یـقـین روح محمد رفته در جسم علی اکبر

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب: قرمز اُخرا
کأنّ المصطفی قد عادَ یـولَد مرّةً أخری

یـقـین روح محمد رفته در جسم علی اکبر
اگـر مـا می پذیرفتیم مفهوم تناسخ را

هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می شود مجنون
همینکه زادۀ لیلا هویدا می کند رخ را

سپاه شمرِ کافرکیش، مات جلوه ی حُسنش
سوار اسب خود، وقتی نمـایان می کند رخ را

به جُرم چهره اش شد کشته یا اسمش؟ نمی دانم
نمی فهمیم علت را ... نمی یابیم پاسخ را

عطش، آتش شد اما با لب بابا گلستان شد
چنانـکه آتش نمرود، ابراهیم تارخ را

شاعر:  محسن رضوانی