« خسته از دعای بی تو »
دخیل میبندم، به دستهایت که وسعت دریاها در آن جاریاست.
دخیل میبندم به چشمهایت، که صداقت آسمانها در آن پیداست.
دخیل میبندم به سبزینگی فضای جمکران و حرمت هوایی که جمعههایش وجودم را مالامال عشق میکند،
جمعهای که لبریز از دعا میشوم و التماس.
جمعهای که لبریز از تمنّا میشوم و سرشار از ندبه و توسل.
دخیل میبندم به تمام یاسها و شقایقهای که تو را به یادم میآورد و دخیل میبندم به هر آنچه که بهانهای باشد تا بیشتر با تو بمانم و بیشتر بخوانمت
«ای هم سفر! قبیله ما را صدا بزن *** مردان این قبیله پریشان و خستهاند
آغاز کن ترانه زیبای خنده را *** امشب چکاوکان دلم، دل شکستهاند»
خستهایم از این همه خواستن.
خستهایم از این همه بهانه
خستهایم از این همه مرثیه فراق سر دادن
خودت فرمودهای، بر آن که جرعه وصل تو را سر کشیدهاند، به آنان که لحظاتی دست در دامن وصالت داشتهاند و حضورت را شایسته شدند.
خودت به آنها فرمودهای که زیاد دعا کنیم، زیاد ندبه بخوانیم.
این بار دم فرو میبندم و با زبان دل میخوانم که «اَللّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیکَ الْفَرَج».
آقا! عصیان، پنجههای خود را بر چهره عدالت کشیده است.
شانههای زخمی زمین، دیگر تاب دوریات را ندارد.
پرستوها، همچنان مهاجر مکانهای دور هستند و حرمت پرواز شکسته شده است.
آبی آسمانها زیر بال کرکسها و خفّاشان، سیاهپوش است. بهارِ باغها، رویش خار و خس است و شقایقها غریب این دشتند.
تنور بی عدالتی و نامردی همچنان دمیده میشود و عشق، کالای بازاری شده است.
اما من ایمان دارم به صبح صادقی که از دل شام تیره بر خواهد آمد و خورشید، دستهای طلایی، گلهای تکیده از انتظار را نوازش خواهد کرد.
حس غریبیاست که به صدها بهشت میارزد؛ حس با تو بودن، حس برای تو بودن، حس قد کشیدن زیر قدم هایت، حس آرامش زیر بارش لبخندت و حس سر زندگی در پناه نفسهایست.
«اِنّی اَمانٌ لاِءَهْلِ الاَْرْضِ کَما اَنَّ النُّجُومَ اَمانٌ لاَِهْلِ السَّماء»، من ایمنی بخش ساکنان زمینم همان گونه که ستارگان، ایمنی بخش ساکنان آسمان هستند...
ساکنان آسمان آنگاه که کتاب وحی در دست، ذوالفقار حیدر در کمر، مهر مسیح در سینه، خشم موسی در سر خواهی آمد، نسیم سبز عدالت ـ چون وزش نسیم بهاری ـ جان عاشقانت را خواهد نواخت. آن وقت است که پرستوهای مهاجر، به آغوش بهار همیشگی برخواهند گشت و پاییز ماندن و زرد زیستن، در لابهلای برگهای تاریخ، فسیل خواهد و با فرمان تو، مدینه فاضله پا خواهد گرفت و اسلام جدّت از تمام تحریفها پیراسته خواهد گشت
ابراهیم قبله آرباطان