آيا روایت «طير مشوي» با سند معتبر در منابع اهل تسنن نقل شده است؟

(زمان خواندن: 88 - 175 دقیقه)

 

سؤال كننده: حسینی
یكی از روایاتی كه ولایت و برتری مطلق امیرمؤمنان علیه السلام را بر تمامی أصحاب، به ویژه ابوبكر و عمر و بلكه بر تمام خلایق ثابت می كند، روایت طیر مشوی است.
طبق این روایت: روزی مرغ بریانی را خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله هدیه آوردند، آن حضرت قبل میل كردن، دستانش را به سمت آسمان بلند كرده و دعا فرمود:

اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِيَ مِنْ هَذَا الطَّيْرِ.
خدایا محبوب ترین مخلوق از نظر خودت بیاور تا با من از این غذا نوش جان نماید».

عائشه و حفصه كه شاهد ماجرا بودند به پدرشان خبر دادند، آن دو به نوبت خودشان را رساندند تا با پیامبر هم سفره باشند و این مقام بسیار بلند و ارزشمند نصیب آنان شود؛ اما رسول خدا صلی الله علیه وآله آن ها را از در خانه شان پس فرستادند و در واقع دست رد بر سینه آن ها زدند.
أنس بن مالك می گوید كه من دوست داشتم این شخص سعد بن عباده از قبیله خودم باشد؛ اما دیدم كه علی بن أبی طالب علیه السلام آمد و من تا سه بار اجازه ورود ندادم تا این كه آن حضرت صدای خودشان را به رسول خدا صلی الله علیه وآله رساندند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستور دادند اجازه ورود بدهم و امیرمؤمنان علیه السلام وارد شدند با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از آن غذا نوش جان كردند.
این روایت با سند های متعدد از طریق: 1. أمیرالمؤمنین علیه السلام؛ 2. أنس بن مالك؛ 3. عبد الله بن العباس؛ 4. أبو سعید الخدری؛ 5. سفینة خادم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم؛ 6. سعد بن أبی وقاص؛ 7. عمرو بن العاص؛ 8. أبو الطفیل عامر بن واثلة؛ 9. یعلی بن مرة از أصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده است:

روایت اول: سفینه، خادم رسول خدا (صلی الله علیه و آله)
ابوالقاسم طبرانی در كتاب المعجم الكبیر می نویسد:
حَدَّثَنَا عُبَيْدٌ الْعِجْلِيُّ، ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعِيْدٍ الْجَوْهَرِيُّ، ثنا حُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثنا سُلَيْمَانُ بْنُ قَرْمٍ، عَنْ فِطْرِ بْنِ خَلِيفَةَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نُعْمٍ، عَنْ سَفِينَةَ، مَوْلَي النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) أُتِيَ بِطَيْرٍ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِيَ مِنْ هَذَا الطَّيْرِ»، فَجَاءَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَي عَنْهُ، فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله): «اللَّهُمَّ وَالِ».
از سفینه خادم رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده است كه برای رسول خدا مرغی آوردند، آن حضرت فرمود: «پروردگارا ! محبوب ترین مخلوق در نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد»؛ پس علی علیه السلام آمد و رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: « خدایا علی علیه السّلام را دوست بدار».
الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج7، ص82، ح6437، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م.

بررسي سند روايت:
عبيد العجلي:
عبيد العجل. الحافظ الإمام المجود أبو علي الحسين بن محمد بن حاتم البغدادي تلميذ يحيي بن معين.
قال الخطيب: كان ثقة متقنا حافظا.
وقال أحمد بن المنادي: كان من المتقدمين في حفظ المسند خاصة.
عبید العجل، حافظ، پیشوا، كسی كه خیلی خوب حفظ می كرد و شاگرد یحیی بن معین بود. خطیب گفته: او ثقه، استوار و حافظ بود. احمد بن منادی گفته: او از پیشروان در حفظ روایات مسند بود.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج14، ص90، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعِيْدٍ الْجَوْهَرِيُّ:
از روات صحیح مسلم:
ذهبی در شرح حال او می نویسد:
إبراهيم بن سعيد الجوهري الحافظ أبو اسحاق البغدادي أحد الاعلام سمع ابن عيينة وابا معاوية وعنه الستة سوي البخاري وابو حاتم وابن صاعد وخلق.
قال الخطيب كان ثقة ثبتا مكثرا صنف المسند. وقال أبو العباس البراثي قال أحمد بن حنبل: هو كثير الكتاب اكتبوا عنه. وقال النسائي ثقة.
ابراهیم بن سعید الجوهری، حافظ ابوإسحاق بغدادی، یكی از مشاهیر بود. تمام نویسندگان صحاح سته ـ غیر از بخاری ـ از او روایت نقل كرده اند. خطیب گفته: او ثقه و مورد اعتماد بود، زیاد روایت نقل می كرد و كتاب مسند داشته نوشته است. ابوالعباس براثی از احمد بن حنبل نقل كرده كه گفت: او كتاب زیادی داشت، از او روایت نقل كنید، نسائی گفته: او ثقه بود.
خود ذهبی بعد از روایتی كه در مذمت او وارد شده می گوید: قلت: لا عبرة بهذا وإبراهيم حجة بلا ريب.
من می گویم: این اشكال ارزش توجه ندارد، ابراهیم بدون تردید حجت (كسی كه سیصد هزار روایت با سند، متن و تاریخ روایت حفظ بوده ـ بود.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج1، ص154 ـ 155، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م.

ابن حجر عسقلانی در باره او می گوید:
إبراهيم بن سعيد الجوهري أبو إسحاق الطبري نزيل بغداد ثقة حافظ تكلم فيه بلا حجة من العاشرة مات في حدود الخمسين م 4
ابراهیم بن سعید، ساكن بغداد، مورد اعتماد و حافظ بود. در باره او بدون مدرك و دلیل سخن گفته شده (ایراد گرفته اند).
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص89، رقم:179، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.

حُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ
از روات بخاری و مسلم:
الحسين بن محمد بن بهرام التميمي أبو أحمد أو أبو علي المروذي بتشديد الراء وبذال معجمة نزيل بغداد ثقة من التاسعة مات سنة ثلاث عشرة أو بعدها بسنة أو سنتين ع
حسین بن محمد بن بهرام، ساكن بغداد و مورد اعتماد بود.
تقريب التهذيب ج1، ص168، رقم:1345

سُلَيْمَانُ بْنُ قَرْمٍ:
از روات بخاری و مسلم:
از آن جائی كه سلیمان قرم روایات زیادی را در فضائل اهل البیت علیهم السلام نقل كرده، علمای اهل سنت او را تضعیف كرده اند، غافل از این كه او از روات بخاری و مسلم است و این دو كتاب كه از دیدگاه آن ها صحیح ترین كتاب! بعد از قرآن كریم است از او روایت دارند؛ به همین خاطر تلاش دوباره كرده اند كه او را توثیق نمایند؛ مثلا شمس الدین ذهبی با این كه در كتاب های دیگر او را تضعیف كرده است. اما نام او را در كتاب «ذكر من تلكم فیه وهو موثق» آورده است.
سليمان بن قرم أبو داود الضبي وهو ابن معاذ نسب إلي جده م د ت س وثقه أحمد وغيره...
سلیمان بن قرم، احمد بن حنبل و دیگران او را توثیق كرده اند.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق، ج1، ص93، رقم: 146، تحقيق: محمد شكور أمرير المياديني، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولي، 1406هـ.

مزی در تهذیب الكمال تصریح می نویسد:
استشهد به البخاري، وروي له الباقون سوي ابن ماجة.
بخاري ـ به عنوان شاهد ـ و ديگر صاحبان صحاح سته، غير از ابن ماجه از او روايت كرده اند.
المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج12، ص53 ـ54، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.
به هر حال همین كه او در بخاری و مسلم روایت دارد، كفایت می كند و وثاقت او ثابت می شود.

فِطْرِ بْنِ خَلِیفَةَ
فطر بن خلیفه نیز به خاطر این كه شیعه بوده، تضعیف شده است؛ اما چون از روات بخاری است، علمای متأخر علم رجال از تضعیف او پشیمان شده و تلاش كرده اند كه او را توثیق كنند، ذهبی در كتاب «ذكر من تلكم فیه وهو موثق» در باره او می نویسد:
فطر بن خلیفة م. صدوق وثق وقال الجوزجانی زائغ غیر ثقة وقال الدارقطنی زائغ لا یحتج به وغمزه ابن المدینی له فی البخاری حدیث.
فطر بن خلیفه، از روات مسلم، راستگو بود و توثیق شده است. جوزجانی گفته روایاتش منحرف و غیر قابل اعتماد بوده، دارقطنی گفته منحرف بود و به روایات او احتجاج نمی شود، ابن مدینی نیز به او اشكال گرفته؛ اما در بخاری یك روایت دارد.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق، ج1، ص151، رقم:277، تحقيق: محمد شكور أمرير المياديني، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء ، الطبعة: الأولي، 1406هـ

و در كتاب الكاشف می نویسد:
فطر بن خليفة المخزومي مولاهم الحناط عن أبي الطفيل وعطاء الشيبي ومولاه عمرو بن حريث الصحابي وعن مجاهد والشعبي وعنه القطان ويحيي بن آدم وخلق شيعي جلد وثقه أحمد وابن معين.
فطر بن خليفه، احمد بن حنبل و يحيي بن معين او را توثيق كرده اند.
الكاشف ج2، ص125، رقم:4494

عَبْد الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نُعْمٍ
از روات بخاري و مسلم.
عبد الرحمن بن أبي نعم. الإمام الحجة القدوة الرباني أبو الحكم البجلي الكوفي.
سير أعلام النبلاء ج5، ص62
عبد الرحمن بن أبي نعم، پيشوا، حجت و رهبر رباني بود.
بنابراین تمام روات این روایت موثق بودند؛ پس در صحت روایت هیچ تردیدی نیست.

روايت دوم: سدي كبير از أنس بن مالك
ابويعلي حنبلي در مسند خود و نسائي در خصائص اميرمؤمنان عليه السلام نقل كرده اند:
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا مُسْهِرُ بْنُ عَبْدِ الْمَلَكِ بْنِ سَلْعٍ ثِقَةٌ، حَدَّثَنَا عِيسَي بْنُ عُمَرَ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ السُّدِّيِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) كَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ»، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَذِنَ لَهُ.
از أنس بن مالك نقل شده است كه در نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله مرغی بود؛ پس فرمود: خدایا محبوب ترین مخلوقت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد؛ پس ابوبكر آمد، رسول خدا او را بازگرداند، عمر نیز آمد و باز رسول خدا او را رد كرد؛ سپس علی علیه السلام آمد و رسول خدا صلی الله علیه وآله به او اجازه داد.
أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني (متوفاي307 هـ)، مسند أبي يعلي، ج7، ص105، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولي، 1404 هـ - 1984م؛
النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، خصائص اميرمؤمنان علي بن أبي طالب، ج1، ص29، ح10، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا - الكويت الطبعة: الأولي، 1406 هـ.

همین روایت را با همین سند إبن أثیر و إبن عساكر از ابویعلی نقل كرده اند؛ اما در نقل این دو نفر از عثمان و ابوبكر نام برده شده كه رسول خدا صلی الله علیه وآله اجازه ورود به آن ها را نداده است:
أَنبأَنا المنصور بن أَبي الحسن الفقيه بإِسناده إِلي أَبي يعلي: حدثنا الحسن بن حماد، حدثنا مسهر بن عبد الملك، ثقة، حدثنا عيسي بن عمر، عن السدي، عن أَنس بن مالك: أَن النبي كان عنده طائر، فقال: اللهم ائتني بأحب خلقك إِليك يأكل معي من هذا الطائر. فجاءَ أَبو بكر فرده ثم جاءَ عثمان فرده، فجاءَ علي فأَذن له.
ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج4، ص120، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1417 هـ - 1996 م.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج42، ص254، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

از آن جائی كه اجازه ورود ندادن به خلفای سه گانه، نقیصه بزرگی برای آن ها محسوب می شود و دست كم برتری امیرمؤمنان علیه السلام را بر این سه خلیفه به صورت قطعی و مشخص ثابت می كند، برخی از علمای اهل سنت كه خیال می كرده اند می توانند این نقیصه بزرگ را كه در كتب اهل سنت آمده است از خلفای سه گانه دور كنند، به جای نام هر یك از آن ها از كلمه «رجل» استفاده كرده اند؛ در حالی كه سند همان سندی است كه ابویعلی آورده است.
عبد الله بن عدي جرجاني در الكامل في الضعفاء، مطهر بن طاهر مقدسي در ذخيرة الحفاظ و ابن جوزي حنبلي در العلل المتناهيه اين اشتباه بزرگ را مرتكب شده اند:
... عن إسماعيل بن عبد الرحمن السدي عن أنس بن مالك ان النبي صلي الله عليه وسلم كان عنده طائر فقال اللهم آتني بأحب خلقك إليك يأكل معي هذا الطائر فجاء رجل فرده ثم جاء رجل فرده ثم جاء علي بن أبي طالب فأذن له فأكل معه قال الشيخ وهذا من هذا الطريق ما أعلم رواه غير مسهر ولمسهر غير ما ذكرت وليس بالكثير
الجرجاني، عبدالله بن عدي بن عبدالله بن محمد أبو أحمد (متوفاي365هـ)، الكامل في ضعفاء الرجال، ج6، ص457، تحقيق: يحيي مختار غزاوي، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1409هـ - 1988م

... حديث: إن النبي ( كان عنده طائر فقال: «اللهم ائنني بأحب خلقك إليك يأكل معي هذا الطائر»؛ فجاء رجل، فرده، ثم جاء رجل، فرده، ثم جاء علي بن أبي طالب، فإذن له، فاكل معه.
المقدسي، مطهر بن طاهر (متوفاي507 هـ)، ذخيرة الحفاظ، ج2، ص818، ح 1597، تحقيق: د.عبد الرحمن الفريوائي، ناشر: دار السلف - الرياض، الطبعة: الأولي، 1416 هـ -1996م.

... عن اسماعيل بن عبدالرحمن السدي عن انس ان النبي صلي الله عليه وسلم كان عنده طائر فقال اللهم ائتني بأحب خلقك اليك يأكل معي من هذا الطير فجاء رجل فرده ثم جاء علي بن أبي طالب فأذن له فأكل معه
ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، العلل المتناهية في الأحاديث الواهية، ج1، ص229، تحقيق: خليل الميس، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1403هـ.

غافل از این كه ممكن است دیگر علمای سنی با نقل درست روایت، میزان امانت داری این افراد را برای همگان روشن نمایند.

بررسی سند روايت:
الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ:
الحسن بن حماد الضبي الكوفي عن المطلب بن زياد والمحاربي وعنه أبو يعلي والسراج والنسائي بواسطة ثقة توفي 238 س.
حسین بن حماد، ثقه بود.
الكاشف ج1، ص323، رقم: 1025

مُسْهِرُ بْنُ عَبْدِ الْمَلَكِ:
خود ابویعلی او را در اصل روایت توثیق كرده است؛ پس نیازی به بررسی بیشتر نیست.

عِيسَي بْنُ عُمَرَ:
عيسي بن عمر الأسدي الكوفي المقرئ صاحب الحروف ويعرف بالهمداني لا عيسي بن عمر البصري الثقفي صاحب النحو عن عطاء وعمرو بن مرة والمسيب بن عبد خير وعنه الفريابي وعبيد الله وخلاد بن يحيي وخلق قال أحمد ليس به بأس مات 156 ت س
عیسی بن عمر... احمد بن حنبل گفته: اشكالی در او نیست.
الكاشف ج2، ص111، رقم:4390

إِسْمَاعِيلَ السُّدِّيِّ:
از راویان مسلم و سایر صحاح سته:
إسماعيل بن عبد الرحمن الأعور السدي الكوفي مولي زينب بنت قيس بن مخرمة من بني عبد مناف قرشي سمع أنسا ومرة الهمداني سمع منه شعبة والثوري وزائدة قال لنا مسدد حدثنا يحيي قال سمعت بن أبي خالد يقول السدي أعلم بالقرآن من الشعبي قال علي وسمعت يحيي يقول ما رأيت أحدا يذكر السدي الا بخير وما تركه أحد.
اسماعيل بن عبد الرحمن... يحيي گفته كه از إبن أبي خالد شنيدم كه مي گفت: سدي در قرآن از شعبي داناتر بود. علي بن مديني گفته كه از يحيي بن معين شنيدم كه مي گفت: نديدم كسي را كه از سدي جز به نيكي ياد كند و نديدم كه كسي روايت او را ترك نمايد.
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، التاريخ الكبير، ج1، ص361، رقم: 1145، تحقيق: السيد هاشم الندوي، ناشر: دار الفكر.

مزي بعد از نقل ديدگاه هاي علماي رجال در باره سدي، مي نويسد:
روي له الجماعة سوي البخاري.
تمام نويسندگان صحاح سته، غير از بخاري، از او روايت نقل كرده اند.
المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج3، ص138، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

بنابراين سند اين روايت نيز كاملا صحيح است.

