متن ادبی « با پرچم سبز عدالت بیا »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« با پرچم سبز عدالت بیا »

دل عاشقان که می‏گیرد، گلایه از دست‏های خالی از برکت اجابت‏شان می‏کنند و لحظات، که خسته شده‏اند از این همه تپیدن و نرسیدن.
همه، دلشان تو را می‏خواهد، تو را تمنّا می‏کنند و برای آمدن تو دعا می‏کنند؛ مگر نه این که آمدنت نزدیک است؟ پس با پرچم سبز عدالت بیا و طریقه سبز بودن را به کویر نشینان اهالی انتظار بیاموز، بیا و با شمشیر عدالت، احکام واقعی دین محمدی را در روح زمین جاری کن و به قامت خمیده ذوالفقاری، قامت اسلام را راست کن.
کاش بیایی و قبیله کوچه انتظار، طعم وصال را از دستان تو بچشند و زیر قدم‏های تو شکوفا شوند.
چه لذّتی دارد که فقط یک‏بار، زیر چتر ولای تو، نماز را به شما اقتدا کنیم و با دست‏های سبز و بارانی تو خدا را بخوانیم! چه آرامشی دارد که از دریای چشمانت، مهربانی بنوشیم و سیراب شویم!
آیا زمان آن نرسیده است که بیایی، وقتی که دل کسی برای هم‏نوع‏اش نمی‏گیرد وقتی که بازار ناعدالتی گرم و گرم‏تر می‏شود و وقتی که همه چیز برای رسیدن تو مهیّاست. آه! شاید این گمان من است؛ من از مصلحت و حکمت چه می‏دانم؟!
می‏گویند دوران آخر الزمان است و نشانه‏های ظهور از چهار سوی جهان ظاهر.
می‏گویند در نزدیک‏ترین جمعه ممکن، از راه خواهی رسید. کاش هرچه زودتر، سوار بر بلندای آسمان‏ها و در مشایعت پیامبران، بر زمین و زمینیان نازل شوی و پاسخ این همه زخم زبان را بدهی!
«مثل شروع خنده مریم معطّری   ***   مثل بلوغ گریه باران مطهرّی
مانند حس عشق، پر از بوی زندگی   ***    مثل نفس کشیده‏ترین صبح باوری
در ذهن مِه گرفته پاییز بر گریز   ***   اردیبهشت عشق و بهار مکرری».
ابراهیم قبله آرباطان

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page