با او که دلی صبور دارد
ماییم و غمی که شور دارد
غائب ز دو ماهی بلورین(۱)
در چشم دلم حضور دارد
این حسّ عجیب شاعرانه
در خود رگه های نور دارد
ساقی است هماتکه اینک
در دست می طهور دارد
این تشنه ی عاشقانه خواندن
صد کشته به کوه طور دارد
نازم به لطافت نگاهش
کز آینه هم عبور دارد
بی سایه! چو سایه، در پی ماست
خورشید وشی که نور دارد
آوایدخوشش به قلب مرده
خاصیت نفخ صور دارد
ماییم و طپش! که گشته خونین
با طعم غمی که شور دارد
با حشمت وشوکت سلیمان
گاهی نظری به مور دارد
از گرمی تابش حضورش
پیداست سرظهوردارد
چون مردم دیده عاشقا، جا
درحوض چنان بلور(۲) دارد
۱ و۲ : چشمها
شعر از : محمدعلی جعفریان(عاشق)