روايت سوم: يحيي بن كثير از أنس بن مالك
ابوالقاسم طبراني در المعجم الكبير مي نويسد:
(1780)- [1744] حَدَّثَنَا أَحْمَدُ، قَالَ: نا سَلَمَةُ بْنُ شَبِيبٍ، قَالَ: نا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أَنَا الأَوْزَاعِيُّ، عَنْ يَحْيَي بْنِ أَبِي كَثِيرٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: أَهْدَتْ أُمُّ أَيْمَنَ إِلَي النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) طَائِرًا بَيْنَ رَغِيفَيْنِ، فَجَاءَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ: " هَلْ عِنْدَكُمْ شَيْءٌ؟ " فَجَاءَتْهُ بِالطَّائِرِ، فَرَفَعَ يَدَيْهِ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ، يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّائِرِ "، فَجَاءَ عَلِيٌّ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مَشْغُولٌ، وَإِنَّمَا دَخَلَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) آنِفًا، فَثَبَقَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) مِنَ الطَّائِرِ شَيْئًا، ثُمَّ رَفَعَ يَدِهِ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّائِرِ "، فَجَاءَ عَلِيٌّ، فَارْتَفَعَ الصَّوْتُ بَيْنِي وَبَيْنَهُ، فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله): " أَدْخِلْهُ مَنْ كَانَ "، فَدَخَلَ، فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله): " وَالِي يَا رَبِّ " ثَلاثَ مَرَّاتٍ، فَأَكَلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) حَتَّي فَرَغَا.

از أنس بن مالك نقل شده است كه گفت: ام أیمن مرغی را در میان دو تكه نان به رسول خدا صلی الله علیه وآله هدیه كرد؛ وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد سؤال كرد: آیا چیزی در نزد شما هست؟ پس مرغ را آ وردند؛ آن حضرت دستانش را بلند كرد و فرمود: خدایا محبوب ترین خلائق در نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد؛ پس علی علیه السلام آمد، من گفتم: رسول خدا صلی الله علیه وآله مشغول است، مدتی بعد دو باره رسول خدا وارد شد و كمی از مرغ را خود و دوباره دعا كرد: خدایا محبوب ترین خلائق نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد؛ پس علی علیه السلام آمد، بین من و او سر و صدا شد؛ پس رسول خدا گفت: هر كس كه هست بگذار وارد شود، پس داخل شد، رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: پروردگارا او را دوست بدار. این سخن را سه بار تكرار كرد؛ پس علی با پیامبر از آن مرغ خورد تا هر دو دست كشیدند.
الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الأوسط، ج2، ص207، تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد، عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ناشر: دار الحرمين - القاهرة - 1415هـ.

بررسي سند روايت:
أحمد بن محمد بن عبد العزيز بن الجعد
الوشاء. الشيخ الثقة العالم أبو بكر أحمد بن محمد بن عبدالعزيز بن الجعد الوشاء البغدادي... وقد قال الدارقطني لا بأس به.
الوشاء، شیخ، مورد اعتماد، دانشمند و... دارقطنی گفته: اشكالی در او نیست.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج14، ص148، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

سَلَمَةُ بْنُ شَبِيبٍ:
از راويان صحيح مسلم است:
سلمة بن شبيب أبو عبد الرحمن النيسابوري الحافظ بمكة عن أبي أسامة ويزيد وعبد الرزاق وعنه مسلم والأربعة والروياني حجة مات 247 م 4
سلمة بن شبیب، مسلم و چهار نفر دیگر نویسندگان صحاح از او روایت نقل كرده اند، او حجت بود.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج1، ص453، رقم: 2034، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولي، 1413هـ - 1992م.

عَبْدُ الرَّزَّاقِ الصنعاني:
از روات بخاری و مسلم است:
عبد الرزاق بن همام بن نافع الحافظ أبو بكر الصنعاني أحد الأعلام عن بن جريج ومعمر وثور وعنه أحمد وإسحاق والرمادي والدبري صنف التصانيف مات عن خمس وثمانين سنة في 211 ع.
عبد الرزاق صنعاني، يكي از مشاهير بود.
الكاشف ج1، ص651، رقم: 3362

عبد الرحمن بن عمرو الأوزاعي:
از روات بخاری و مسلم:
عبد الرحمن بن عمرو شيخ الإسلام أبو عمرو الأوزاعي الحافظ الفقيه الزاهد عن عطاء ومكحول ومحمد بن إبراهيم التيمي ورأي محمد بن سيرين وعنه قتادة ويحيي بن أبي كثير شيخاه وأبو عاصم والفريابي وكان رأسا في العلم والعبادة مات في الحمام في صفر 157 ع
عبد الرحمن بن عمرو، شیخ الإسلام، حافظ، فقیه و زاهد بود... او در علم و عبادت سرآمد همگان بود.
الكاشف ج1، ص638، رقم: 3278

يحيي بن صالح بن المتوكل:
از روات بخاری و مسلم است:
يحيي بن أبي كثير الإمام أبو نصر اليمامي الطائي مولاهم أحد الأعلام عن جابر وأنس مرسلا وأبي سلمة وعنه هشام الدستوائي وهمام قال أيوب ما بقي علي وجه الأرض مثل يحيي بن أبي كثير قلت كان من العباد العلماء الأثبات مات 129 ع
یحیی بن أبی كثیر، یكی از مشاهیر بود. او از جابر و أنس بن مالك به صورت مرسل روایت نقل كرده است.
ایوب گفته: در روی زمین كسی همانند یحیی بن كثیر باقی نمانده است. من می گویم: او یكی دانشمندان عابد و استوار بود.
الكاشف ج2، ص373، رقم: 6235.

البته این ادعای ذهبی كه روایت از او أنس بن مالك مرسل است، درست نیست؛ چرا كه به تصریح بزرگان علم حدیث و رجال اهل سنت، او أنس بن مالك را دیده است؛ چنانچه مسلم نیشابوری در كتاب الكنی والأسماء می نویسد:

أبو نصر يحيي بن أبي كثير رأي أنسا سمع أبا سلمة وعبد الله بن أبي قتادة روي عنه أيوب وهشام والأوزاعي.

ابونصر یحیی بن أبی كثیر، أنس را دیده است.
النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، الكني والأسماء، ج2، ص836، رقم: 3382، تحقيق: عبد الرحيم محمد أحمد القشقري، ناشر: الجامعة الإسلامية ـ المدينة المنورة، الطبعة: الأولي، 1404هـ.

و مزی در تهذیب الكمال در باب اساتید او می نویسد:
وأنس بن مالك (س) وقد رآه.
از أنس بن مالك روایت نقل كرده و او را دیده است.
المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج31، ص505، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

حاكم نيشابوري بعد از روايت «أن النبي صلي الله عليه وسلم كان إذا أفطر عند أهل بيت قال أفطر عندكم الصائمون» مي نويسد:
قال أبو عبد الله: قد ثبت عندنا من غير وجه رواية يحيي بن أبي كثير عن أنس بن مالك إلا أنه لم يسمع منه هذا الحديث وله علة.
برای ما به چندین دلیل ثابت شده است كه یحیی بن أبی كثیر از أنس بن مالك روایت كرده است؛ البته او این روایت (أن النبي (صلی الله علیه و آله) كان اذا افطر...» را از أنس نشنیده است و آن هم دلیل خاص دارد.
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي 405 هـ)، معرفة علوم الحديث، ج1، ص117، تحقيق: السيد معظم حسين، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1397هـ - 1977م.

و دارقطنی نیز بعد از همان روایت می گوید:
ولا شك أن يحيي بن أبي كثير رأي أنسا ولكنه لم يسمع منه هذا الحديث والدليل علي ذلك ما رواه ابن المبارك عن هشام عن يحيي قال: حدثت عن أنس.
تردیدی نیست كه یحیی بن أبی كثیر أنس را دیده؛ اما این روایت را از أنس نشنیده است، دلیل آن نیز روایتی است كه ابن مالك از هشام از یحیی نقل كرده است كه گفته: برای من از أنس نقل شده كه...
الدارقطني البغدادي، ابوالحسن علي بن عمر (متوفاي 385هـ)، العلل الواردة في الأحاديث النبوية، ج1، ص45، تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله السلفي، ناشر: دار طيبة - الرياض، الطبعة: الأولي، 1405 - 1985م.

روایت صحیح السندی در منابع اهل سنت وارد شده است كه او أنس بن مالك را دیده است، إبن أبی شیبه در كتاب المصنف خود می نویسد:
حدثنا عِيسَي بن يُونُسَ عن الأَوْزَاعِيِّ عن يحيي بن أبي كَثِيرٍ قال رَأَيْتُ أَنَسَ بن مَالِكٍ في الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ قد نَصَبَ عَصًا يُصَلِّي إلَيْهَا.
از یحیی بن أبی كثیر نقل شده است كه أنس را در مسجد الحرام دیدم كه عصای نصب كرده بود (جلوی خود گذاشته بود) و به طرف آن نماز می خواند.
إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج1، ص248، ح2853، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ.

عیسی بن یونس كه این قضیه را از اوزاعی نقل كرده، موثق است؛ چنانچه ذهبی در باره او می گوید:
عيسي بن يونس بن أبي إسحاق أحد الأعلام في الحفظ والعبادة عن أبيه وهشام بن عروة والأعمش وعنه حماد بن سلمة مع تقدمه وابن المديني وإسحاق وابن عرفة وأمم كان يحج سنة ويغزو سنة مات 187 ع.
عیسی بن یونس، یكی از مشاهیر در حفظ و عبادت بود.
الكاشف،ج2، ص114، رقم: 4409

نتیجه: سند روایت كاملا صحیح و تمام راویان آن موثق هستند و اشكالی كه ذهبی داشت نیز جواب داده شد.

روایت چهارم: عثمان الطویل از أنس بن مالك
محمد بن إسماعیل بخاری در التاریخ الكبیر خود می نویسد:
قَالَ لِي مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ، قَالَ: ثنا زُهَيْرٌ، قَالَ: ثنا عُثْمَانُ الطَّوِيلُ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: أُهْدِيَ لِلنَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) طَائِرٌ كَانَ يُعْجِبُهُ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ هَذَا الطَّيْرَ "، فَاسْتَأْذَنَ عَلِيٌّ فَسَمِعَ كَلامَهُ، فَقَالَ: " ادْخُلْ ". ولا يُعْرَفُ لِعُثْمَانَ سَمَاعٌ مِنْ أَنَسٍ وَقَالَ إِسْحَاقُ بْنُ يُوسُفَ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ: هُوَ ابْنُ أَبِي سُلَيْمَانَ، عَنْ أَنَسٍ، شَهِدَ النَّبِيّ (صلی الله علیه و آله) بِهَذَا، مُرْسَلٌ.
از أنس بن مالك نقل شده است كه: مرغی را به رسول خدا صلی الله علیه وآله هدیه دادند كه خوشش آمد؛ پس فرمود: خدایا محبوب ترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد. پس علی اجازه گرفت و رسول خدا صدایش را شنید وفرمود: وارد شو.
مشهور نیست كه عثمان از أنس روایت شنیده باشد. إسحاق بن یوسف از عبد الملك كه همان إبن أبی سلیمان باشد، از أنس نقل كرده است كه رسول خدا به این قضیه (أحب الخلق بودن علی علیه السلام) شهادت داده است، این روایت مرسل است.
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، التاريخ الكبير، ج6، ص258، تحقيق: السيد هاشم الندوي، ناشر: دار الفكر.

علی بن عمر الحربی این روایت را به صورت كامل تر نقل كرده است:
حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ سِرَاجٍ الْمِصْرِيُّ، قَثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ فَهْدُ بْنُ سُلَيْمَانَ النَّخَّاسُ، قَثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَزِيدَ الْوَرْتَنِيسِيُّ، قَثَنَا زُهَيْرٌ، قَثَنَا عُثْمَانُ الطَّوِيلُ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: أُهْدِيَ إِلَي النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) طَائِرٌ كَانَ يُعْجِبُهُ أَكْلُهُ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي " فَجَاءَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَقَالَ: اسْتَأذِنْ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقُلْتُ: مَا عَلَيْهِ إِذْنٌ، وَكُنْتُ أُحِبُّ أَنْ تَكُونَ رَجُلا مِنَ الأَنْصَارِ، فَذَهَبَ ثُمَّ رَجَعَ، فَقَالَ: اسْتَأْذِنْ لِي عَلَيْهِ، فَسَمِعَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) كَلامَهُ، فَقَالَ: " ادْخُلْ يَا عَلِيُّ ". ثُمَّ قَالَ: " اللَّهُمَّ وَالِ، اللَّهُمَّ وَالِ ".

از أنس بن مالك نقل شده است كه: مرغی را به رسول خدا صلی الله علیه وآله هدیه دادند كه خوشش آمد؛ پس فرمود: خدایا محبوب ترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد. پس علی (علیه السلام) آمد و فرمود: از رسول خدا اجازه ورود بگیر؛ گفتم: فعلا نمی شود اجازه داد. من دوست داشتم كه این شخص مردی از انصار باشد؛ پس علی رفت و دوباره بازگشت و فرمود: از رسول خدا اجازه ورود بگیرد؛ پس رسول خدا سخنش را شنید و فرمود: ای علی وارد شو ! سپس فرمود: خدایا او را دوست بدار، خدایا او را دوست بدار.
الحربي، علي بن عمر (متوفاي386هـ)، الثالث من الفوائد المنتقاة للحربي، ص4، ح15، تحقيق: قسم المخطوطات بشركة أفق للبرمجيات، ناشر: شركة أفق للبرمجيات ـ مصر، الطبعة: الأولي، 2004م

بررسی سند روایت:
محمد بن يوسف الفريابي:
الفريابي ع. محمد بن يوسف بن واقد بن عثمان الفريابي الإمام الحافظ شيخ الإسلام أبو عبدالله الضبي.
قال أحمد كان رجلا صالحا صحب سفيان كتبت عنه بمكة. وقال العجلي الفريابي ثقة. وقال البخاري فيما حكاه عنه الدولابي حدثنا محمد بن يوسف وكان من أفضل أهل زمانه عن سفيان بحديث ذكر. وقال النسائي ثقة. وقال أبو زرعة الفريابي أحب إلي من يحيي بن يمان. وقال أبو حاتم ثقة صدوق. وسئل الدراقطني عنهم فوثقه وقدمه لفضله ونسكه علي قبيصة. وقال ابن زنجوية ما رأيت أورع من الفريابي.
فریابی، امام، حافظ و شیخ الإسلام بود. احمد بن حنبل گفته: او مرد صالحی بود، از همراهان سفیان ثوری بود و من در مكه از او روایت نوشته ام. عجلی گفته: فریابی ثقه بود. طبق نقل دولابی از ابویوسف از بخاری: او برترین فرد در زمان خود نسبت به روایت سفیان ثوری بود. نسائی گفته: ثقه بود. ابوزرعه گفته: او پیش از من یحیی بن یمان محبوب تر بود. ابوحاتم گفته: ثقه و راستگو بود. از دارقطنی در باره او سؤال شد؛ پس او را توثیق كرد و او را به خاطر فضل و پرهیزكاری از قبیصة بهتر دانیست؛ ابن زنجویه نیز گفته است با تقواتر از فریابی ندیدم.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج10، ص114، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

أحمد بن يزيد بن إبراهيم بن الورتنيس:
از روات بخاری:
23 أحمد بن يزيد بن إبراهيم الورتنيس خ عن فليح ضعفه أبو حاتم وقواه غيره.
احمد بن يزيد، ابوحاتم او را تضعيف كرده ؛ ولي ديگران تقويت كرده اند.
ذكر من تكلم فيه وهو موثق ج1، ص40

مزی در تهذیب الكمال می نویسد:
روي له البخاري.
بخاری از او روایت نقل كرده است.
المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج1، ص521، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

زهیر بن معاویة:
از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته:
زهير بن معاوية بن حديج الحافظ أبو خيثمة الجعفي الكوفي شيخ الجزيرة عن زياد بن علاقة ومنصور وعنه القطان وعلي بن الجعد ويحيي بن يحيي ثقة حجة توفي 173 ع
زهیر بن معاویه، حافظ ابوخیثمه جعفی، ثقه و حجت بود.
الكاشف ج1، ص408، رقم:1668

مزی در آخر شرح حال او می نویسد:
روي له الجماعة.
المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج9، ص425، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

عثمان الطویل:
ابوحاتم رازی در كتاب الجرح و التعدیل در باره او گفته:
عثمان الطويل روي عن أبي العالية روي عنه ليث بن أبي سليم وشعبة وعنبسة بن سعيد قاضي الري وزهير بن معاوية سمعت أبي يقول ذلك وسألته عنه فقال هو شيخ.
عثمان الطول، از پدرم در باره او سؤال كردم؛ پس گفت: او شیخ است.
ابن أبي حاتم الرازي التميمي، ابومحمد عبد الرحمن بن أبي حاتم محمد بن إدريس (متوفاي 327هـ)، الجرح والتعديل، ج6، ص173، رقم: 950، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولي، 1271هـ ـ 1952م.

«شیخ» در نزد إبن أبی حاتم از كلمات توثیق است؛ چنانچه ذهبی در میزان الإعتدال می گوید:
قول أبي حاتم شيخ قال وليس هذا بتضعيف. قلت بل عده ابن أبي حاتم في مقدمة كتابه من ألفاظ التوثيق وكذا الخطيب البغدادي في الكفاية.

این گفته این أبی حاتم كه او «شیخ» است، تضعیف نیست. من می گویم: بلكه ابن أبی حاتم آن را در مقدمه كتاب از الفاظ توثیق شمرده است؛ همچنین خطیب بغدادی در كتاب الكفایة.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج8، ص143، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م.

إبن حبان نیز نام او را در زمره راویان ثقه آورده است.
عثمان الطويل من أهل الجزيرة عداده في أهل البصرة يروي عن أنس بن مالك ربما أخطأ روي عنه شعبة بن الحجاج وزهير بن معاوية.
التميمي البستي، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاي354 هـ)، الثقات، ج5، ص157، رقم: 4352، تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولي، 1395هـ - 1975م.
بخاری بعد از نقل روایت گفته بود كه روایت عثمان الطویل از أنس بن مالك مرسل است؛ اما در جای دیگر از همین كتابش تصریح می كند كه او از أنس بن مالك روایت نقل كرده است:
عثمان الطويل عن أبي العالية وأنس رضي الله عنهما روي عنه شعبة وعنبسة وزهير حديثه في البصريين.

