« واژههای انتظار »
تیره و تار است این دنیا تو وقتی نیستی *** نیست خورشیدی در آن پیدا تو وقتی نیستی
روزها در شب به سر شد باز، در تقویمها *** استوا شد همدم سرما، تو وقتی نیستی
بارها این اتّفاق افتاده در خواب آمدی *** کردهام دل خوش به این رؤیا تو وقتی نیستی
روزها بی تو کنار ساحل غمها دلم *** میکند غم مویه با دریا تو وقتی نیستی
محدّثه رضایی