« باور نشاط آور »
میدانم که سرنوشت عصر حاضر به رشته دراز انتظارت گره خورده
و میدانم که سختترین سؤال کنکور هستی، انتظار واقعی و عمل به وظیفه است امتحانی که پذیرفته شدگانش پای حضور و توجه به دانشگاه وصالت میگذارند.
امّا باز میدانم که انتظار تنها حکایت از زخم دل و بیقراریهایش نمیکند، انتظار تنها خواب را از چشم سلولهای عاشقان نمیگیرد و اقیانوس پر موج انتظار تنها کارش نا آرامی و دلواپسی کردن دل نیست. انتظار تو، سینه تحمل را سینای صبر میکند. بهاء مروارید اشک را در بازار عشق و معرفت چندین هزار برابر میکند. انتظار تو، لحظههای جدایی را رنگ خدایی و جاودانی میزند و ظرف ثانیه ثانیه دل شوره را لبریز از شور و معنی میکند. انتظار تو، حساب جداگانهای برای امید، بودن و حتی دیدن باز میکند. آری درخت انتظار باید روزی به ثمره وصال بنشیند و باید یک فصل کام چشمهای چشم به راهت به مشاهده جمالت شیرین شود.
«دیده را فایده آن است که دلبر بیند *** ور نبیند چه بود فایده بینایی را»
آری انتظار باوری شورآور و شوری در باورست.
انتظار، کلید طلایی وصال و حضور دائمی است. عصاره پیام شیعه برای یک دنیا ناباوری و بی یاوری است. انتظار، تپیدن دل تاریخ برای ثبت یک معجزه دیگر است. انتظار، بوی طلوع دوباره خورشید از نزدیکیهای باورهاست. انتظار، پایان داستان ابر غیبت و شروع تابش شبانه روزی خورشید ولایت و امامت است.
آقا! ما به لحظهای فراق خرده نمیگیریم. چرا که بخاطر انتظار طولانی و تلخ است که شیرینی وصال زیادتر میگردد و میدانیم که تو خود بیشتر از هر کسی دلت برای آمدن میتپد امّا... امّا وای بر ما اگر غیبتت بخاطر عمل زشتمان باشد.
آقای من! تو خود فرمودی که انتظار قشنگترین گل عبادت در سرزمین سرسبز بندگی است گلی که خزان یأس هم نمیتواند با کولاک بی مهریاش موی از کاکل گلبرگهای ارزشمندش بکاهد و باز گفتید که چشم عمل به آئینه حضور بدوزید به فکر تأمل و آرزوهای پوچ
ندارد یار من بر خود حجابی *** نه بر صورت نه بر زلفش نقابی
حجاب از بی صفائی دل ماست *** نباشد آسمانش را سحابی
و ما به خاطر تو تن به شعلههای انتظار و فراغت میدهیم تا طلای محبتمان در آتش انتظارت خالصتر گردد و با قدمهای دلتنگی شباشب در حالی که منتظر صبح آمدنت هستم در راهروی دراز انتظار گام امید به وصالت بر میدارم.
محمد حسین قدیری