عثمان الطویل از أبی عالیه و أنس روایت نقل كرده است...
التاريخ الكبير ج6، ص258، رقم: 2338

بنابراین، سند این روایت نیز كاملا صحیح و تمام روات آن موثق هستند.

روایت پنجم: عبد الله بن أنس بن مالك
ابن كثير دمشقي سلفي در البداية والنهاية و ابن حجر عسقلاني مي نويسند:
وَقَالَ أَبُو يَعْلَي: ثنا قَطَنُ بْنُ نُسَيْرٍ، ثنا جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُثَنَّي، عَنْ عُبْدِ اللَّهِ بْنِ أَنَسٍ، عَنْ أَنَسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أُهْدِيَ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) حَجَلٌ مَشْوِيٌّ بِخُبْزَةٍ وَظَبَابَةٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله): «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّعَامِ» فَقَالَتْ عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِي، وَقَالَتْ حَفْصَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِي، قَالَ أَنَسٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ، قَالَ: فَسَمِعْتُ حَرَكَةً بِالْبَابِ فَخَرَجْتُ، فَإِذَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) عَلَي حَاجَةٍ. فَانْصَرَفَ، ثُمَّ سَمِعْتُ حَرَكَةً بِالْبَابِ فَخَرَجْتُ فَإِذَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ كَذَلِكَ، فَسَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) صَوْتَهُ، فَقَالَ: " انْظُرْ مَنْ هَذَا؟ " فَخَرَجْتُ فَإِذَا هُوَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَجِئْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ وَالِي، اللَّهُمَّ وَالِي.

از أنس نقل شده است كه كبك بریان شده را همراه یك تكه نان و ظرف شیری خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله آوردند؛ پس رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «خدایا محبوب ترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد» پس عائشه گفت: خدایا این شخص را پدر من قرار بده، و حفصه گفت: خدایا آن را پدر من قرار بده. أنس گفت: من گفت: خدایا آن را سعد بن عبادة قرار بده. پس حركتی را از در شنیدم و خارج شدم؛ دیدم كه علی علیه السلام است؛ پس گفتم: رسول خدا كار دارد؛ پس بازگشت، سپس صدای حركت در را شنیدم، خارج شدم؛ دیدم علی علیه السلام است؛ پس پیش رسول خدا آمدم و قضیه را گفتم؛ پس گفت: خدا او را دوست بدار، خدایا او را دوست بدار.
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص351، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج16، ص108، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث، الطبعة: الأولي، السعودية - 1419هـ.

ذهبي بعد از نقل أسناد روايت طير مي گويد:
مَنْ أَجْوَدِهَا حَدِيثُ قَطَنِ بْنِ نُسَيْرٍ شَيْخِ مُسْلِمٍ، ثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ، ثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُثَنَّي، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: أُهْدِيَ إِلَي رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) حَجَلٌ مَشْوِيٌّ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي». وَذَكَرَ الْحَدِيثَ.

از بهترین سندهای آن، حدیث قطن بن نسیر، استاد مسلم است...
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج3، ص633، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

بررسی سند روایت:
أبويعلي موصلي:
أبو يعلي. الإمام الحافظ شيخ الإسلام أبو يعلي أحمد بن علي بن المثني ابن يحيي بن عيسي بن هلال التميمي الموصلي محدث الموصل وصاحب المسند والمعجم...
ابویعلی، امام، حافظ و شیخ الإسلام بود.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج14، ص174، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

قَطَنِ بْنِ نُسَيْرٍ:
استاد مسلم نیشابوری و أبوداود سجستانی: ابن حجر درباره او می گوید:
قطن بن نسير بنون ومهملة مصغر أبو عباد البصري الغبري بضم المعجمة وفتح الموحدة الخفيفة الذارع صدوق يخطيء من العاشرة م د ت
قطن بن نسیر، راستگو بود، گاهی خطا می كرد، مسلم، ابوداود و ترمذی از او روایت نقل كرده اند.
تقريب التهذيب ج1، ص456، رقم:5556

إبن حبان نيز نام او را در كتاب ثقات آورده است.
الثقات ج9، ص22، رقم:14968

تضعیفات دیگر علمای اهل سنت، از وثاقت او نمی كاهد؛ چرا كه او استاد مسلم نیشابوری و از روات صحیح مسلم است.

جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ:
از روات صحیح مسلم و سایر صحاح سته:
جعفر بن سليمان الضبعي م علي عن ثابت وخلق شيعي صدوق ضعفه القطان ووثقه ابن معين وغيره وقال ابن سعد ثقة فيه ضعف.
جعفر بن سلیمان، شیعی و راستگو بود. قطان او را تضعیف كرده، ابن معین و دیگران توثیق كرده اند. ابن سعد گفته: مورد اعتماد ولی مقداری ضعیف است.
ذكر من تكلم فيه وهو موثق، ج1، ص60، رقم:68

جعفر بن سليمان الضبعي بضم المعجمة وفتح الموحدة أبو سليمان البصري صدوق زاهد لكنه كان يتشيع من الثامنة مات سنة ثمان وسبعين بخ م 4

جفر بن سلیمان بصری، راستگو و زاهد؛ ولی طرفدار شیعه بود. بخاری ـ به صورت تعلیقه ـ و مسلم و سایر صحاح سته از او روایت نقل كرده اند.
تقريب التهذيب ج1، ص140، رقم:942

تضعیفاتی كه برای او نقل شده، همگی به خاطر روایاتی است كه در فضائل اهل البیت علیهم السلام نقل كرده است؛ اما مهم این است كه از روات صحیح مسلم است و صداقت او ثابت شده است.

عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُثَنَّي:
از روات بخاري، ترمذي و إبن ماجة:
عبد الله بن المثني بن عبد الله بن أنس بن مالك أبو المثني عن عمومته والحسن وعنه ابنه محمد ومسدد وعبد الواحد بن غياث قال أبو حاتم صالح وقال أبو داود لا أخرج حديثه خ ت ق.
عبد الله بن مثنی... ابوحاتم گفته: صالح بود. ابوداود گفته: من روایت او را نقل نمی كنم. بخاری، ترمذی و ابن ماجه از او روایت نقل كرده است.
الكاشف ج1، ص592، رقم: 2942

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ:
أبو عمير بن أنس بن مالك الأنصاري قيل اسمه عبد الله ثقة من الرابعه قيل كان أكبر ولد أنس بن مالك د س ق.
أبوعمیر بن أنس، گفته اند كه اسم او عبد الله بود، او ثقه است، ابوداود، نسائی و ابن ماجه از او روایت نقل كرده اند.
تقريب التهذيب ج1، ص661، رقم: 8281.

ابن حبان نیز نام او را در زمره راویان ثقه آورده است.
الثقات ج5، ص11، رقم: 3586

در نتیجه سند این روایت نیز مشكلی ندارد.

روایت ششم: علی بن عبد الله بن عباس از پدرش:
شمس الدين ذهبي در كتاب ميزان الإعتدال مي نويسد:
حسين بن محمد المؤدب حدثنا سليمان بن قرم عن محمد بن شعيب عن داود بن علي عن أبيه عن ابن عباس أن النبي صلي الله عليه وسلم أتي بطير فقال اللهم إئتني بأحب خلقك إليك يأكل معي فجاء علي فأكل معه وابن شعيب لا يعرف.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج3، ص232، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م.

بررسی سند روایت:
الحسين بن محمد المؤدب:
از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته:
مزی در تهذیب الكمال می نویسد:
قال محمد بن سعد: كان ثقة. وَقَال النَّسَائي: ليس به بأس. وذكره ابنُ حِبَّان في كتاب"الثقات". وَقَال معاوية بن صالح الدمشقي : قال لي أحمد بن حنبل: اكتبوا عنه، وجاء معي إليه، وسأله أن يحدثني. روي له الجماعة.

محمد بن سعد گفته: ثقه بود، نسائی گفته: اشكالی در او نیست، ابن حبان نام او را در كتاب ثقات آورده. معاویه بن صالح دمشقی گفته: احمد بن حنبل به من گفت: او از روایت نقل كنید، او با من پیش حسین بن محمد آمد و از او درخواست كرد كه برای من روایت نقل كند.
تمام صحاح سته از او روایت نقل كرده اند.
المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج6، ص472، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

سلیمان بن قرم:
از روات بخاری، مسلم وسایر صحاح سته:
سليمان بن قرم أبو داود الضبي وهو ابن معاذ نسب إلي جده م د ت س وثقه أحمد وغيره...
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق، ج1، ص93، رقم: 146، تحقيق: محمد شكور أمرير المياديني، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولي، 1406هـ.

پیش از این به صورت مفصل در باره سلیمان بن قرم بحث كرده ایم.

محمد بن شعیب بن شابور:
ذهبی بعد از نقل روایت به خاطر عناد و لجاجت با اهل بیت علیهم السلام تلاش كرده است كه ثابت كند محمد بن شعیب در سند روایت مجهول است؛ پس روایت معتبر نیست؛ در حالی كه محمد بن شعیب در سند این روای همان محمد بن شعیب بن شابور است كه خود ذهبی در كتاب الكاشف او را توثیق كرده است.
محمد بن شعيب بن شابور الدمشقي مولي الوليد بن عبد الملك قرأ علي يحيي الذماري وسمع عمر مولي غفرة وخلقا وعنه بن المبارك ووثقه ودحيم ومحمود بن خالد قال أبو حاتم هو أثبت من بقية وابن حمير وقال دحيم ثقة مات سنة مائتين وقيل 199
محمد بن شعیب بن شابور دمشقی، ابن مبارك از او روایت نقل و او را توثیق كرده است. ابوحاتم گفته: از دیگران موثق تر بود. دحیم گفته: ثقه بود. در سال 200 یا 199 از دنیا رفت.
الكاشف ج2، ص179، رقم: 4905
ابن حجر عسقلانی در تهذیب الكمال تصریح می كند كه این شخص كه ذهبی او را مجهول معرفی كرده، همان محمد بن شعیب بن شابور است:
محمد بن شعيب بن شابور الأموي مولاهم أبو عبد الله الدمشقي أحد الكبار كان يسكن بيروت... قال صالح بن أحمد عن أبيه ما رأي به بأسا وما علمت إلا خيرا وقال عبد الله بن أحمد عن أبيه نحوه وزاد كان رجلا عاقلا وقال هشام بن مرثد سمعت بن معين يقول كان مرجئا وليس به في الحديث بأس...
وقال الذهبي في الميزان ما علمت به بأسا وذكر محمد بن شعيب يروي عن داود بن علي بن عبد الله بن عباس عن أبيه عن جده حديث الطير وروي عنه سليمان بن قرم وافراده عن بن شابور وقال لا يعرف ويختلج عندي أنه بن شابور.

محد بن شعیب بن شابور، صالح بن أحمد از پدرش نقل كرده است كه من در او اشكالی نمی بینم و جز نیكی از او ندیده آم. عبد الله بن احمد از پدرش همانند آن را نقل كرده و افزوده كه او مرد عاقلی بود. هشام بن مرثد گفته از یحیی بن معین شدیم كه می گفت: او طرفدار مرجئه بود ؛ اما در روایتش اشكالی نیست.
ذهبی در میزان الإعتدال گفته: من اشكالی در او نمی دانم. همچنین گفته: محمد ب شعیب كه از داود بن علی بن عبد الله بن عباس از پدرش از جدش حدیث طیر را نقل كرده و همچنین سلیمان بن قرم و افراد او ابن شابور نقل كرده اند. ذهبی گفته: شناخته شده نیست. چنین به نظرم می رسد كه او همان ابن شابور است.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج9، ص197 ـ 198، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404 - 1984 م.

داود بن علي:
داود بن علي بن عبد الله بن عباس أمير الكوفة عن أبيه وعنه الأوزاعي والثوري وثق فصيح مفوه بليغ عاش 52 توفي 133 ت
داود بن علی... توثیق شده است...
الكاشف ج1، ص381، رقم: 1454
1802 داود بن علي بن عبد الله بن عباس بن عبد المطلب الهاشمي أبو سليمان أمير مكة وغيرها مقبول من السادسة مات سنة ثلاث وثلاثين وهو بن اثنتين وخمسين بخ ت

داود بن علی، امیر مكه بود، مقبول است.
تقريب التهذيب ج1، ص199

علي بن عبد الله بن عباس:
4761 علي بن عبد الله بن عباس الهاشمي أبو محمد ثقة عابد من الثالثة مات سنة ثماني عشرة علي الصحيح بخ م 4
علی بن عبد الله، مورد اعتماد و عابد بود.
تقريب التهذيب ج1، ص403

بنابراین سند این روایت نیز كاملا صحیح است و اشكال ذهبی تنها از تعصب و حرص و ولع بیش از اندازه اش در انكار فضائل اهل بیت علیهم السلام سرچشمه می گیرد.

روایت هفتم: یحیی بن سعید از أنس بن مالك
حاكم نيشابوري در المستدر علي الصحيحين مي نويسد:
7186 حَدَّثَنِي أَبُو عَلِيٍّ الْحَافِظُ، أَنْبَأَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَيُّوبَ الصَّفَّارُ، وَحُمَيْدُ بْنُ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ الزَّيَّاتُ، قَالا: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عِيَاضِ بْنِ أَبِي طَيْبَةَ، ثنا أَبِي، ثنا يَحْيَي بْنُ حَسَّانَ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ بِلالٍ، عَنْ يَحْيَي بْنِ سَعِيدٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: كُنْتُ أَخْدُمُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، فَقُدِّمَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ فَرْخٌ مَشْوِيٌّ، فَقَالَ: " اللَّهُمُ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ "، قَالَ: فَقُلْتُ: اللَّهُمُ اجْعَلْهُ رَجُلا مِنَ الأَنْصَارِ، فَجَاءَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ عَلَي حَاجَةٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ عَلَي حَاجَةٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: " افْتَحْ "، فَدَخَلَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: " مَا حَبَسَكَ عَلَيَّ "، فَقَالَ: إِنَّ هَذِهِ آخِرَ ثَلاثِ كَرَّاتٍ يَرُدَّنِي أَنَسٌ يَزْعُمُ إِنَّكَ عَلَي حَاجَةٍ، فَقَالَ: " مَا حَمَلَكَ عَلَي مَا صَنَعْتَ؟ " فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، سَمِعْتُ دُعَاءَكَ، فَأَحْبَبْتُ أَنْ يَكُونَ رَجُلا مِنْ قَوْمِي، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: " إِنَّ الرَّجُلَ قَدْ يُحِبُّ قَوْمَهُ ".

حاكم نیشابوری پس از نقل روایت می گوید:
هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَي شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.
وَقَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِيَادَةً عَلَي ثَلاثِينَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَايَةُ عَنْ عَلِيٍّ، وَأَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، وَسَفِينَةَ.
المستدرك علي الصحيحين ج3، ص141

بررسی سند روایت:
شمس الدین ذهبی، در شرح حال محمد بن أحمد بن عیاض، تمام راویان این روایت را «ثقه» دانسته است:
7036 محمد بن أحمد بن عياض روي عن أبيه أبي غسان أحمد بن عياض عن أبي طيبة المصري عن يحيي بن حسان فذكر حديث الطير
وقال الحاكم هذا علي شرط البخاري ومسلم
قلت الكل ثقات إلا هذا فأنا أتّهِمُه به ثم ظهر لي أنه صدوق.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج6، ص53، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م.

همین تصریح ذهبی برای اثبات صحت روایت كفایت می كند؛ از این رو از بررسی تفصیلی روات خودداری می كنیم.

روایت هشتم: عبد الملك بن سلیمان از أنس:
ابن كثیر دمشقی در كتاب البدایة والنهایة، روایات طیر را با سند های دیگر نیز نقل كرده است؛ از جمله بعد از حدیث حاكم نیشابوری می نویسد:
وقد رواه ابن أبي حاتم عن عمار بن خالد الواسطي عن اسحاق الأزرق عن عبدالملك بن أبي سليمان عن انس.
اين روايت را إبن أبي حاتم، از عمار بن خالد، از إسحاق الأرزق از عبد الملك بن سليمان از أنس نقل كرده است.

و بعد در ادامه گفته:
وهذا اجود من اسناد الحاكم.
اين سند، از سند حاكم بهتر است.
البداية والنهاية ج7، ص352

بررسی سند روایت
إبن أبي حاتم رازي:
ذهبي در ميزان الإعتدال در باره او مي نويسد:
عبد الرحمن بن أبي حاتم محمد بن إدريس الرازي الحافظ الثبت ابن الحافظ الثبت يروي عن أبي سعيد الأشج ويونس بن عبد الأعلي وطبقتهما وكان ممن جمع علو الرواية ومعرفة الفن وله الكتب النافعة ككتاب الجرح والتعديل والتفسير الكبير وكتاب العلل.

