« آقای سبزپوش »
آقای سبزپوش! شاید جهان هنوز تاب حضور تو را نداشته باشد.
شاید چهارچوب این پنجرهها هنوز نتوانند ردّ پای روشنی از تو را قاب بگیرند.
شاید حجم خواب این آیینهها برای درک آمدنت کوچک باشند،ا مّا تو آنقدر مهربان و بزرگی که میآیی؛ میآیی در تمام این فصلهای خاکستری، رنگهای سبز و نارنجی میپاشی.
میآیی و دوباره تسبیح ستارهها را برای ذکر آسمان نخ میکنی.
میآیی و سینی ماه را پاک میکنی تا آسمان بتواند به مردم جهان، چای شهود تعارف کند.
تو کیستی که بر بال پروانههای بهشت نیز، نام تو را نوشتهاند؟ بیا تا زمین را با مخمل برگ گل شقایق، به راه آمدنت فرش کنیم. کوچه باغی از سروها و سپیدارها برایت برپا کنیم و سایهبانی از گلهای رنگارنگ بر سرت بیاویزیم، تا تو بیایی و بر منبر کوهساران، خطبه بهار را بخوانی.
بیایی و تمام مسائل بنفشه را حل کنی؛ پاسخ خردهگیریهای نسیم را بگویی؛ مرجع تمام مشکلات باغ باشی؛ فتوای برائت از پاییز را صادر کنی و به لشکر گلهای سرخ و تیغهایشان، اذن جهاد بدهی.
آمدنت برکت باغ و بهاران است، باران است.
آن روز در نخلستانها، هر نخل، فوّارهای است پربار از خرما؛ در انارستانها غلیان انار است؛ از دشتها، گل سرخ سرریز میکند و جویباری از گل سرخ به راه میافتد و تمام دشتها، و دهکدهها و شهرها را سیراب از عطر گل سرخ میکند.
آن روز هر قلبی عاشق است و هر دستی گل سرخ دارد و میزان حرارت قلب عاشقان را با عطر سنج گل سرخ، اندازه میگیرند.
گل سرخ، اوّلین حرف عشق است، اولین سلام متبسّم.
گل سرخ، خون لخته شده شهیدانِ موعود است، بر سنگ فرشهای جهان.
هر کسی که به تکلّم گل سرخ رسید، شاعر شد
و هر کسی که به دریاچه گل سرخ پیوست، شهید شد.
اوّلین کسی که گل سرخ، ادامه رد پایش بود، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود و آخرین کسی که رمز گل سرخ را با لهجه روشن، برای جهانیان تلاوت خواهد کرد، موعود است.
موعود من! آقای سبزپوش معطّر! بیا و با جهان، به زبان گل سرخ سخن بگو.
بیا و ببین که هر روز در سینه منتظرانت گلهای سرخِ زخم میروید.
بیا و قتل عام گلهای سرخ را ببین.
زمین، به گور دستهجمعی گلهای سرخ بدل شده است، پس از گذشتن تانکهای پاییز.
بیا و انتقام خون گلهای سرخ را بگیر، بیا و خوابهای ارغوانی ما را ببین، ای سبزترین بهار تا هنوز در راه!
بیا و رودخانههای سرگردان گل سرخ را از ملکوت، به سمت کویریهای زمین هدایت کن، تا خون مکاشفه از چشمهای خشکیده این مردمان گرسنه بجوشد.
بیا و سفره گل سرخ را پهن کن و همه موجودات را به مهمانی بزرگ خودت دعوت کن.
بیا و سجّاده گل سرخ را در مصلاّی بهار بگستر تا بزرگترین نماز جماعت تاریخ را به امامت تو برپا داریم، ای امام گل سرخ، آقای سبزپوش!
ممد سعیدی