از پس پرده انتظار شکوفا شود.
ای بهاریترین نغمه رویش! شاخه ستبر انتظار، لطیفترین گلهای امید را در باغ آرزو شکوفا کرده است.
ای بلیغترین نهجالبلاغه خلقت! زبانها در کام و دلها در دام ماندهاند و کتابها، گنگ و اندیشهها، منگ شدهاند از وصف رنگهای گوناگون که بر پرده نقش بسته است و عدالت، در قربانگاه ظالمان ذبح میشود و در پیشخوان عدل فروشان عالم به معرض مذاکره گذاشته میشود.
دعا، پرچم همیشه برافراشتهای است که بر بام سرای دلهای بیقرار، به اهتزاز درآمده و سر بر آسمان اجابت میساید.
ای توفندهترین گردباد ستمسوز! ستارههای توهم، از وحشت سردی و سکون، به دامن شب آویختهاند و شب دیجور، وحشیترین نظم نوینش را بر گرده زمین تحمیل کرده است.
ای روح پنهان عدالت در کالبد زمان! جهان از دیدن وحشیترین متمدنهای تاریخ، قالب تهی کرده است و جهانیان سر در گم و سرگردان، به هر بیشهای پناه میبرند بیا و جهان را از این سرگردانی نجات بده و جهانیان را به سرزمین امن، مهمان کن و در ناکجاآباد زمین اسکان بده.
ای بغض نشکفته زمین! شکوفا شو، که خشمهای فرو خورده، چشم به تو دوختهاند و فریادهای در گلو مرده، آیینهدار تواَند.
آقا بیا!
که جمال جانفزایت، دل عاشقان ربوده *** صنما، دمی نگاهی، که دل جهان فسرده
هاجر امانی ماچیانی