عبد الرحمن بن ابی حاتم، حافظ و ثابت قدم، فرزند حافظ ثابت قدم... از كسانی است كه روایات را با اسناد بسیار كوتاه نقل كرده است؛ همچنین از اهل فن است؛ و كتاب های نافعی دارد...
ميزان الاعتدال في نقد الرجال ج4، ص315
و در سیر أعلام النبلاء بعد از شرح حال پدرش در باره خود او می نویسد:
ابنه عبد الرحمن. العلامة الحافظ يكني أبا محمد ولد سنة أربعين ومئتين أو إحدي وأربعين. قال أبو الحسن علي بن إبراهيم الرازي الخطيب في ترجمة عملها لابن أبي حاتم كان رحمه الله قد كساه الله نورا وبهاء يسر من نظر اليه....
قال أبو يعلي الخليلي اخذ أبو محمد علم أبيه وأبي زرعة وكان بحرا في العلوم ومعرفة الرجال صنف في الفقه وفي اختلاف الصحابة والتابعين وعلماء الأمصار قال وكان زاهدا يعد من الأبدال...
قلت له كتاب نفيس في الجرح والتعديل أربع مجلدات وكتاب الرد علي الجهمية مجلد ضخم انتخبت منه وله تفسير كبير في عدة مجلدات عامته آثار بأسانيده من أحسن التفاسير.
... قال الإمام أبو الوليد الباجي عبد الرحمن بن أبي حاتم ثقة حافظ.
عبد الرحمن، فرزند ابی حاتم، علامه، حافظ... ابو الحسن علی بن ابراهیم رازی گفته است كه خداوند، او را در نور و جلوه قرار داده بود و هر كس به او نگاه می كرد، شادمان می شد...
ابو یعلی خلیلی گفته است: او علم را از پدرش و ابی زرعه گرفت و دریایی از علم و معرف رجال بود، در فقه و اختلاف صحابه و تابعین وعلمای امصار نیز كتاب نوشته است و از اهل زهد بوده و جزو ابدال به شمار می رفت...
كتاب نفیسی در باب جرح و تعدیل در چهار جلد و همچنین كتابی در رد بر جهمیه در یك جلد بزرگ دارد كه من آن را خلاصه كرده ام، همچنین تفسیری در چند جلد دارد كه عموم آن با استفاده از روایات و با تفسیری بسیار نیكو است... امام ابو الولید باجی گفته است كه ابن ابی حاتم ثقه و حافظ بود.
سير أعلام النبلاء ج13، ص263 ـ269

عمار بن خالد الواسطي:
عمار بن خالد الواسطي التمار عن بن عيينة وطبقته وعنه النسائي وابن ماجة وابن أبي حاتم وخلق قال أبو حاتم صدوق مات 26 س ق
ابو حاتم در مورد او گفته است كه راستگو است.
الكاشف ج2، ص50، رقم: 3987

إسحاق بن يوسف الأرزق:
إسحاق بن يوسف بن مرداس أبو محمد القرشي الواسطي الأزرق الحافظ الثقة حدث عن الأعمش وابن عون وفضيل بن غزوان ومسعر وعدة وعنه أحمد بن حنبل وابن معين... وكان من الأئمة العباد ولد سنة سبع عشرة ومائة... وكان اعلم الناس بشريك فإنه أكثر عنه... احتجوا كلهم به
إسحاق بن یوسف... حافظ و مورد اعتماد... از ائمه عابد بود... او داناترین مردم به روایات شریك بود، و از او روایت بسیار نقل كرده است... همه ائمه به روایات او احتجاج كرده اند.
تذكرة الحفاظ ج1، ص320، رقم: 299

عبد الملك بن أبي سليمان:
م 4 عبد الملك بن أبي سليمان العرزمي الكوفي الحافظ الكبير حدث عن أنس بن مالك وسعيد بن جبير وعطاء بن أبي رباح وطائفة... وكان من الحفاظ الأثبات قال عبد الرحمن بن مهدي كان شعبة يتعجب من حفظ عبد الملك وقال أحمد بن حنبل ثقة وكذا وثقه النسائي وأما البخاري فلم يحتج به بل استشهد به توفي سنة خمس وأربعين.
او از حافظان پابرجا بود و عبد الرحمن بن مهدی گفته است كه شعبه از قدرت حفظ او تعجب می كرد، احمد بن حنبل گفته است كه مورد اطمینان است و نسائی نیز او را ثقه می داند، اما بخاری به روایات او احتجاج نكرده است، بلكه تنها روایات او را به عنوان شاهد آورده است.
تذكرة الحفاظ ج1، ص155، رقم: 151

نتيجه آن كه: سند اين روايت نيز كاملا صحيح است.
تا این جا هشت سند از سند های حدیث طیر را به صورت مفصل و تك تك بررسی و ثابت كردیم كه سند های آن ها هیچ اشكالی ندارند؛ هر چند حتی اگر یك سند از سند های آن صحیح باشد و دیگر سند ها ضعیف، بازهم برای اثبات حجیت روایت كفایت می كند.
البته روایت سندهای صحیحی دیگری نیز دارد كه ما به جهت اختصار به همین اندازه اكتفا می كنیم. علاقه مندان برای اطلاع بیشتر می توانند به كتاب نفحات الأزهار نوشته علامه معاصر آیت الله میلانی جلد 13 و 14 مراجعه فرمایند.

دلالت روایت بر ولایت امیرمؤمنان علیه السلام:
طبق این روایت امیرمؤمنان علیه السلام محبوب ترین مخلوق خداوند بعد از خاتم پیامبران است و بر تمام خلایق برتری دارد، وقتی این مطلب ثابت شود، ولایت و امامت و خلافت بلافصل آن حضرت نیز خود به خود ثابت می شود؛ چرا كه عقلای عالم تقدیم مفضول بر فاضل را قبیح و زشت می دانند.
برای اثبات ولایت امیرمؤمنان علیه السلام از این روایت، باید سه مقدمه ثابت شود:
1. علی بن أبی طالب علیه السلام محبوب ترین مخلوق نزد خدا و رسول او است؛
2. هر كس محبوب ترین مخلوق نزد خدا و رسول باشد، از تمام خلایق برتر است؛
3. هر كس از تمام خلایق برتر باشد، او باید جانشین رسول خدا صلی الله علیه وآله شود.
نتیجه: امیرمؤمنان علیه السلام خلیفه بلا فصل رسول خدا صلی الله علیه وآله است.
روایت طیر مقدمه اول را به روشنی به اثبات می رساند؛ چرا كه رسول خدا صلی الله علیه وآله دعا فرمود كه خداوند محبو ب ترین مخلوق نزد خود را بیاورد تا با آن حضرت همسفره شود و تنها كسی كه این افتخار نصیبش شد، امیرمؤمنان علیه السلام بود.
دلیل برای مقدمه دوم این است كه: معیار محبت و دوستی در نزد خداوند، تقوی و دیانت شخص است نه هوای نفس، پارتی بازی و...؛ چنانچه در قرآن كریم می فرماید:
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم . الحجرات/13.
گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست
بنابراین، وقتی ثابت شود كه امیرمؤمنان گرامی ترین فرد نزد خداوند است، ثابت می شود كه آن حضرت از هر جهت برترین فرد در میان خلایق است.
مقدمه سوم نیز با قاعده «قبح تقدیم مفضول بر افضل» ثابت می شود؛ چرا كه تقدیم مفضول با وجود فاضل یا افضل، یا از روی جهل و نشناختن افضل است، یا از روی هوای نفس، احتیاج، ترس و... و تمام این امور برای خدای متعال محال است؛ بنابراین، خداوند امیرمؤمنان علیه السلام را كه از دیدگاه او برترین مخلوق است، برای جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله مقدم و تعیین شده است.

شیخ مفید در دلالت این روایت بر ولایت امیرمؤمنان علیه السلام می نویسد:
ومنها: قوله صلي الله عليه وآله علي الاتفاق: «اللهم ائتني بأحب خلقك إليك، يأكل معي من هذا الطائر» فجاءه بأميرِ المؤمنينَ عليه السلام، فأكَلَ معه، وقد ثبت أن أحبَ الخلق إلي الله تعالي أفضلُهم عنده، إذ كانت محبتُه مُنْبِئَةً عن الثواب دون الهوي وميل الطِّباع، وإذا صح أنه أفضلُ خلقِ الله تعالي ثَبَتَ أنه كان الإمام، لفساد تقدم المفضول علي الفاضل في النبوةِ وخلافتِها العامةِ في الأنام.
یكی از روایات این سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله است كه شیعه و سنی بر آن اتفاق دارند كه فرمود: «خدایا محبوب ترین خلقت را پیش من بیاور تا من از این مرغ میل نماید»؛ پس امیرمؤمنان علیه السلام آمد و به همراه آن حضرت از آن مرغ نوش جان كرد.
و به درستی ثابت شده كه محبوب ترین مخلوق نزد خداوند، برترین آن ها است؛ چرا كه محبت خداوند از حق سرچشمه می گیرد، نه از هوای نفس و خواهش طبع. وقتی آن حضرت برترین مخلوق خداوند باشد، ثابت می شود كه او امام است؛ به دلیل فاسد بودن تقدیم مفضول بر فاضل در نبوت و خلافت عامه خداوند بر مردم.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإفصاح في إمامة أميرالمؤمنين عليه السلام، ص33، تحقيق و نشر: مركز مؤسسة البعثة للطباعة والنشر ـ قم، الطبعة الأولي، 1412هـ.

و سید مرتضی در الفصول المختاره می نویسد:
ومن كلام الشيخ أدام الله عزه سئل في مجلس الشريف أبي الحسن أحمد بن القاسم العلوي المحمدي، فقيل له: ما الدليل علي أن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب كان أفضل الصحابة؟ فقال: الدليل علي ذلك قول النبي (صلی الله علیه و آله): (اللهم ائتني بأحب خلقك إليك يأكل معي من هذا الطائر) فجاء أمير المؤمنين - عليه السلام - وقد ثبت أن أحب الخلق إلي الله سبحانه وتعالي أعظمهم ثوابا عند الله وأن أعظم الناس ثوابا لا يكون إلا لأنه أشرفهم أعمالا وأكثرهم عبادة لله تعالي، وفي ذلك برهان علي فضل أمير المؤمنين - عليه السلام - علي الخلق كلهم سوي النبي (صلی الله علیه و آله).
از سخنان شیخ (مفید) كه خداوند عزت او را مستدام بدارد، در مجلس شریف ابوالحسن احمد بن القاسم علوی محمدی است كه از او سؤال شد: چه دلیلی وجود دارد كه امیرمؤمنان علی بن أبی طالب از همه اصحاب برتر است؟ پس گفت: دلیل بر این مطلب این گفته رسول خدا صلی الله علیه وآله است كه فرمود: «خداوندا محبوب ترین مخلوقاتت را بیاور تا با من از این مرغ تناول كند» پس امیرمؤمنان علیه السلام آمد. به درستی ثابت شده است كه محبوب ترین خلق در نزد خدا، ثوابش نزد او از همه بیشتر است و كسی كه ثوابش از همه بیشتر باشد، بدون شك از همه مخلوقات عملش بیشتر و برتر و عبادتش زیادتر است. و این دلیل است بر فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام بر تمام مردم به جز پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله.
المرتضي علم الهدي، ابوالقاسم علي بن الحسين بن موسي بن محمد بن موسي بن إبراهيم بن الإمام موسي الكاظم عليه السلام (متوفاي436هـ)، الفصول المختارة، ص96، تحقيق السيد علي مير شريفي، ناشر: دار المفيد ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1414 هـ ـ 1993م.
كتاب الفصول المختارة، مجموعه ای از مناظرات و گفتگوهای شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه است كه توسط شاگرد بزرگوار و دانشمند او سید مرتضی علم الهدی تحت عنوان «الفصول المختارة» جمع آوری شده است.
وی این كتاب را از دو كتاب شیخ به نام های «المجالس» و «العیون و المحاسن» گزینش و تلخیص كرده كه در مقدمه كتاب از آن ها نام می برد؛ ولی متأسفانه هیچ یك از این دو كتاب در حال حاضر در اختیار ما نیست و همچون دیگر میراث های گرانبهای شیعه در طول تاریخ از بین رفته است.
همچنین سید مرتضی مناظرات و مطالب دیگری را كه از زبان شیخ مفید شنیده و یا خود در آن حضور داشته، بر این مجموعه افزوده است. بنابراین سید در فراهم كردن «الفصول المختارة» از سه منبع استفاده كرده است:
1. كتاب المجالس؛ 2. كتاب العیون والمحاسن؛ 3. شنیده های خود سید مرتضی از زبان شیخ مفید.

علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه بعد از نقل روایت طیر می نویسد:
اعلم أن تلك الأخبار مع تواترها واتفاق الفريقين علي صحتها تدل علي كونه - صلوات الله عليه - أفضل الخلق وأحق بالخلافة بعد الرسول صلي الله عليه وآله وسلم.
أما دلالتها علي كونه أفضل فلأن حب الله تعالي ليس إلا كثرة الثواب والتوفيق والهداية المرتبة علي كثرة الطاعة والاتصاف بالصفات الحسنة كما برهن في محله أنه تعالي منزه عن الانفعالات والتغيرات، وإنما اتصافه بالحب والبغض وأمثالهما باعتبار الغايات...
فظهر أن حبه تعالي إنما يترتب علي متابعة الرسول صلي الله عليه وله وسلم، فبثت أنه - صلوات الله عليه - أفضل من جميع الحلق. وإنما خص الرسول صلي الله عليه وآله بالاجماع وبقرينة أنه كان هو القائل لذلك فالظاهر أن مراده أحب سائر الخلق إليه تعالي. وأما كونه أحق بالخلافة فلأن من كان أفضل من جميع الصحابة بل من سائر الأنبياء والأوصياء لا يجوز العقل تقدم غيره عليه.
بدان كه این اخبار با تواتری كه دارند و هر دو گروه عامه و خاصه بر صحت آن اتفاق نظر دارند دلالت می كند بر آن كه آن حضرت علیه السلام برترین آفریدگان و شایسته ترین فرد به جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
اما دلالت آن بر افضلیت آن حضرت از آن جهت است كه دوستی خدای متعال چیزی جز پاداش بسیار و توفیق و هدایتی كه نتیجه طاعات بسیار و متصف شدن به صفات حسنه باشد نیست؛ چنان كه در جای خود مبرهن است كه خداوند از انفعالات وتغیرات منزه است و اتصاف او به حالاتی چون دوستی و دشمنی و امثال آن به اعتبار نتایج حاصله از این حالات است نه خود حالات...
پس روشن شد كه دوستی خداوند نتیجه پیروی از رسول خدا صلی الله علیه و آله است، و در نتیجه ثابت شد كه آن حضرت افضل از همه آفریدگان است. اما رسول خدا صلی الله علیه و آله به اجماع امت از این قانون مستثنی است زیرا خود حضرت گوینده این جمله است پس نمی تواند خود او را هم شامل شود. پس ظاهر آن است كه مراد حضرتش محبوبترین سایر آفریدگان در نزد خدا می باشد.
اما این كه علی علیه السلام شایسته ترین فرد به جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله است، از آن روست كه كسی كه از همه صحابه؛ بلكه از سایر انبیاء و اوصیا أ افضل است عقل روا نمی دارد كه دیگری بر او مقدم شود.
المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج38، ص359، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.

حافظ گنجی شافعی، در باره حدیث طیر می گوید:
وفيه دلالةٌ واضحةٌ علي أنَّ علياً عليه السلام أحبُّ الخلقِ إلي الله، وأدلُّ الدلالةِ علي ذلك إجابةُ دعاءِ النبي صلي الله عليه وآله وسلم حيث قال عز وجل: «ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُم ». فأمَرَ بالدعاءِ وَوَعَدَ بالإجابةِ، وهو عز وجل «لا يُخْلِفُ الْميعادَ»، وما كان الله لِيُخْلفَ رُسُلَه وَعَدَهُ، ولا يَرِدُ دعاءَ رَسُولِهِ لأحبِّ الخلقِ الميعاد، وما كان الله ليخلف رسله وعده، ولا يرد رسوله لأحب الخلق إليه، ومن أقرب الوسائل إلي الله تعالي محبتُه ومحبةُ من يُحِبُّه لحُبِّه كما أنشدني بعضُ أهلِ العلمِ في معناه:

بالخمسةِ الغُرِّ من قريشٍ وسادسُ القومِ جبرئيلُ
بحبِّهم ربِ فاغفرْ عني بحسنِ ظَنِّي بك الجميلُ

در این حدیث دلالت واضحی است بر آن كه علی علیه السلام محبوبترین آفریدگان در نظر خداست، و بهترین دلیل بر این مطلب مستجاب شدن دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حق او است، خداوند فرموده: ادعونی استجب لكم. (مرا بخوانید تا شما را اجابت كنم) كه هم امر به دعا فرموده و هم وعده اجابت داده است. و معلوم است كه خداوند خلف وعده نمی كند و با رسولانش تخلف از وعده نمی نماید و دعای رسول خود را درباره محبوبترین آفریدگان در نظر خود رد نمی كند. و از بهترین وسیله ها برای تقرب به خدای متعال دوستی او و دوستی كسی است كه به خاطر خدا دوستش می دارد، چنان كه یكی از اهل علم در این معنی برایم سرود:
به آن پنج تن گران قدر از قریش و ششمین آنان كه جبرئیل است، پروردگارا ! به دوستی آنان از من بگذر و به حسن ظنی كه به كار نیكوی تو دارم ).
الگنجي الشافعي، الإمام الحافظ أبي عبد الله محمد بن يوسف بن محمد القرشي (متوفاي658هـ)، كفاية الطالب في مناقب علي بن أبي طالب، ص151، تحقيق و تصحيح و تعليق: محمد هادي اميني، ناشر: دار احياء تراث اهل البيت (ع)، طهران، الطبعة الثالثة، 1404هـ.

سید حمیری در باره این روایت این شعر را سروده است:
نبئت ان أبانا كان عن انس يروي حديثا عجيبا معجبا عجبا
في طائر جاء مشويا به بشر يوما وكان رسول الله محتجبا
أدناه منه فلما ان رآه دعا ربا قريبا لأهل الخير منتجبا
ادخل إلي أحب الخلق كلهم طرا إليك فأعطاه الذي طلبا
فاغتر بالباب مغترا فقال لهم من ذا وكان وراء الباب مرتقبا
من ذا فقال علي قال إن له شأنا له اهتم منه اليوم فاحتجبا

(به من خبر رسیده كه پدرمان از انس حدیث شگفت و بهت آوری را روایت نموده است )، ( درباره مرغ بریانی كه روزی یك نفر آورد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خانه از نظر مردم دور بود). ( آن مرغ را نزد حضرتش برد و هنگامی كه چشم آن حضرت به آن افتاد پروردگار را كه به همه كس نزدیك و برگزیننده خوبان است خواند و گفت: ) ( محبوبترین آفریدگان را در نظر خودت بر من وارد ساز. خدا هم آنچه خواست به او عطا فرمود ). ( مردی شرافتمند در پشت در ایستاد و در زد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از خادم پرسید: كیست؟ و خود در پشت در منتظر بود ). ( كیست؟ گفت: علی است. فرمود: او مردی والامقام است و من امروز در اندیشه او بودم و از همین رو در خانه نشستم و از دید خلق پنهان شدم.

