متن ادبی « کجاست مرد آسمان »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« کجاست مرد آسمان »

آسمان بعد از ظهر و روزمرگی کسالت بار شهر...
کجاست مرد جاودانه خورشید؟ کجاست همسایه آسمان‏ها و هم‏خانه ملکوت؟
کجاست فرزند گریه‏های غریبانه نخلستان؟ کجاست فرزند نیلوفر کبود علی و صاحب عزای عرش؟
کجاست دست‏های نوازشگر مردی که طراوت رفته را به نرگس‏های پژمرده شهر بازگرداند؟
دیری است اسب‏های سپید بر دروازه‏های شهر، در انتظار رسیدن چابک سوارشان چشم به افق دوخته‏اند.
همه کودکان شهر قصه مردی را می‏خوانند که اگر بیاید تمام چوپان‏های دروغگو می‏میرند و آدم‏های فداکار سرزمینشان دوباره زنده می‏شوند. آخر قصه هنوز نرسیده است. اما سیاهی‏ها و نامردمی‏ها صحنه به صحنه تکرار می‏شود. فصل چندم قصه، این سرگذشت را به تصویر خواهد کشید؟
آسمان نم نمک لب به شِکوه گشوده است، شِکوه‏های عاشقانه از پشت یک سکوت شکوهمند، قطره قطره گلایه بر سر نرگس‏ها می‏بارد اما زبان نرگس‏ها به گلایه آشنا نیست؛ که نرگس، فرزند زمستان است و همزاد صبر و سکوت! مژده آمدنش را فرشتگان هفت آسمان داده‏اند.
آسمان بعد از ظهر و روزمرگی کسالت‏بار عابران. خمیازه‏های شهری می‏گذارد.
تنهاترین مرد آسمان، کجاست؟
ام البنین امیدی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page