متن ادبی « سیمایی از سیب »

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

« سیمایی از سیب »

بیش از این دچارمان مخواه
هنوز هم
اوّلین و آخرین پیچ کوچه‏های انتظار
در هوای مبتلا به تو
تاب می‏خورد؛
و باغ، بی‏ترانه بلوغِ با تو بودن است.
هنوز هم، شمیم رایحه، در مشام‏های سیب آشنا، شکفته می‏شود.
هنوز هم، تو هستی و تمام هستی از وجود نازنین تو معطّر است.
تو خسته نیستی، اگر چه هر شب از عفونت گناهمان گریستی.
بیا ببین که ما چه قدر بی‏قرار و ناتوان، به خستگی نشسته‏ایم!
رگ حیاتمان فقط، به شوق بوی سیب می‏تپد.
سلام ما به سیب مهربان صورتت، به سیب قلب نازنین تو، ای دلیل بودن و تپیدن همه!
الهام نوری

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page