شعر « مولای لحظه‏های تکاپو »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« مولای لحظه‏های تکاپو »

چون رود می‏رود دل من جمعه‏ها غروب   ***   مگذار تا بگیرد از این جاده، پا غروب
من دل خوشم به این‏که سرانجام می‏رسی   ***   مفهوم می‏دهی تو به یک عمر بی‏کسی
در لحظه‏های روشن در حال ازدیاد   ***   خواب تو را در آینه‏ها دیده‏ام زیاد
بردار از مقابل چشمم نقاب را   ***   تکثیر کن در آینه‏ها آفتاب را
لبریز کن وجود مرا از گل و صدا   ***   سرشار از پرنده و لبخند کن مرا
گرچه رسیده‏ام به خط آخر خودم   ***   برخورده‏ام به تازه‏ترین باور خودم
در فصل پنجم از تو همه حرف می‏زنند   ***   انبوه مردم از تو همه حرف می‏زنند
مولای لحظه‏های تکاپو! طلوع کن   ***   آئینه‏ام شکسته، از این رو طلوع کن
بیدار کن جهان فرو رفته را ز خواب   ***   تعبیرهای مبهم و آشفته را ز خواب
عرض ارادت دل ما را قبول کن   ***   ناقابل است و لطف کن از ما قبول کن
پایان عمر دلهره‏گی‏ها! کمی بخند   ***   پرونده جنایت تاریخ را ببند
چشمان توست در همه جا موج می‏زند   ***   در چشم تو شکوه خدا موج می‏زند
چشمت اگر اشاره کند، بی قرار اوست   ***   دریا بدون چون و چرا موج می‏زند
تا می‏پراکنی نفست را به جان من   ***   فوج پرنده‏های رها موج می‏زند
وقتی به آفتابیِ تو خیره می‏شوم   ***   در نقره‏ای اشک، طلا موج می‏زند
مولا تویی که عشق، چو نام تو را شنید   ***   نام تو را به خاطر عشق تو برگزید
در ذهن ذرّه‏ها، همه نام تو جاری است   ***   موسیقی ملایم گام تو جاری است
آب است روشنایی و چشمان تو، ترند   ***   فانوس‏های در جریانی شناورند
آیینه‏دار اشک تو ماه است و آفتاب   ***   گرد و غبار گام تو آیینه گسترند
شب‏ها گم است صورت تو در ستاره‏ها   ***   تا مردم از نگاه تو سر در نیاورند
وقتی به آسمان غزل، بال می‏دهی   ***   گنجشک‏های شعر من از جای می‏پرند
می‏نوشد از نگاه تو پی در پی، آفتاب   ***   تا کی ستاره گریه کند، تا کی آفتاب؟
می‏خواهمت برای تماشا، هزار چشم   ***   تا بنگرم شکوه تو را با هزار چشم
محمد کامرانی اقدام

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page