خداوند چه كسانی را دوست دارد؟
خداوند در قرآن كریم، گروهی از انسان ها را به خاطر اعمال خاصی كه انجام می دهند و فضائلی كه دارند، ستایش كرده و صراحتا فرموده است كه آن ها را دوست دارد:
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنين . البقره/195؛ مائده/13

وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين . آل عمران/134 و 148؛ مائده/93.

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ. البقره/222.

وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرين . التوبه/108.

فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقين . آل عمران/76.

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقين . التوبه/4 و 7.

وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرينَ. آل عمران/146.

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلين . آل عمران/195.

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطين . مائده/42؛ الحجرات/9؛ الممتحنة/8.

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ. الصف/4.

ای كسانی كه ایمان آورده اید! هر كس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمی رساند خداوند جمعيّتی را می آورد كه آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر كافران سرسخت و نیرومندند آنها در راه خدا جهاد می كنند، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شایسته ببیند) می دهد و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست.
و طبق روایت «طیر مشوی» امیرمؤمنان علیه السلام محبوب ترین مخلوق خداوند است؛ پس او در این فضائل و در این صفاتی كه خداوند بر شمرده؛ از همه مخلوقات برتر است؛ یعنی امیرمؤمنان علیه السلام سردار نیكوكاران، پاك ترین پاكان، امام پرهیزگاران، سالار عادلان، قهرمان صبر و شكیبائی، نماد و نمود متوكلان، پرچم دار و پیشاهنگ جهادگران، اسد الله الغالب و... است.

همچنین خداوند در قرآن كریم می فرماید كه:
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم . الحجرات/13.
گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست

پس امیرمؤمنان علیه السلام كه گرامی ترین مخلوق در نزد خداوند است، باید با تقواترین مخلوق خداوند و امام المتقین نیز باشد.
خداوند قطعا مؤمنان، موحدان، مجاهدان، عابدان و در حقیقت تمام صاحبان صفات نیك را دوست دارد، و امیرمؤمنان علیه السلام كه محبوب ترین مخلوق خداوند است، باید سالار و امیر همه مؤمنان و موحدان، پرچم دار تمام مجاهدان عبادت كنندگان... باشد. خلاصه هر صفت نیكی را كه بشمارید و خداوند آن را دوست داشته باشد، امیرمؤمنان علیه السلام بالاترین درجه آن را برخوردار است؛ چرا كه آن حضرت محبوب ترین مخلوق خداوند است و خداوند بندگانش را تنها به خاطر همین اعمال و صفات نیك است كه دوست دارد.

در یك كلام:
آن چه خوبان همه دارند، او تنها دارد
ابوبكر و عمر: ما بر هیچ یك از اصحاب برتری نداریم

ابن أبی داود سجستانی در كتاب الزهد، در روایتی كه تمام راویان آن از روات بخاری یا مسلم هستند، نقل كرده است كه:
نا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْهُذَلِيُّ أَبُو مَعْمَرٍ، نا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ، عَنْ قَيْسٍ، قَالَ: خَطَبَنَا أَبُو بَكْرٍ، قَالَ: " وُلِّيتُ أَمَرَكُمْ وَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ، فَإِنْ أَنَا أَحْسَنْتُ فَأَعِينُونِي وَإِنْ أَنَا أَسَأْتُ فَسَدِّدُونِي، فَإِنَّ لِي شَيْطَانًا يَعْتَرِينِي...
از قیس نقل شده است كه ابوبكر برای ما خطبه خواند و گفت: من امر شما را بر عهده گرفتم؛ در حالی كه بهترین شما نیستم، اگر درستكار بودم، یاریم كنید؛ اگر بد كردم، جلوی مرا بگیرید؛ چرا كه من شیطانی دارم كه همواره مرا گول می زند.
السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاي 275هـ)، الزهد، ص5، ح8، ناشر: دار المشكاة ـ القاهرة، الطبعة: الأولي، 1993م.

بلاذری در انساب الأشراف، ابن قتیبه دینوری در عیون الأخبار، طبری و ابن كثیر در تاریخشان و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت، نقل كرده اند كه وقتی ابوبكر به خلافت رسید، در نخستین سخنرانی خود به همه مردم اعلام كرد كه من بهترین شما نیستم:
لَمَّا وُلِّيَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَي عَنْهُ، خَطَبَ النَّاسُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَي عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، أَيُّهَا النَّاسُ فَقَدْ وُلِّيتُكُمْ وَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ.
و چون ابوبكر به خلافت رسید برای مردم سخنرانی كرد و پس از حمد و ثنای الهی گفت: ای مردم من رهبر شما شده ام؛ ولی بهترین شما نیستم.
البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج1، ص254؛
الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، عيون الأخبار، ج1، ص34؛
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، تاريخ الطبري، ص237 ـ 238، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

این خطبه با سند های صحیح نقل شده است؛ ابن كثیر دمشقی سلفی، بعد از نقل این خطبه می نویسد:
وهذا إسناد صحيح.
سند این حدیث صحیح است.
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج6، ص301، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.
محمد بن سعد با سند معتبر نقل می كند كه ابوبكر گفت: من از هیچ یك از صحابه برتر نیستم:
قال أخبرنا وهب بن جرير قال أخبرنا أبي سمعت الحسن قال لمّا بويَعَ أبو بكرَ قامَ خطيباَ:... وإنما أنا بشرٌ ولست بخيرٍ من أحدٍ منكم فراعوني فإذا رأيتموني إسْتَقَمْتُ فاتَّبِعُونِي وإن رأيتموني زِغْتُ فقَوِّمُوني واعْلموا أنّ لي شيطاناً يَعْتَرِيْنِي...
الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبري، ج3، ص212، ناشر: دار، صادر - بيروت.
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج2، ص244، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.
الصنعاني، ابوبكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج11، ص336، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.
ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج4، ص69، ناشر: دار، صادر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1358.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج8، ص266، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولي، 1406هـ.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تاريخ الخلفاء، ج1، ص71، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولي، 1371هـ - 1952م.

در منابع اهل سنت با سند صحیح نقل شده است كه عمر بن خطاب اعتراف می كرد، تمام مردم حتی زنانی كه در داخل خانه هایشان هستند، از او داناتر هستند.

سعید بن منصور در سنن خود می نویسد:
(580)- [598 ] نا هُشَيْمٌ، قَالَ: نا مُجَالِدٌ، عَنِ الشَّعْبِيِّ قَالَ: خَطَبَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ النَّاسَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَي عَلَيْهِ، وَقَالَ: «أَلا لا تُغَالُوا فِي صُدُقِ النِّسَاءِ، فَإِنَّهُ لا يَبْلُغُنِي عَنْ أَحَدٍ سَاقَ أَكْثَرَ مِنْ شَيْءٍ سَاقَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَوْ سِيقَ إِلَيْهِ، إِلا جَعَلْتُ فَضْلَ ذَلِكَ فِي بَيْتِ الْمَالِ»، ثُمَّ نَزَلَ فَعَرَضَتْ لَهُ امْرَأَةٌ مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالَتْ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كِتَابُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَوْ قَوْلُكَ؟ قَالَ: « بَلْ كِتَابُ اللَّهِ فَمَا ذَلِكَ؟»، قَالَتْ: نَهَيْتَ النَّاسَ آنِفًا أَنْ يُغَالُوا فِي صُدُقِ النِّسَاءِ، وَاللَّهُ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ:«وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا».
فَقَالَ عُمَرُ: كُلُّ أَحَدٍ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاثًا، ثُمَّ رَجَعَ إِلَي الْمِنْبَرِ، فَقَالَ لِلنَّاسِ: «إِنِّي نَهَيْتُكُمْ أَنْ تُغَالُوا فِي صُدُقِ النِّسَاءِ، أَلا فَلْيَفْعَلْ رَجُلٌ فِي مَالِهِ مَا بَدَا لَهُ».

از شعبی نقل شده است كه عمر بن خطاب خطبه خواند، پس از حمد و ستایش خداوند گفت: كسی حق ندارد در مهریه زنان زیاده روی كند، هر كس بیشتر از آن چه رسول خدا مهریه داده و یا گرفته، مهریه بگذارد، من اضافه آن را به بیت المال خواهم ریخت. سپس از منبر پایین آمد؛ پس زنی از قریش جلوی او را گرفت و گفت: ای امیرمؤمنان !!! كتاب خدا شایسته تر است كه پیروش شود یا سخن تو؟ عمر گفت: بلكه كتاب خدا شایسته تر است، مگر چه شده؟ آن زن گفت: تو الآن مردم را از زیاده روی در مهریه زنان نهی كرد؛ در حالی كه خداوند در قرآن می فرماید: « و مال فراوانی (بعنوان مهر) به او پرداخته اید، چیزی از آن را پس نگیرید!»
پس عمر گفت: همه مردم از عمر داناتر هستند. این سخن را دو یا سه بار گفت؛ سپس به منبر برگشت و به مردم گفت: من شما را از زیاده روی در مهریه زنان نهی كرد؛ آگاه باشید، هر كس هر كاری كه می خواهد با مالش انجام دهد.
الخراساني، سعيد بن منصور (متوفاي 227هـ)، سنن سعيد بن منصور، ج1، ص195، ح598، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر:الدار السلفية - الهند، الطبعة: الأولي، 1403هـ ـ 1982م؛
الطحاوي الحنفي، ابوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفاي321هـ)، شرح مشكل الآثار، ج13، ص57، تحقيق شعيب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1408هـ - 1987م.

بررسی سند روایت
هشیم بن بشیر:
از روات بخاری مسلم و سایر صحاح سته:
5979 هشيم بن بشير أبو معاوية السلمي الواسطي حافظ بغداد عن عمرو بن دينار وأبي الزبير وعنه أحمد وابن معين وهناد إمام ثقة مدلس عاش ثمانين سنة توفي 183 ع.
هشیم بن بشیر، امام و ثقه بود و تدلیس می كرد.
الكاشف ج2، ص338

مجالد بن سعید:
از روات مسلم و سایر صحاح سته:
4519 مجالد بن سعيد بن عمير الهمداني أبو عمرو الكوفي أحد الأعيان عن الشعبي وأبي الوداك وطائفة وعنه ابنه إسماعيل والثوري وابن المبارك وخلق.
مجالد بن سعید، یكی از بزرگان بود.
لسان الميزان ج7، ص349.

عامر بن شراحيل:
2531 عامر بن شراحيل أبو عمرو الشعبي أحد الأعلام ولد زمن عمر وسمع عليا وأبا هريرة والمغيرة وعنه منصور وحصين وبيان وابن عون قال أدركت خمسمائة من الصحابة وقال ما كتبت سوداء في بيضاء ولا حدثت بحديث إلا حفظته وقال مكحول ما رأيت أفقه من الشعبي وقال آخر الشعبي في زمانه كابن عباس في زمانه مات سنة ثلاث أو أربع ومائة ع

عامر بن شراحیل، یكی از مشاهیر بود، او گفته: من پانصد نفر از صحابه را ملاقات كرد، هیچ سیاهی را در سفیدی ننوشتم، هیچ روایتی را نقل نكردم؛ مگر این كه آن را حفظ كرده بودم. مكحول گفته: من داناتر از شعبی ندیدم. دیگری گفته: شعبی در زمان خودش، همانند ابن عباس در زمانش بود.
الكاشف ج1، ص522.

سایر علمای اهل سنت این روایت را با تعبیر های دیگر نقل كرده اند. ماوردی بصری شافعی می نویسد كه عمر گفت:
كل الناس أفقه من عمر حتي امرأة.
همه مردم از عمر داناتر هستند؛ حتی یك زن.
الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاي450هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج9، ص331، تحقيق الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولي، 1419 هـ -1999م.
سرخسي در كتاب المبسوط و علاء الدين بخاري در كشف الأسرار مي نويسد:
فبقي عمر رضي الله عنه باهتا وقال كل الناس أفقه من عمر حتي النساء في البيوت.
عمر، مبهوت ماند و گفت: همه مردم از عمر داناترند؛ حتی زنانی كه در خانه ها هستند.
السرخسي الحنفي، شمس الدين ابوبكر محمد بن أبي سهل (متوفاي483هـ )، المبسوط، ج10، ص153، ناشر: دار المعرفة - بيروت؛
البخاري، علاء الدين عبد العزيز بن أحمد (متوفاي 730هـ)،كشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوي، ج3، ص346، تحقيق: عبد الله محمود محمد عمر، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.
از این گذشته، خود عمر بن الخطاب به جان خودش قسم خورده است كه كسانی از اصحاب و ام المؤمنات كه در بقیع دفن شده بودند، از او برتر هستند.

حاكم نیشابوری و إبن أبی شیبه كوفی با سند صحیح نقل كرده اند كه:
حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الثَّقَفِيُّ، وَأَبُو بَكْرِ بْنُ بَالَوَيْهِ، قَالا: ثنا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْمَرِيُّ، ثنا الْوَلِيدُ بْنُ شُجَاعٍ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو، قَالَ: حَدَّثَ أَبُو سَلَمَةَ، وَيَحْيَي بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَاطِبٍ، وَأَشْيَاخُنَا، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لَمَّا طُعِنَ، قَالَ لِعَبْدِ اللَّهِ: " اذْهَبْ إِلَي عَائِشَةَ فَأَقْرِئْ عَلَيْهَا مِنِّي السَّلامَ، وَقُلْ: إِنَّ عُمَرَ يَقُولُ لَكِ: إِنْ كَانَ لا يَضُرُّكِ وَلا يُضَيِّقُ عَلَيْكِ، فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ أُدْفَنَ مَعَ صَاحِبَيَّ، وَإِنْ كَانَ ذَلِكَ يَضُرُّكِ وَيُضَيَّقُ عَلَيْكِ، فَلَعَمْرِي لَقَدْ دُفِنَ فِي هَذَا الْبَقِيعِ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَأُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْ عُمَرَ»، فَجَاءَهَا الرَّسُولُ، فَقَالَتْ: إِنَّ ذَلِكَ لا يَضُرُّنِي وَلا يُضَيِّقُ عَلَيَّ، قَالَ: «فَادْفِنُونِي مَعَهُمَا».
ابوسلمه و یحیی بن حاطب و اساتید ما نقل كرده اند كه عمر بن خطاب وقتی خنجر به خورد به عبد الله گفت: پیش عائشه برو، سلام من را برسان و بگو: عمر به تو گفت: اگر به تو ضرر نمی رسد و جای تو را تنگ نمی كند، من دوست دارم كه با دو رفیقم دفن شوم. اگر ضرر می زند و جایت را تنگ می كند، به جانم قسم كه در بقیع كسانی از اصحاب رسول خدا و همسران پیامبر دفن شده اند كه از عمر بهتر هستند.
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص99، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م.
إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج7، ص440، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ.

این روایات ثابت می كند كه به اعتراف خود ابوبكر و عمر، آن ها از دیگر اصحاب برتر نبوده اند و حتی عمر سوگند یاد كرده است كه در بقیع افرادی بهتر از آن ها دفن شده اند.
حال اگر كسی از اهل سنت سؤال كند كه چرا شما به جای پیروی از امیرمؤمنان علیه السلام كه محبوب ترین مخلوق نزد خدا و رسول او است، از كسانی دیگری پیروی می كنید كه به اعتراف خود آن ها از هیچ یك از افراد اصحاب برتر نیستند، چه پاسخی خواهید داد؟
اگر رسول خدا در قیامت از شما سؤال كند چه پاسخی برای آن حضرت خواهید داشت؟
جالب است كه علمای اهل سنت روایات فراوانی نقل كرده اند كه اگر كسی شخصی را به امارت یك منطقه یا جمعیتی بگمارد كه می داند در جامعه، شخصی بهتر از او وجود دارد، به خدا، رسول و تمام مؤمنان خیانت كرده است.
علاء الدین كاشانی در كتاب بدائع الصنایع، و شمس الدین سرخسی در كتاب المبسوط و ابن عابدین حنفی در حاشیة رد المختار، می نویسد كه رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:
مَنْ قَلَّدَ إنْسَانًا عَمَلًا وفي رَعِيَّتِهِ من هو أَوْلَي منه فَقَدْ خَانَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَجَمَاعَةَ الْمُؤْمِنِينَ.
هر كسی كه انسانی را به كاری بگمارد كه می داند در رعیتش شایسته تر از او وجود دارد؛ به درستی كه به خدا، رسول خدا و تمام مؤمنان خیانت كرده است.
الكاساني الحنفي، علاء الدين أبي بكر بن مسعود بن احمد الشاشي الملقب بملك العلماء (متوفاي 587هـ)، بدائع الصنائع في ترتيب الشرائع، ج1، ص228، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1982م؛
السرخسي الحنفي، شمس الدين ابوبكر محمد بن أبي سهل (متوفاي483هـ )، المبسوط، ج1، ص172، ناشر: دار المعرفة - بيروت؛
ابن عابدين الحنفي، محمد أمين بن عمر (متوفاي1252هـ)، حاشية رد المختار علي الدر المختار شرح تنوير الأبصار فقه أبو حنيفة، ج5، ص364، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بيروت. - 1421هـ - 2000م.
و حاكم نیشابوری متوفای 405، به نقل از ابن عباس می نویسد كه رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:
مَنْ إسْتَعْمَلَ رَجُلاً مِنْ عِصَابَةٍ وفي تلك العصابةِ مَنْ هُو أرضي لله منه فقد خان اللهَ وخان رسولَه وخان المؤمنينَ.
اگر كسی، شخصی را بر گروهی بگمارد كه در آن گروه، فردی دیگری وجود دارد كه خداوند از او راضی تر است، به درستی كه به خدا، رسول او و مؤمنان خیانت كرده است.

