متن ادبی « بهانه معهود »

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

« بهانه معهود »

سال‏های متوالی، ماه‏های پی در پی، روزهای ممتد، ثانیه‏های بی‏درنگ...
کدام سالِ دیر تاز، بهارش را غرورآمیز، تقدیم تو می‏کند؟ کدام ماهِ نیک اختر در تارکِ سپهر، نور از تو می‏جوید؟ کدام روز ناپیدا در تقویم زمان با همه لحظاتش از آن تو می‏شود؟ کدام ثانیه باشکوه، با مشعلی از نور، به استقبال قدومِ با صلابتت می‏آید؟ کدام جاده بی‏انتها و سبز خاک راهت را می‏ستاید؟
شب فراق تو ای آفتاب عالم‏تاب   ***   لبالب است چو گردون ز داغ سینه ما
ای خورشیدِ همیشه سوزان عرش؛ ای ماهتاب همیشه تابان هستی؛ ای تمامِ دین و ای ایمانِ تام؛ ای اصیل‏ترین اصالت‏ها و ای لبریز از مهر! تو کیستی که نه عاشقی و نه معشوق؟! تو خودِ عشقی، با هیبتی عاشقانه و تبسّمی معشوق پسند، تو یک طلوع عجیبی و یک غروبِ غریب.
ما در جستجویِ یک جفت چشم گمشده، یک مشت تبسم عمیق، سال‏هاست که نگاهمان را از همه بهارها دزدیده‏ایم، و در بیغوله‏های وحشت زایِ زندگی و تیه سرگشتگی، نظاره‏گر بر گریزان زندگی و منتظر رؤیت چشمان گمشده، و تبسم عمیق تو هستیم. نظاره‏گر مرداب‏هایی که بی‏تو، برای بلعیدن بال‏های زرین آفتاب عمیق تر می‏شوند. نظاره‏گر لحظاتی که پر است از عطر تو و خالی است از نگاه تو. نظاره‏گر زخم‏هایی که نیستی و مرهم می‏نهی، و بغض‏های در گلو مانده‏ای که فریاد می‏کنی.
خارهای عداوت از زیر پوستِ نازک زمین سر بر آورده، و عدالت، زخمیِ خنجرِ عداوت است. زبانه‏های غرور و نخوت همه جا را به آتش کشیده، چشم‏های رنگ و نیرنگ، نگاه‏های معصوم را به مسخره گرفته، و ته مانده‏های صداقت، در دست‏های ریا نابود می‏شود.
از کنجِ لب‏ها به جایِ مهر و صفا، واژه‏های مهمل و بیهوده تراوش می‏شود. قلب‏هایِ فسرده و چشم‏های یخ زده، همه هستی را به ورطه انجماد کشانده است. تارهای تاریک ابتذال، دریچه‏های ایمان و عشق را مسدود کرده است.
داس دروگر ریا، خوشه‏های زرّین محبت را از مزارعِ دل‏ها چیده است؛ ولی...
از چشمان تو آبی دریا تراوش می‏شود و از دستانت صلح و صفا می‏بارد. از نگاهت نور می‏ریزد و از صدایت آواز عشق شنیده می‏شود.
قانون عدالت تو صد بار کاری‏تر از خنجرِ عداوت، و شمشیر انتقامت صد بار برّا از داسِ ریا است. ما در حضیض زمینیم و تو در صدرِ آسمان، ما در لجّه زوال و نیستی و تو در جرگه جاودانگی و هستی.
بیا که تو آن بهانه معهودی، با شولایِ نبوی و هیبت حیدری.
اکرم کامرانی اقدام