متن ادبی « سلام‏های پُست شده »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« سلام‏های پُست شده »

تا کِی شب به شب، به نیّتِ سرودن غزلی عاشقانه برایت، مرثیه‏ای سوگوار برای خود بسرایم؟
تا کِی غبار طعنه‏ها و نیشخند منکرانت، تبسم‏های معصوم روحم را به زهرخندی تلخ مبدّل کند؟!
تا کِی کودکان بهانه‏گیر چشمانم را با لالایی نامت به دنیایِ رؤیاییِ خواب بکوچانم و با کابوس نبودنت تنها بگذارمشان؟
تا کِی مدار عقربه‏های ساعت را به سمت طلوع جمعه‏ای زُلال بچرخانم و غروب‏های خاکستریِ جمعه‏ها را شماره کنم؟
تا کِی امیدِ آمدنت را بهانه‏ای سازم برای ادامه حیاتِ گل‏های حیاطمان، وَ تو نیایی؟
تا کِی صبح به صبح، چمدانِ آمدنت را ببندم و به نیّتِ همراهی‏اَت، جنازه روحم را به تک تکِ ایستگاه‏های جهان بکشانم و شب به شب، چمدانِ نیامدنت را به خانه برگردانم؟
تا کِی سلام‏هایم را برایت پُست کنم و نشانی‏ات را پشت پاکت ننویسم؟
تا کِی شمع‏های قلبم را نذر آمدنت کنم و حاجت نگیرم؟
تا کِی کفش‏های سرسختِ زندگی‏ام، پرسه زدن را تجربه کنند و کوچه باغ بودنت را رد نشوند؟
تاکِی چارچوب قاب عکست را، بی وجود عکسی، بر چار دیواری تنهایی‏اَم میخکوب کنم؟
تاکِی چتر پلک‏هایم را در بارشِ یکریزِ باران‏های طولانی نبودنت بگشایم و ببندم؛ و تو نیز نباشی و نیایی؟
«تا کی به تمنّای وصال تو یگانه   ***   اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه»؟
تا کِی؟ تا کِی؟ تاکِی...؟
مهدی زارعی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page