متن ادبی « با کوله‏باری از طراوت صبح می‏آیی »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« با کوله‏باری از طراوت صبح می‏آیی »

می‏آیی؛ از نهایت آبی باران، با کوله‏باری از طراوت صبح، سوار بر تندرِ شبنم. می‏آیی؛ از ابتدای زمان، با تنگی از بلوار عدالت و تازیانه‏ای برای تعزیر ستم. بر منبر نماز می‏بینمت؛ انگار خسته‏ای، از طول سفر، از راهِ دراز!
می‏آیی، ای ستاره دنباله‏دار! و در امتداد تو، سیصد و سیزده فرشته آدمیت، خوشه پروین ظهور تو در آسمان کعبه می‏شوند.
می‏آیی و خاک، از فطرت ما، غبار می‏شود تا در عصر شایسته‏سالاری، زمرّد نجابتمان خودنمایی کند.
می‏آیی و تب تقدیر، به نسیم دولت کریمه تو، پاپس می‏کشد و حال ما خوبِ خوب می‏شود
می‏آیی و چشمان منتظر مستضعفانِ باغچه دنیا را به بوستان برابری‏ات، ذوق زده می‏کنی
می‏آیی و از پس عمری که چمن تشنه است، به لعل لبانت، نینوایش را فرات می‏دهی؛ چرا که
«این‏جا کسی به فکر چمن‏های تشنه نیست   ***   انگار قلب بودنمان دشت نینواست
ما در حضور ممتد شب‏ها شکسته‏ایم   ***    ای قاصد سپیده بگو خانه‏ات کجاست»
می‏آیی و دست‏های پژمرده جهان، زیر رایت تو، به امید آیینه، سینه می‏زند و شاداب می‏شود. همه، حتی اندیشمندانِ دور، به ظهور شکوهمند و مقتدرانه تو معتقدند؛ راسل می‏گوید:
«جهان در انتظار مصلحی است که آن را در زیر یک پرچم و یک شعار درآورد»
می‏آیی و از ماورای عطر گل سرخ می‏وزی و در موج دعاهای تا خدا، شمیم دل‏انگیز می‏شوی.
«می‏آیی از نهایت شرقی‏ترین غزل   ***   دستان مهربان تو با نور آشناست
بر محمل سپیده نشنید دعای ما   ***   هر چند معبر تو فراسوی کبریاست
صد پنجره ستاره احساس می‏دمد   ***   در آسمانِ فصل ظهورت؛ سحر گواست»
سید عبدالحمید کریمی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page