حاكم نیشابوری بعد از نقل روایت می گوید:
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.
سند این روایت صحیح است؛ ولی بخاری و مسلم نقل نكرده اند.
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج4، ص104، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م.

و خطیب بغدادی می نویسد كه رسول خدا فرمود:
ومن استعمل رجلا وهو يَجِدُ غيرَهُ خيراً منه وأعْلَمَ مِنْه بكتابِ الله وسنةً نَبِيّه فقد خان الله ورسولَه وجميعِ المؤمنين.
اگر كسی مردی را بگمارد؛ در حالی كه بهتر از او و داناتر از او را به كتاب خدا و سنت پیامبرش می یابد، به درستی كه به خدا، رسول خدا و تمام مؤمنان خیانت كرده است.
البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج6، ص76، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

بیهقی (متوفای 458هـ) در سنن كبرای خود می نویسد:
عن بن عباس رضي الله عنهما عن رسول الله صلي الله عليه وسلم من استعملَ عاملا من المسلمين وهو يعلمُ أن فيهم أولي بذلك منه وأعلم بكتاب الله وسنة نبيه فقد خان الله ورسوله وجميع المسلمين.
از إبن عباس از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده است كه فرمود: هر كسی فرمانداری از مسلمانان را بگمارد؛ در حالی كه می داند شایسته تر از او در میان مسلمانان و داناتر از او به كتاب خدا و سنت پیامبرش وجود دارد، به راستی كه به خدا، رسول خدا و تمام مسلمانان خیانت كرده است.
البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر (متوفاي 458هـ)، سنن البيهقي الكبري، ج10، ص118، ح20151، ناشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، 1414 - 1994.

همین روایت را ابن عساكر دمشقی در كتاب تاریخ مدینة دمشق و متقی هندی، در كتاب كنز العمال، با عبارت دیگر نقل كرده اند.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج53، ص256، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995؛
الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج16، ص38، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1419هـ - 1998م.

محمد بن الطیب الباقلانی در تمهید الأوائل می نویسد:
وقوله «مَن تَقَدَّمَ علي قومٍ من المسلمين يَري أنَّ فيهم من هو أفضلُ منه فقد خانَ اللهَ ورسولَه والمسلمين» في أمثال هذه الأخبار مما قد تواترت علي المعني وإن اختلفت ألفاظها.
این گفته رسول خدا صلی الله علیه وآله «هر كس خود را بر گروهی از مسلمانان مقدم كند؛ در حالی كه می داند در میان آن قوم كسی بهتر از او وجود دارد، به درستی كه به خدا، رسول او و مسلمانان خیانت كرده است» همانند این روایات، از نظر معنوی به صورت متواتر نقل شده؛ اگر چه الفاظ آن ها مختلف هستند.
الباقلاني، ابوبكر محمد بن الطيب (متوفاي403هـ)، تمهيد الأوائل في تلخيص الدلائل، ج1، ص474، تحقيق: عماد الدين أحمد حيدر، ناشر: مؤسسة الكتب الثقافية - لبنان، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

چرا راه دور برویم، خداوند متعال در قرآن كریم وجدان های بیدار را به قضاوت فرامی خواند و می فرماید:
أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدي فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ. يونس/35.
یا كسی كه هدایت به سوی حق می كند برای پیروی شایسته تر است، یا آن كس كه خود هدایت نمی شود مگر هدایتش كنند؟ شما را چه می شود، چگونه داوری می كنید؟!

خلیفه اول به صراحت می گوید كه:
وُلِّيتُ أَمَرَكُمْ وَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ، فَإِنْ أَنَا أَحْسَنْتُ فَأَعِينُونِي وَإِنْ أَنَا أَسَأْتُ فَسَدِّدُونِي، فَإِنَّ لِي شَيْطَانًا يَعْتَرِينِي.
من امر شما را بر عهده گرفتم؛ در حالی كه بهترین شما نیستم، اگر درستكار بودم، یاریم كنید؛ اگر بد كردم، جلوی مرا بگیرید؛ چرا كه من شیطانی دارم كه همواره مرا گول می زند.
آیا چنین كسی شایسته و سزاوار پیروی است یا امیرمؤمنان علیه السلام كه محبوب ترین مخلوق نزد خدا و رسول است. ای وجدان های بیدار و ای جستجوگران حقیقت، تشنگان هدایت:
فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ؟
اگر رسول خدا در قیامت از ما شیعیان سؤال كند كه چرا علی بن أبی طالب را بیش از همه مردم دوست دارید، چرا ولایت او را پذیرفتید، جواب ما روشن و حجت و برهان ما قاطع است، با سربلندی و افتخار عرضه خواهیم داشت كه:
ای پیام آور خدا! ما امیرمؤمنان را دوست داریم، چرا كه خداوند او را بیش از تمام مخلوقاتش دوست دارد. ما امامت او را پذیرفته ایم؛ چون او برترین اصحاب بعد از شما بود، این شما بودید كه به ما دستور دادید علی بن أبی طالب را دوست بداریم.
اما كسانی كه از علی بن أبی طالب پیروی نكرده اند، به جای دوست داشتنش، با او جنگیده اند، یاران و دوستان او را به شهادت رسانده اند، بر منابر مساجد و در خطبه های نماز او را سب كرده اند و ناسزا گفته اند، چه پاسخی خواهند داشت؟

دیدگاه های بزرگان اهل سنت در باره اسناد روایت:
از آن جائی كه روایت طیر فضیلت بی نظیری را برای امیرمؤمنان علیه السلام و از طرف دیگر بطلان هر مذهبی غیر مذهب اهل بیت علیهم السلام را به روشنی اثبات می نماید، اكثر بزرگان اهل سنت در برابر آن موضع گرفته و تلاش كرده اند كه آن را تضعیف نمایند؛ تا جائی كه برخی از راویان موثق اهل سنت، تنها به خاطر نقل همین روایت به شدت تضعیف شده اند.
أبو محمد عبد الله بن محمد بن عثمان الواسطي، مشهور به إبن سقا، يكي از اين روايان است. ابن السقاء الحافظ الامام محدث واسط أبو محمد عبد الله بن محمد بن عثمان الواسطي... قال السلفي سألت الحافظ خميسا الحوزي عن ابن السقاء فقال: هو من مزينة مضر ولم يكن سقاء بل لقب له، موجوه الواسطيين وذوي الثروة والحفظ، رحل به أبوه فأسمعه من أبي خليفة وأبي يعلي وابن زيدان البجلي والمفضل ابن الجندي وبارك الله في سنه وعلمه، واتفق انه أملي حديث الطير فلم تحتمله نفوسهم فوثبوا به وأقاموه وغسلوا موضعه.
ابن سقاء... سلفی گفته است: از حافظ خمیس حوزی در مورد ابن سقاء سوال كردم؛ پس گفت: او از مزینه از قبیله مضر است؛ و سقا نبود؛ بلكه به این لقب مشهور بود؛ او سر شناس مردم واسط و صاحب ثروت و حافظه ای خوب بود؛ پدرش او را به مسافرت برد؛ پس از ابی خلیفه و ابی یعلی و ابن زیدان بجلی و مفضل بن جندی روایت شنید، و خداوند نیز به او در علم و عمرش بركت داد؛ و روزی از روزها داشت حدیث طیر املاء می كرد؛ اما مردم نتوانستند كه این روایت را تحمل كنند؛ پس به او هجوم آورده و او را از جای خویش بلند كردند و جای او را آب كشیدند.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج3، ص966، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.

تعدادی از علمای سنی، دچار سردرگمی شده اند، در برخی از كتاب ها صحت روایت را پذیرفته و در برخی دیگر با شك و تردید به آن نگریسته اند.
شمس الدین ذهبی در تذكرة الحفاظ یك بار در باره حدیث طیر می نویسد كه این حدیث، اصل و ریشه دارد؛ یعنی نمی تواند جعلی و ساختگی باشد:
وأما حديث الطير فله طرق كثيرة جدا أفردتها بمصنف ومجموعها يوجب أن يكون الحديث له أصل.
اما حدیث طیر، جدا طرق بسیاری دارد كه من كتاب مسستقلی در باره آن نوشته ام، مجموع این طرق ثابت می كند كه این روایت اصل و ریشه دارد.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج3، ص1043، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.

اما در جای دیگر به خاطر عوارضی كه این روایت برای اهل سنت دارد و در حقیقت بطلان مذهب آن ها را به روشنی ثابت می كند، صحت روایت را نمی پذیرد.
وحديث الطير علي ضعفه فله طرق جمة وقد أفردتها في جزء ولم يثبت ولا انا بالمعتقد بطلانه وقد أخطأ ابن أبي داود في عبارته وقوله وله علي خطئه اجر واحد وليس من شرط الثقة ان لا يخطئ ولا يغلط ولا يسهو والرجل فمن كبار علماء الاسلام ومن أوثق الحفاظ رحمه الله تعالي.
حدیث طیر با اینكه اسناد آن ضعیف است، اما طرق فراوانی دارد كه من مجموع آنها را در یك مجموعه آورده ام، صحیح نیست اما من اعتقاد ندارم باطل (جعلی) باشد. ابن ابی داود در مورد این روایت اشتباه كرده است (در ادامه به اشكال ابن ابی داود اشاره خواهد شد )، و به خاطر اجتهاد اشتباه یك پاداش می برد، شرط ثقه بودن این نیست كه اشتباه نكند و یا غلط نداشته باشد و یا سهو نكند؛ این شخص از بزرگان علمای اسلام و از معتبرترین حفاظ است، رحمت خدا بر او باد.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج13، ص233، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

ابو نعیم در حلیة الاولیا تصریح می كند كه روایت طیر را گروه فراوانی نقل كرده اند؛ اما در ادامه فقط به یك سند آن بسنده كرده است:
رواه الجم الغفير عن أنس وحديث مالك لم نكتبه الا من حديث القداحي تفرد به.
این روایت را از انس گروه فراوانی نقل كرده اند، اما روایت مالك را تنها از طریق قداحی نقل كرده ایم.
الأصبهاني، ابو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج6، ص339، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.
انصاری تلمستانی تصریح می كند كه این روایت با چندین سند از أنس نقل شده است:
وقد رويَ من غير وجه عن أنس.
این روایت با چند سند از انس نقل شده است.
الانصاري التلمساني، محمد بن أبي بكر المعروف بالبري (متوفاي644هـ) الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة، ج1، ص291، طبق برنامه الجامع الكبير.

سبكی شافعی در باره روایت طیر می گوید:
ثم ذكر ابن طاهر أنه رأي بخط الحاكم حديث الطير في جزء ضخم جمعه وقال وقد كتبته للتعجب. قلنا وغاية جمع هذا الحديث أن يدل علي أن الحاكم يحكم بصحته ولولا ذلك لما أودعه المستدرك.
ابن طاهر گفته است كه یك جزوه مفصل به خط حاكم دیده است كه در آن حدیث طیر را جمع آوری كرده است، اما گفته است كه این مجموعه را برای تعجب جمع آوری كرده است !
و نتیجه جمع كردن این روایت آن است كه حاكم این روایت را صحیح می داند و اگر چنین نبود این روایت را در مستدرك نقل نمی كرد.
السبكي الشافعي، ابونصر تاج الدين عبد الوهاب بن علي بن عبد الكافي (متوفاي 771هـ)، طبقات الشافعية الكبري، ج4، ص165، تحقيق: د. محمود محمد الطناحي د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزيع، الطبعة: الثانية، 1413هـ.
و در ادامه به صراحت می گوید كه نمی توان حكم به جعلی بودن روایت طیر كرد:
وأما الحكم علي حديث الطير بالوضع فغير جيد
این كه ادعا شود حدیث طیر جعلی است، نیكو نیست.
طبقات الشافعية الكبري ج4، ص169

اما چرا روایت طیر، همانند صاحب آن در میان محدثان و ائمه حدیث اهل سنت مظلوم واقع شده است؛ چرا با این همه سندی كه دارد، اكثر علمای سنی آن را تضعیف كرده و ساختگی دانسته اند؟ آن ها نیز كه جرأت دسته قبلی را ندارند، از پذیرش صریح صحت روایت خودداری كرده اند؟
جواب واضح و روشن است. چون این روایت اساس و بنیان عقائد اهل سنت را زیر سؤال می برد، حقانیت شیعه را به اثبات رسانده و مذاهب دیگر را باطل اعلام می كند.
طبیعی است كه وقتی امیرمؤمنان علیه السلام برترین مخلوق در نزد خداوند باشد، عقلا و شرعا نوبت به ابوبكر، عمر و... نمی رسد؛ بنابراین اكثر علمای سنی با وجود ده ها سند و طریق نتوانسته اند صحت روایت را بپذیرند.
محمد ناصر البانی بعد از نقل برخی از سند های روایت طیر، به این حقیقت اشاره كرده و دلالت روایت را دلیل موضع گیری اهل سنت در برابر آن اعلام كرده است:
وبالجملة، فالحديث لا ينقصه كثرة طرق، وإنما يفتقر إلي سلامة المتن، فإنما أنكر من الأئمة هذا الحديث لما يظهر من متنه من تفضيل علي علي الشيخين رضي الله عنهم، بالإضافة لما في متنه من ركة اللفظ والاضطراب.

خلاصه: پس حدیث از نظر كثرت طرق مشكلی ندارد؛ اما نیاز به سلامت متن دارد؛ پس اگر ائمه منكر این حدیث شده اند، به خاطر آن چیزی است كه متن روایت ثابت می كند و آن برترین علی (علیه السلام) بر شیخین است، علاوه بر این كه متن روایت نیز ركیك است و اضطراب دارد.
و باز در ادامه با نقل برخی از عبارات روایت طیر كه البته افضلیت مطلق امیرمؤمنان علیه السلام را ثابت نمی كند، می گوید:
قلت: فلو أن الحديث كان في أكثر طرقه بلفظ من هذه الألفاظ المتفقة المعني -، ولم تكن باسم التفضيل «أحب خلقك»، لكان من الممكن القول بثبوته، ويكون كحديث الراية الصحيح الذي في بعض رواياته:
"لأعطين الراية رجلاً يفتح الله علي يديه، يحب الله ورسوله، ويحبه الله ورسوله..." رواه البخاري ( 4210 )، ومسلم ( 7/127 ). لكن الواقع أن أكثر الروايات بلفظ اسم التفضيل: "أحب".. ومن هنا جاء الحكم عليه بالوضع كما تقدم.

می گویم: پس اگر حدیث در اكثر طرق، با این الفاظ بود كه از نظر معنا اختلافی در آن نیست و با لفظ تفضیل «برترین خلق تو» نبود، ممكن بود كه طرفدار إثبات آن شویم و مثل حدیث صحیح رایت می شد كه در برخی از روایات آن آمده:
«به درستی كه پرچم را به دستی مردی می دهم كه خداوند به دست او فتح خواهد كرد، او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند». این روایت بخاری و مسلم نقل كرده اند؛ اما حدیث طیر در اكثر طرق خود با لفظ اسم تفضیل «أحب» آمده، به همین خاطر حكم به ضعف روایت كرده اند؛ چنانچه پیش از این نیز گذشت.
ألباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، السلسة الضعيفة وأثرها السيء في الأمة، ج14، ص183، ناشر: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع لصاحبها سعد بن عبدالرحمن الراشد - الرياض، الطبعة: الطبعة الأولي، 1425هـ - 2004م

آری، این روایت از نظر سندی مشكلی ندارد؛ اما اگر حتی خود رسول خدا صلی الله علیه وآله با علمای سنی روبرو شود و به صراحت بگوید كه امیرمؤمنان علیه السلام از ابوبكر و عمر برتر است، آن ها هرگز نخواهند پذیرفت.
نام این نوع برخورد با روایات و فضائل اهل بیت علیهم السلام را چه می توان گذاشت؟ آیا می توان پذیرفت كه این افراد اهل بیت علیهم السلام دوست دارند؟
حافظ أحمد بن صدیق المغربی متوفای 1380هـ از علمای بزرگ مغرب، به صراحت می گوید كه هركس حدیث طیر را باطل بداند، ناصبی است و اگر حدیث طیر صحیح نباشد، هیچ روایت صحیحی نمی توان پیدا كرد. وی در كتاب جؤنة العطار در بابی تحت عنوان «النواصب یبطلون حدیث الطیر المتواتر؛ ناصبی ها روایت طیر را كه متواتر است، باطل می دانند» می نویسد:
يكاد النواصب من الحفاظ تتفق كلمتهم علي بطلان حديث الطير , بل بالغوا حتي جعلوه علامة علي ضعف الراوي , فكل من رواه جرحوه بروايته , وكذلك فعل الذهبي في " الميزان " , الذي ظهر فيه نصبه بأجلي معانيه , ولكنه مال إلي الإعتدال في " تاريخ الإسلام " , فذكر الحديث , ثم قال: ( وله طرق كثيرة عن أنس متكلم فيها , وبعضها علي شرط السنن , من أجودها حديث قطن بن نسير شيخ مسلم يعني في " الصحيح ": ثنا جعفر بن سليمان , ثنا عبدالله بن المثني , عن عبدالله بن أنس بن مالك , عن أنس قال: أهدي إلي رسول الله (صلی الله علیه و آله) حجل مشوي , فقال: " اللهم ائتني بأحب خلقك إليك يأكله معي , فجاء علي فأكله معه ")
فهذا سند علي شرط الصحيح وإن أنف الذهبي من التصريح بذلك فعدل إلي قوله جيد , وهو مرادف للصحيح في اصطلاحهم...
وبعد , فإذا لم يكن حديث الطير صحيحاً؛ فلا يصح في الدنيا حديث البتة , ولا يقع تواتر بخبر بالمرة.
فقد رواه عن أنس ( سبعة وتسعون راوياً ) مائة إلا ثلاثة بأعدادها مضاعفة من الطرق عنهم , وورد مع ذلك عن جماعة من الصحابة منهم ( علي ـ نفسه ـ , وعائشة , وابن عباس ) وتمام سبعة من الصحابة فيما يحضرني الآن , بحيث أفرد طرقه الإمام محمد بن جرير الطبري في مجلد ضخم , ومن بعده جماعة منهم الحافظ ابن القا الذي أملي مجلساً فيه ببغداد فقاموا إليه وأخرجوه من المسجد وغسلوا الكرسي الذي كان يملي عليه بالماء.
ولما وقف الباقلاني شيخ الأشعرية والنواصب في عصره علي المجلد الذي جمعه ابن جرير في طرق هذا الحديث؛ رد علي ابن جرير بعقله , وأبطل الحديث بكاسد رأيه وفاسد نصبه... فإلي هذا الحد بلغ تعصب النواصب علي عليّ ـ عليه السلام ـ...
والمقصود اعتراف الذهبي بصحة الحديث مع أنه جمع هو أيضاً طرقه في جزء , وضعف جميع تلك الطرق , لكن يحكي هذا ابن كثير في " تاريخه "؛ وابن كثير جربنا عليه الكذب في هذا الباب.
أما نحن فلم نقف علي الجزء المذكور , نعم ذكره الذهبي في أزيد من عشرين ترجمة من " الميزان " , وضعف جميعها بل ضعف أولئك الرواة لمجرد رواية هذا الحديث , ومع ذلك فلا نصدق ابن كثير فإنه كذاب...

