متن ادبی « موعود هزاره‏های تاریک »

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

« موعود هزاره‏های تاریک »

موعود هزاره‏های تاریک بشر! ای وارث پیامبر بشارت آمدنت را پیامبران نخستین داده بودند؛ پس کی زمان تأویل خواب‏های زمین فرا می‏رسد؟ در کدام واحه سبز از تاریخ چشم‏های حقیقت خواهد جوشید و پرده‏های تردید کنار خواهد رفت و وعده‏های الهی متحقّق خواهد شد؟
انتظار تو، مکاشفه‏ای است که هرگز پایانی ندارد. سفری است که سرشار از مناظر نورانی است.
در این سفر، می‏توان در دریاچه‏های عبودیّت، دست و رو شست و میوه‏های حکمت را از درختان کنار راه، چید.
در این سو، آدم می‏تواند آن قدر بگرید که دلش صاف‏ترین آیینه جهان شود.
انتظار تو، جهاد است؛ جهاد سلاح‏ها و قلم‏ها. انتظار تو، کتابی نیست که در گوشه کتابخانه دنیا خاک بخورد.
انتظار تو، حقیقتی زنده و جاری است.
انتظار تو، در برگ و آب و گیاه روان است. انتظار تو، ذهن خاک را پر از خواب‏های بهاری می‏کند. چشمه‏ساران زمین، انتظار تو را می‏گریند.
انتظار تو، انتظار دانه‏ای در دل خاک تیره است؛ برای رستن و روییدن و بالیدن.
انتظار تو، انتظار پروانه‏ای است برای پر کشیدن از پیله انزوا و کهنگی.
ای بشارت نخستین پیامبران ای وعده عظیم الهی! خیال آمدنت، کوه‏ها را ذوب می‏کند و دریا را به تلاطم وامی‏دارد. غصّه نیامدنت، صخره‏ها را بر زمین آوار و چینی ماه را دو تکّه می‏کند.
بیا تا پرنده خوشبختی در آسمان همه مردم، پرواز کند.
بیا تا «عدالت»، تنها مفهومی مجرّد در ذهن و خوفناک جهان نباشد.
بیا تا عشق، مثل خون تازه در عروق جهان جاری شود.
بیا تا لبخند، مثل نسیم بهاری، بین همه تقسیم شود.
بیا تا «عرفان»، واژه‏ای دشوار برای مردمان ساده آبادی نباشد. بیا تا تغزّل، چراغ هر خانه‏ای باشد.
بیا تا حکمت، در طاقچه فیلسوفان قدیم نماند. بیا تا خورشید «تجلّی»، جهان را «حیرت» بنشاند و مردم سرگردان جهان، بر مدار «تسلیم»، بر گرد دایره «وحدت» به نماز بایستند.
بیا و «توحید» خالص را مثل آب زلال، به مردمان تشنه روزگار بنوشان.
بیا و کوره راه‏های «ضلال» راه کور کن، تا تنها جاده روشن، صراط مستقیم، خداوند باشد.
بیا تا دنیا به «فطرت» اصیل خود برگردد و هیچ کس در جهان به گل‏های مصنوعی دلخوش نباشد و نخواه که دل‏های منتظر تو، مثل پرنده‏های کاغذی، جرأت پرواز نداشته باشند.
خون پرواز را در بال‏های خوفناک این پرندگان خاکی جاری کن، «عروج» را معنا کن. و «شهادت» را چون پل رنگین کمانی ابدی، بر افق آسمان بیاویز. مخواه که کفش‏های مسافران عاشقت، از «وصال» ناامید شوند و در سنگلاخ‏های مصیبت و انتظار، کهنه و فرسوده شوند. نسیمِ «هدایت» را به همراه عطر «ولایت»، به سمت پنجره‏های منتظر ما روانه کن و به ما شوق رسیدن را ارزانی دار.
محمد سعیدی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page