« مأمن آشفتگان »
امام مأمن آشفتگان است و آرامگاه شوریدگان. امین اللّه است بر پهنه خاک و امین بندگانش. ایمان به مأمون ثمرهاش امان است: «یا ایّها الّذین آمَنوا آمِنوا...». امان نامه من این نگاشتههاست که نثار پیشقدمت داشتهام. تو در دل ما خانه کردهای و ما در دل تو...؟ چه میتوان گفت؟! تو خود این جمله را به پایان بر!... تو را از شمشیر چشمها دور بردهاند. تو را از تیغهای پنهان در امان داشتهاند. تو در سایهسار امنیّت خدایی! و آدمیان در چتر رعایت تو، تو راعی مایی و ما گوسفندان تو!...شبان مهربان! ساعتی بیاسای! کنار این رمه بنشین و نوای شوق برآور از نای!... «بشنو از نی چون حکایت میکند»... گرگها در کمینگاهند؛ باد و باران، درّهها و پرتگاهها، سراشیبیها و فرازها، همه آسودگی ربودهاند از خیال ما. اما نه! ما سر به هواییم! غافلیم! تو باید نگذاری! تو باید پراکندگیها را به را به الفت بدل کنی! تو باید چوپانی کنی!...
... السّلام علیک ایّهاالامام المأمون...
«آنگاه علامت «پسر انسان» پدیدار گردد... پسر انسان را ببینید که بر ابرهای آسمان،با قوّت و جلال میآید...»
«خدا تسلّی بخش دیگر به شما عطا خواهد کرد؛ تا همیشه با شما بماند؛ یعنی روح راستی که جهان نمیتواند آنرا بپذیرد؛ زیرا او را نمیبیند و نمیشناسد. اما شما او را میشناسید؛ زیرا با شما میماند و در میان شما خواهد بود...»
«عصای قدرت و سلطنت یهود، دور نخواهد شد تا او بیاید...»
«پسر انسان با ابرهای آسمان آمد و سلطنت و جلال و ملکوت به او داده شد...»
«وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ»
تو را به ما وعده دادهاند در انجیل، تورات، زبور و کتاب دانیال و فراتر از همه در کتاب آسمانی رسول آخرین ـ قرآن ـ و تو را بر همه چیز مقدّم داشتهاند؛ در خلقت، کمال، اطاعت و محبّت... تو را همه آرزو بردهاند. در سحرگاه خلقت آنگاه که دستان طمع قابیل، گلوی معصومیّت هابیل را فشرد، آن دم که سیل اشک پیش از سیلاب بلا در دیدگان نوح علیهالسلام راه برد، موسی علیهالسلام که پس از سالها ایستادگی، پیروانش را گوسالهپرست یافت، آن زمان که عیسی علیهالسلام در گاهواره، به پاکدامنی مریم علیهاالسلام شهادت داد، احمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم که سنگ بر پیشانی تاب آورد، علی که خار در دیده یارست، حسن که پارههای جگر خویش در تشت تماشا کرد و... غروب عاشورا وقتی زینب دستهای استیصال بر سر، میان قربانگاه و خیمهگاه هروله میکرد، لبها همه در تب و تاب ذکر تو و دلها به هوای تو در تلاطم:
... السّلام علیک ایّها المقدّم المأمول...
سعید مقدس