نواصب حدیث طیر متواتر را باطل می دانند !
نزدیك است كه حافظان ناصبی، با اجماع بگویند كه حدیث طیر باطل است ! و حتی مبالغه كرده و نقل این روایت را علامت ضعف راوی می دانند ! و هر كسی كه این روایت را نقل كرده است، به خاطر نقل این روایت تضعیف كرده اند ! و همچنین ذهبی در "میزان" چنین كرده است و ناصبی بودن خویش را به وضوح آشكار ساخته است.

اما در كتاب «تاریخ الاسلام» به میانه روی روی آورده است و این روایت را نقل كرده و سپس می گوید:
این روایت اسناد فراوانی دارد كه به آنها اشكال گرفته شده است، بعضی از آنها طبق شرط سنن است و یكی از بهترین آنها روایت «قطن بن نسیر» استاد مسلم در صحیح است كه... از انس روایت شده است به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) یك پرنده كباب شده هدیه داده شد، آن حضرت فرمود: خداوندا دوست داشتنی ترین مخلوقاتت در نزد خودت را بیاور تا با من غذا بخورد، و علی آمد و با او غذا خورد.
این روایت طبق شرط مسلم است، اگرچه ذهبی خوشش نمی آید كه به این مطلب تصریح كند، و به همین سبب گفته است كه «نیكو» است. ولی در حقیقت این در اصطلاح آنها هم معنی صحیح است.
اما بعد اگر حدیث طیر صحیح نباشد، دیگر هیچ روایتی در دنیا صحیح نیست و هیچ روایتی متواتر نخواهد شد.
این روایت را از انس، 97 راوی نقل كرده اند و عدد راویان از آنها بسیار بیشتر است؛ و همچنین از چند صحابی دیگر از جمله خود علی و عائشه و ابن عباس نقل شده است كه آنچه الان حضور ذهن دارم، هفت نفر از صحابه اند. به صورتی كه امام محمد بن جریر طبری مجموعه آنها را در یك مجلد بزرگ جمع آوری كرده است.
و بعد از او نیز حافظ ابن بقا كه این روایت را در مجلس خویش در بغداد خواند اما بر او شوریده و او را از مسجد بیرون كردند و صندلی او را كه بر روی آن روایت می خواند با آب شستند!
و وقتی كه باقلانی، بزرگ اشعریان و نواصب در زمان خویش كتابی را كه ابن جریر در این زمینه نوشته است دید، خواست تا با عقل خویش بر این روایت اشكال بگیرد، و با عقل ناقص و دشمنی فاسد خویش این روایت را باطل دانست. دشمنی نواصب با علی به این حد رسیده است !
مقصود این است كه ذهبی به صحت این روایت اعتراف كرده است، و حتی خود او مجموعه این روایات را در یك مجموعه جمع آوری كرده است و همه آنها را تضعیف كرده است؛ این مطلب را ابن كثیر در تاریخ خود نقل كرده است، اما از ابن كثیر در همین باب دروغ های دیگری نیز دیده ایم !
اما این كتاب به دست ما نرسیده است، بله، ذهبی این كتاب را در ترجمه بیش از 20 نفر از كتاب «میزان» نقل می كند و همه این روایات را تضعیف كرده و همه راویان را نیز تضعیف می كند، تنها به خاطر اینكه آنها راوی این روایتند ! با این همه ابن كثیر را تصدیق نمی كنیم، زیرا او كذاب است !
جؤنة العطار في طُرف الفوائد ونوادر الأخبار، ص27 و 28.

اشكالات اهل سنت به روايت:
از آن جائی كه این روایت، بساط همه مخالفان اهل بیت علیهم السلام را جمع و بطلان مذهب آن ها را ثابت می كند، خود را به آب و آتش زده اند كه حجیت این روایت را زیر سؤال ببرند و با اشكالات واهی و بی ارزش تلاش نموده اند كه از پذیرش این روایت صحیح السند شانه خالی كنند. ابن تیمیه حرانی بیش از همه در نقد این روایت كوشیده است. ما تمام اشكالات مطرح شده را ذكر و سپس پاسخ خواهیم داد.

اشكال اول: سند روایت صحیح نیست:
ابن تیمیه بعد از نقل روایت می گوید:
و الجواب من وجوه:
أحدها المطالبةُ بتصحيح النقلِ وقوله "رَوي الجمهورُ كافة" كذبٌ عليهم؛ فإن حديثَ الطيرِ لم يَروِهِ أحدٌ من أصحابِ الصحيحِ ولا صحّحه أئمةُ الحديثِ ولكن هو مما رواه بعضُ الناس كما رووا أمثالَه في فضلِ غيرِ عليٍ؛ بل قد رُوي في فضائلِ معاويةَ أحاديثٌ كثيرةٌ وصنَّف في ذلك مصنفاتٌ وأهلُ العلمِ بالحديثِ لا يُصححون لا هذا و لا هذا.
الثاني: أن حديثَ الطائرِ من المكذوبات الموضوعات عند أهلِ العلمِ والمعرفةِ بحقائقِ النقلِ قال أبو موسي المديني قد جَمَعَ غيرُ واحدٍ من الحفاظ طُرُقَ أحاديثَ الطيرِ للاعتبار والمعرفة كالحاكمِ النيسابوري وأبي نُعيم وابن مردويه وسُئل الحاكم عن حديثِ الطيرِ فقال لا يَصِحُّ هذا مع إن الحاكم منسوب إلي التشيع وقد طَلَبَ منه أن يرويَ حديثاً في فضلِ معاويةَ فقال: ما يجيء من قلبي ما يجيء من قلبي وقد ضربوه علي ذلك فلم يفعل.

جواب از چند طریق:
نخستین طریق، طلب كردن صحت نقل روایت است. این گفته او (علامه حلی) كه تمام جمهور آن را نقل كرده اند، دروغ بر آن ها است؛ چرا كه حدیث طیر را هیچ یك از اصحاب صحاح (سته) نقل نكرده اند؛ هیچ یك از پیشوایان حدیث نیز آن را تصحیح ننموده اند. ولی برخی از مردم آن را نقل كرده اند؛ همان طوری كه شبیه آن را در باره غیر علی نیز نقل نموده اند. بلكه در باره فضائل معاویه احادیث زیادی نقل كرده اند و كتاب های مستقلی نیز نوشته اند، اهل دانش حدیث، نه آن را صحیح می دانند و نه این را.
طریق دوم: حدیث طیر از دروغ ها و جعلیات در نزد اهل علم و آگاهان به علم حدیث است. ابوموسی المدینی گفته: چندین نفر از حفاظ طرق أحادیث طیر را برای شناخت اعتبار آن جمع كرده اند؛ همانند حاكم نیسابوری، أبونعیم و إبن مرودیه.
از حاكم در باره حدیث طیر سؤال شد؛ پس گفت: این روایت صحی نیست؛ با این كه حاكم نیشابوری به شیعه نسبت داده می شود. به راستی كه از او خواستند تا روایتی را در باره فضائل معاویه نقل كند؛ پس گفت: دلم راضی نمی شود، دلم راضی نمی شود، او را كتك زدند؛ اما بازهم این كار را نكرد.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج7، ص371، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولي، 1406هـ.

نكته مهم در گفتار ابن تیمیه، اعتراف صریح او به جعل حدیث توسط اهل سنت در فضائل معاویه و نوشتن كتاب های مستقل در باره آن است. این قضیه اعتبار روایات اهل سنت را زیر سؤال می برد؛ چرا كه وقتی آن ها به منظور گمراه كردن مردم روایات زیادی را در باره معاویه جعل كرده اند؛ تا جائی كه این روایات جعلی كتاب های مستقلی شده اند، از كجا معلوم در جاهای دیگر نیز همین كار را نكرده باشند؟

خلاصه اشكالات ابن تیمیه:
1. هیچ یك از اصحاب صحاح كه احتمالا منظور ایشان صحاح سته باشد، روایت را نقل نكرده اند؛
2. این روایت هیچ سند صحیحی ندارد و ساختگی است؛
3. حتی حاكم نیشابوری نیز گفته است كه روایت سندش صحیح نیست.
در حالی كه هر سه ادعای ایشان دروغی بیش نیست و نشانگر عداوت و دشمنی ابن تیمیه با امیرمؤمنان علیه السلام است.

پاسخ:
اولا: محمد بن اسماعیل بخاری صاحب كتاب صحیح، این روایت را در تاریخ كبیر خود نقل كرده است كه ما آن را پیش از این نقل و تحت عنوان روایت چهارم به صورت كامل بررسی كردیم، تمام روات آن نیز موثق بودند.
ابوعیسی ترمذی نیز این روایت را در كتاب سنن خودش كه یكی از شش كتاب صحیح اهل سنت است، نقل كرده:
حدثنا سُفْيَانُ بن وَكِيعٍ حدثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بن مُوسَي عن عِيسَي بن عُمَرَ عن السُّدِّيِّ عن أَنَسِ بن مَالِكٍ قال كان عِنْدَ النبي صلي الله عليه وسلم طَيْرٌ فقال اللهم ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي هذا الطَّيْرَ فَجَاءَ عَلِيٌّ فَأَكَلَ معه.
سدی از مالك بن أنس نقل كرده است كه در نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله مرغی بود؛ پس فرمود: خدایا محبوب ترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد؛ پس علی (علیه السلام) آمد و با رسول خدا صلی الله علیه وآله از آن نوش جان كرد.

و سپس در ادامه می گوید:
قال أبو عِيسَي هذا حَدِيثٌ غَرِيبٌ لَا نَعْرِفُهُ من حديث السُّدِّيِّ إلا من هذا الْوَجْهِ وقد رُوِيَ من غَيْرِ وَجْهٍ عن أَنَسٍ وَعِيسَي بن عُمَرَ هو كُوفِيٌّ وَالسُّدِّيُّ إسماعيل بن عبد الرحمن وسمع من أَنَسَ بن مَالِكٍ وَرَأَي الْحُسَيْنَ بن عَلِيٍّ وَثَّقَهُ شُعْبَةُ وَسُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ وَزَائِدَةُ وَوَثَّقَهُ يحيي بن سَعِيدٍ الْقَطَّانُ.
ابوعیسی (ترمذی صاحب كتاب) گفت: این حدیث غریب است، این روایت را از طریق سدی، جز با همین سند نمی شناسم؛ البته این روایت با سند های دیگر نیز از أنس نقل شده است. عیسی بن عمر، همان كوفی است، سدی نیز اسماعیل بن عبد الرحمن است، از أنس بن مالك روایت نقل كرده، حسین بن علی علیهما السلام را دیده است، شعبة، سفیان و زائده و همچنین یحیی بن سعید او را توثیق كرده اند.
الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج5، ص636، ح3721، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
البته چون علمای اهل سنت، به سفیان بن وكیع اشكال گرفته اند، ما آن را جزء روایات صحیح السند نیاوردیم. اما این كه ابن تیمیه گفته، هیچ یك از صحاح سته روایت را نقل نكرده اند، از عدم آگاهی او نشأت می گیرد.
اما این كه گفتند هیچ سند صحیحی ندارد، نشانه بغض و كینه او نسبت به اهل بیت علیهم السلام است، اگر ایشان كمی به خود زحمت می دادند و به كتاب های اهل سنت مراجعه می كردند، سندهای صحیح روایت طیر را می یافتند.
جالب است كه ابن كثیر دمشقی سلفی تصریح می كند كه روایت طیر تنها از طریق أنس بن مالك بیش از 90 سند مختلف دارد:

الجميع بضعة وتسعون نفسا
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص353، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

روایتی كه 90 نفر راوی داشته باشد، چگونه می تواند روایت دروغ و ضعیف باشد؟ در حالی كه خود ابن تیمیه حرّانی در مجموع فتاوی می نویسد:
تعددُ الطرقِ وكثرتُها يُقَوِّي بعضُها بعضاً حتي قد يَحْصُلُ العِلْمُ بها ولو كان الناقلونَ فُجّاراً فُسّاقاً فكيف إذا كانوا علماءً عدولاً ولكن كَثُرَ في حديثِهِم الغلطُ.

زیادی و تعدد راه های نقل حدیث برخی برخی دیگر را تقویت می كند كه خود زمینه علم به آن را فراهم می كند؛ اگر چه راویان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حدیثی كه تمام راویان آن افراد عادلی باشند كه خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد.
ابن تيميه الحراني، أحمد عبد الحليم أبو العباس (متوفاي 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج18، ص26، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.
از طرف دیگر اگر روایتی در باره ابوبكر باشد، حتی اگر تمام سند های آن ضعیف نیز باشند، علمای سنی از قاعده «یقوي بعضها بعضعا» استفاده می كنند؛ چنانچه محمد بن اسماعیل صنعانی در سبل السلام می گوید:
ومثلُه حديثُ «اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر وعمر» أخرجه الترمذي وقال حسنٌ وأخرجه أحمد وبن ماجه وبن حبان وله طرق فيها مقالٌ إلا أنه يقوي بعضها بعضا.
الأمير الصنعاني، محمد بن إسماعيل (متوفاي1182هـ)، سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحكام، ج2، ص11، تحقيق: محمد عبد العزيز الخولي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1379 هـ.

همچنین علمای سنی در باره روایت جعلی: «مروا أبا بكر فلیصلّ بالناس» گفته اند كه متواتر است، با این كه هشت سند بیشتر ندارد:
ابن حجر هیثمی بعد از نقل این روایت می گوید:
اعلم أن هذا الحديث متواتر فإنه ورد من حديث عائشة وابن مسعود وابن عباس وابن عمر وعبد الله بن زمعة وأبي سعيد وعلي بن أبي طالب وحفصة
بدان كه این حدیث متواتر است؛ چرا كه از طریق عائشه، ابن مسعود، ابن عباس، ابن عمر، عبد الله بن زمعه، ابن سعید، علی بن أبی طالب و حفصه نقل شده است.
الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاي973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج1، ص59، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولي، 1417هـ - 1997م.

حدیث طير بیش از نود سند دارد؛ اما ضعیف است؛ ولی ابن حزم اندلسی روايتی را كه تنها چهار سند دارد، متواتر دانسته و بعد از روایت: «لا تبيعوا الماء» كه از چهار نفر از اصحاب نقل شده می گوید:
فَهَؤُلاَءِ أَرْبَعَةٌ من الصَّحَابَةِ رضي الله عنهم فَهُوَ نَقْلٌ تَوَاتَرَ وَلاَ تَحِلُّ مُخَالَفَتُهُ
إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاي456هـ)، المحلي، ج9، ص7، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت.
اما ادعای سوم ابن تیمیه در باره نظر حاكم نیشابوری كه گفتند حتی حاكم نیشابوری نیز گفته روایت طیر صحیح نیست، از دروغ های بزرگ ابن تیمیه است. كتاب حاكم نیشابوری الآن در اختیار همگان قرار دارد، پیش از این نیز در اختیار خود او و دیگران بوده، ما نیز نظر حاكم را خواندیم كه بعد از نقل روایت طیر گفته بود:
هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَي شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.
وَقَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِيَادَةً عَلَي ثَلاثِينَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَايَةُ عَنْ عَلِيٍّ، وَأَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، وَسَفِينَةَ.
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص141، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م.

بنابراین اشكال اول و دوم ابن تیمیه، وارد نیست؛ بلكه روایت طیر با سند های صحیح و حتی در صحاح سته اهل سنت نقل شده، حاكم نیشابوری نیز روایت را صحیح می داند.

اشكال دوم: ابن كثیر: قلب من شهادت می دهد كه روایت باطل است:
ابن كثیر دمشقی سلفی بعد از نقل طرق روایت طیر می گوید:
وقد جَمَعَ الناسُ في هذا الحديثِ مصنفاتٌ مفردةٌ منهم أبو بكر بن مردويه والحافظ أبو طاهر محمد بن أحمد بن حمدان فيما رواه شيخنا أبو عبدِ الله الذهبي، ورايتُ فيه مجلّداً في جَمْعِ طُرُقِه والفاظِه لأبي جعفر بن جرير الطبري المفسر صاحب التاريخ؛ ثم وقفتُ علي مجلدٍ كبيرٍ في رده وتضعيفه سنداً ومتناً للقاضي أبي بكر الباقلاني المتكلم.
وبالجملةِ ففي القلبِ من صحةِ الحديثِ هذا نظرٌ وان كَثُرَتْ طُرُقُهُ والله اعلم.
مردم در باره این روایت كتاب های مستقلی جمع آوری و نوشته اند؛ از جمله ابوبكر بن مردویه و حافظ ابوطاهر محمد بن أحمد بن حمدان ـ بنابر آن چه استنادم ابوعبد الله ذهبی نقل كرده ـ و من یك مجلد در باره طرق و الفاظ این روایت را از ابوجعفر طبری، مفسر و صاحب تفسیر دیدم. سپس به مجلد دیگری دسترسی یافتم در رد و تضعیف این روایت از نظر سند و متن كه ابوبكر باقلانی متكلم آن را نوشته بود.
در یك كلام، در قلب من در صحت این روایت اشكال است؛ اگر چه طرق بسیاری دارد. خدا بهتر می داند.
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص354، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.
پیش از ابن كثیر، استادش شمس الدین ذهبی نیز در شرح حال أحمد بن الأزهر تصریح می كند كه او روایتی را در فضائل علی بن أبی طالب علیه السلام نقل كرده است كه قلب او شهادت به بطلانش می دهد:
أحمد بن الازهر [ س ق ] النيسابوري الحافظ اتهمه يحيي بن معين في رواية ذلك الحديث عن عبد الرزاق ثم انه عذره قال ابن عدي هو بصورة اهل الصدق قلت بل هو كما قال أبو حاتم صدوق
وقال النسائي وغيره لا باس به وقد ادرك كبار مشيخة الكوفة عبد الله بن نمير وطبقته وحدث عنه جلة ولم يتكلموا فيه الا لروايته عن عبد الرزاق عن معمر حديثا في فضائل علي يشهد القلب انه باطل.

احمد بن ازهر نیشابوری حافظ، یحیی بن معین او را به خاطر نقل روایتی از عبد الرزاق متهم كرده است، اما بعد از آن، توجیهی برای این كار او آورده است؛ ابن عدی می گوید: او مانند اهل صدق است؛ من نیز می گویم: صحیح همان است كه ابوحاتم گفته است؛ او راستگو است.
نسائی و دیگران نیز گفته اند كه اشكالی ندارد، او بزرگان كوفه مثل عبد الله بن نمیر و علمای هم طبقه او را درك كرده است و بزرگان نیز از او روایت نقل كرده اند، و به او اشكالی ندارند، جز روایتی كه از عبد الرزاق از معمر در مورد فضائل علی بن ابی طالب نقل كرده است و دل من شهادت می دهد كه این روایت دروغ است !
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج1، ص213، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م.

طبیعی است كه قلب ابن كثیر و ذهبی چنین روایاتی را نپذیرد؛ چون این روایت تمام عقائد و افكار آن ها و تمام آن چه را كه تا امروز حق می دانسته اند، ابطال می كند. وقتی می بینند كه در طول عمرش در اشتباه بوده اند و تمام همفكرانشان در طول هفت قرن پیش از آن اشتباه كرده اند، طبیعی است كه قلب های منحرف از حق را شاهد بگیرند.

مرحوم علامه أمینی رضوان الله تعالی علیه در باره این سخن ابن كثیر می نویسد:
هذا قلبٌ طبع اللهُ عليه وإلاّ فما وجهُ ذلك النظر بعدَ تمامِ شرايطِ الصحةِ فيه؟!
این قلبی كه خداوند بر آن مهر نهاده؛ و گرنه دلیل این اشكال بعد از فراهم بودن تمام شرایط صحت، چیست؟
الأميني، الشيخ عبد الحسين احمد (متوفاي 1392هـ)، الغدير في الكتاب والسنة والأدب، ج3، ص219، ناشر: دار الكتاب العربي بيروت، الطبعة: الرابعة، 1397هـ ـ 1977م.

مرحوم علامه امینی اشاره دارد به این آیه قرآن كریم كه خداوند می فرماید:
أُولئِكَ الَّذينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ. النحل/108.
آنها كسانی هستند كه (بر اثر فزونی گناه،) خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده (به همین دلیل نمی فهمند،) و غافلان واقعی همانها هستند.

محمد حیاة انصاری در المسند الصحیح بعد از نقل سخن ابن كثیر می گوید:
(أقول) فلا قيمةَ لجرحِهِ في حِصَّةِ هذا الحديثِ لأنه هو ابنُ كثيرٍ. والله أعلم.
من می گویم: اشكال او در باره این روایت، ارزشی ندارد؛ چرا كه او ابن كثیر است.
المسند الصحيح - محمد حياة الأنصاري -، ص125.

علامه میلانی:
أقول: فدليلُ إبنِ كثيرٍ علي ضعفِ هذا الحديثِ أن قلبَه لا يُساعد، قلبُ ابنِ كثيرٍ لا يساعد علي قبولِ هذا الحديث، كما أن قلبَ أبي جهلٍ لم يُساعد علي قبولِ القرآنِ والإسلام.
من می گویم: دلیل ابن كثیر برای ضعف این روایت، این است كه قلب نمی تواند بپذیرد، قلب ابن كثیر از پذیرش آن عاجز است؛ همان طوری كه قلب ابوجهل برای قبول قرآن و اسلام عاجز بود.
حديث الطير - السيد علي الميلاني -، ص43

و مقاله دیگر می نویسد:
أقول: هذا قلبٌ زاغَ عن الحقِ فأزاغَهُ اللهُ وطَبَعَ عليه، فلم تُطاوِعْهُ نَفْسَه علي تصحيحِ حديثٍ لا يُوافِق هواهُ ! أفرأيتَ مَنْ إتَّخَذَ إلهَهُ هواهُ وأضَلَّهُ اللهُ علي عِلْمٍ فلا يَصُدَنّك عنها من لا يُؤْمِنُ بها واتَّبَعَ هواهُ فَتَرَدَّي.
من می گویم: این قلبی است كه از حق منحرف گشته؛ و خداوند نیز آن را منحرف كرده و بر آن مهر نهاده است؛ پس قلب نمی تواند حدیثی را كه با هوای نفس او سازگار نیست، تصحیح كند؛ آیا دیدی كسی را كه معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را گمراه كرده؛ پس مبادا كسی كه به آن ایمان ندارد و از هوسهای خویش پیروی می كند، تو را از آن بازدارد كه هلاك خواهی شد!
مجلة تراثنا - مؤسسة آل البيت - ج18، ص87.

آیت الله میلانی اشاره دارد به دو آیه ذیل:
أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلي عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلي سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلي بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُون . الجاثية/23.
آیا دیدی كسی را كه معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی (بر اینكه شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پرده ای افكنده است؟! با این حال چه كسی می تواند غیر از خدا او را هدایت كند؟! آیا متذكّر نمی شوید.

فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدي . طه/16.
پس مبادا كسی كه به آن ایمان ندارد و از هوسهای خویش پیروی می كند، تو را از آن بازدارد كه هلاك خواهی شد!
بلی، قلبی كه خالی از محبت خاندان اهل البیت علیهم السلام باشد و جای آن را دشمنان آن ها گرفته باشد، طبیعی است كه نمی تواند این روایات را بپذیرد؛ چرا كه خداوند به انسان دو قلب نداده است كه با یكی امیرمؤمنان علیه السلام و با دیگری دشمنانش را دوست داشته باشد، در یك قلب هم كه جای دو شیء متضاد نیست.

ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ. الأحزاب/4.
خداوند برای هیچ كس دو دل در درونش نیافریده.

اشكال سوم: صحت حدیث طیر، نبوت پیامبر را زیر سؤال می برد:
إبن أبی داود سجستانی، همان كسی كه كتاب «المصاحف» را در اثبات تحریف قرآن نوشته است، اشكال جالبی به روایت طیر مشوی دارد كه واقعا شنیدنی است. شمس الدین ذهبی در سیر أعلام النبلاء می نویسد:
قال أبو أحمدُ بنُ عَدِي سمعتُ عليَ بنَ عبدِ الله الداهري يقول: سألتُ ابنُ أبي داودٍ عن حديثِ الطيرِ فقال: إنْ صَحَّ حديثُ الطيرِ فنبوةُ النبيِّ صلي الله عليه وسلم باطلٌ لانَّه حُكِيَ عن حاجبِ النبيِّ صلي الله عليه وسلم خيانةً يعني أنساً وحاجبُ النبيِّ لا يكونُ خائناً.

ابواحد بن عدی می گوید كه از علی بن عبد الله دارهری شنیدم كه می گفت: از إبن أبی داود در باره حدیث طیر سؤال كردم؛ پس گفت: اگر روایت طیر درست باشد، پس نبوت پیامبر صلی الله علیه وآله باطل است؛ چرا كه این روایت حاكی از خیانت دربان نبی؛ یعنی أنس است و دربان نبی نمی تواند خائن باشد.!!!

خود ذهبی در پاسخ او می گوید:
قلتُ هذه عبارةٌ رديئَةٌ وكلامٌ نحسٌ بل نبوةُ محمدٍّ صلي الله عليه وسلم حقٌ قطعيٌ إن صحَّ خبرُ الطيرِ وإن لم يَصِحْ وما وجه الإرتباطِ؟
هذا أنس قد خَدِمَ النبيَّ صلي الله عليه وسلم قبلَ ان يَحْتلِمَ وقبل جريانِ القلمِ فيجوز ان تكون قصة الطائر في تلك المدة. فرضنا انه كان محتلما ما هو بمعصومٍ من الخيانةِ بل فعل هذهِ الجنايةَ الخفيفةَ متأولاً ثم انه حَبَسَ علياً عن الدخول كما قيل. فكان ماذا والدعوةُ النبويةِ قد نُفِذَتْ واُسْتُجِيْبَتْ فلو حبسه أو رده مراتٍ ما بَقِي يَتَصَوّرُ ان يَدْخُلَ ويَأكلَ مع المصطفي سواهُ.
... وحديثُ الطير علي ضعفه فله طرق جمة وقد أفردتها في جزء ولم يثبت ولا انا بالمعتقد بطلانه وقد أخطأ ابن أبي داود في عبارته وقوله وله علي خطئه اجر واحد وليس من شرط الثقة ان لا يخطئ ولا يغلط ولا يسهو والرجل فمن كبار علماء الاسلام ومن أوثق الحفاظ رحمه الله تعالي.

من می گویم: این عبارت بسیار پست و كلام نحسی است؛ چرا كه نبوت محمد صلی الله علیه وآله حق و قطعی است؛ چه خبر طیر درست باشد یا درست نباشد؛ این دو قضیه چه ارتباطی بایكدیگر دارد؟
أنس بن مالك قبل از بلوغ و قبل از تكلیف به پیامبر خدمت می كرده؛ پس امكان دارد كه داستان طیر در این زمان بوده باشد. فرض می كنیم كه بعد از بلوغ او باشد، او معصوم از خیانت نیست؛ بلكه این جنایت كوچك را انجام داده و اجتهاد كرده است؛ چرا كه او ورود علی جلوگیری كرده است؛ چنانچه گفته شده است. پس این قضیه چه ربطی به دعوت و نبوت پیامبر دارد؛ در حالی كه نبوت آن حضرت پیش از آن انجام شده و اجابت شده بود؛ حتی اگر چندین بار جلوی او را می گرفت قابل تصور نبود كه كسی دیگری وارد شود و با پیامبر غذا بخورد، غیر از علی بن أبی طالب علیه السلام.
حدیث طیر با ضعفی كه دارد؛ اما از طرق مختلف نقل شده كه من آن را در یك جزء مستقل جمع آوری كرده ام. نه صحت آن برای من ثابت شده و نه اعتقاد به بطلان آن دارم. إبن أبی داود در این عبارتش اشتباه كرده و او برای این خطائی كه كرده است، یك پاداش نیز دارد، از شرایط وثاقت، این نیست كه خطا و اشتباه و سهو نكند؛ در حالی كه این شخص از بزرگان علمای اسلام و از معتبرترین حافظان است.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج13، ص232 ـ233، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

البته كه جواب آقای ذهبی برای رد گفتار ابن أبی داود كفایت می كند؛ اما نكته ای كه نباید از قلم انداخت، دفاع غیر منصفانه ذهبی از او است. بلی مجتهد اگر خطا كند، یك پاداش می برد؛ اما به شرطی كه تلاش خود را برای پیدا كردن مدارك كرده باشد. در حالی كه ابن أبی داود اگر مقداری تلاش می كرد و صدها مدرك و روایت معتبر را در باره حدیث طیر می دید، این چنین سخن نمی گفت. روایتی كه همدوره های او در باره اش كتاب های مستقلی نوشته اند، نمی تواند از دید او مخفی بوده باشد.
سخن ابن أبی داود نشانگر این است كه او به خوبی تلاش و تحقیق نكرده است؛ پس چه دلیلی دارد كه او برای تلاشی كه نكرده، پاداش نیز بگیرد؟ اگر تلاش كرده و پیدا نكرده؛ پس باید در علم و دانش این شخص تردید كرد و اجتهاد او زیر سؤال می رود.

اشكال چهارم: در خوردن طیر، چیز مهمی وجود نداشت:
ابن تیمیه در سومین اشكال بر حدیث طیر می گوید:
الثالث: إن أكل الطيرِ ليس فيه أمرٌ عظيمٌ يناسب إن يجيءَ احبُّ الخلقِ إلي الله ليأكلَ منه فان إطعامَ الطعامِ مشروعٌ للبِرِّ و الفاجِر و ليس في ذلك زيادةً و قربةً عند الله لهذا الآكلِ و لا معونةً علي مصلحةِ دينٍ و لا دنيا فأي أمرٍ عظيمٍ هنا يناسبُ جعلَ أحبُّ الخلقِ إلي الله يَفْعَلُهُ.
در آن پرنده امر مهمی وجود نداشت كه اقتضا كند كه محبوبترین خلق خدا بیاید و از آن بخورد، زیرا خورانیدن طعام برای نیكوكار و بدكار امر مشروعی است و در این كار برای خورنده مایه افزونی و تقرب به خداوند نمی شود و هیچ كمكی برای مصلحت دین و دنیا ندارد، پس چه امر بزرگی وجود داشته تا مناسب باشد كه محبوبترین خلق خدا آن را انجام دهد؟.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج7، ص374، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولي، 1406هـ.

مرحوم علامه مظفر رضوان الله تعالی علیه در جواب او می نویسد:
والجواب: أن الأمرَ العظيمِ تعريفُ الأحبِ إلي الله تعالي للناسِ بدليل وجداني؛ فإنه آكد من اللفظِ وأقوي في الحجةِ، كما عَرَفَهُم نبيُّ الهدي صلي الله عليه وآله وسلم أن علياً حبيبُ الله في قصة خيبر بإخبارهم أنه يعطي الرايةَ مَنْ يُحِبُّهُ اللهُ ورسولُه ويحب اللهَ ورسولَه، وأن الفتحَ علي يدِه، علي أنّه يكفي في المناسبة رغبةَ النبي صلي الله عليه وآله وسلم بأن يأكلَ مع أحبِّ الخلقِ إلي اللهِ وإليه.

پاسخ: امر عظیم و مهم آن بود كه محبوبترین خلق در نظر خدا با دلیلی عینی و وجدانی به مردم معرفی شود، زیرا این گونه معرفی از معرفی لفظی اكیدتر و در حجت آوردن قوی تر است، همان گونه كه پیامبر هدایت صلی الله علیه و آله به مردم شناساند كه علی علیه السلام حبیب خداست آنجا كه در جنگ خیبر به مردم خبر داد كه پرچم را به دست كسی می سپارد كه محبوب خدا و رسول و محب خدا و رسول است و پیروزی به دست او انجام می گیرد. علاوه آن كه همین مناسبت كافی است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله میل داشته كه با محبوبترین خلق در نظر خدا و خودش غذا بخورد.
دلائل الصدق، ج6، ص169.

اشكال پنجم: رسول خدا (ص) محبوب ترین مخلوق خداوند یا امیرمؤمنان علیه السلام؟
یكی از اشكالاتی كه برخی از علمای سنی به حدیث طیر گرفته اند این است كه اگر این روایت درست باشد، پس تكلیف رسول خدا صلی الله علیه وآله چه می شود؟ این روایت ثابت می كند كه او محبوب ترین مخلوق خداوند ـ حتی برتر از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله ـ است؛ در حالی كه به اتفاق مسلمانان پیامبر اسلام از همه خلائق و قطعا از علی بن أبی طالب علیه السلام افضل است؛ پس روایت به اطلاق و عموم خود نمی تواند باقی بماند.
ملا علی هروی و محمد عبد الرحمن المباركفوری به نقل امام تُوْرِبِشْتی در این باره می نویسد:
ومما يُبَيِّنُ لك أنَّ حَمْلَهُ علي العمومِ غيرُ جائزٍ هو أن النبيَّ صلي الله عليه وسلم من جملةِ خلقِ اللهِ ولا جائزٌ أن يكونَ عليٌ أحبَّ إلي الله منه.
از چیزهای كه روشن می كند كه حمل روایت بر عموم جایز نیست، این است كه رسول خدا صلی الله علیه وآله از جمله مخلوقات خداوند است و جایز نیست كه علی علیه السلام محبوب تر از آن حضرت در نزد خداوند باشد.
ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاي1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج11، ص250، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1422هـ - 2001م.

پاسخ:
چنین اشكالاتی نشانه این است كه محققان و دانشمندان سنی دقت لازم را در فهم روایت نكرده اند و یا تعصب بیش از اندازه قدرت تفكر را از آن ها سلب كرده است. ما در پاسخ او به چند نكته به صورت مختصر اشاره می كنیم.
اولاً: جمهور مسلمانان اعتقاد دارند كه رسول خدا صلی الله علیه وآله برترین مخلوق خداوند است و هیچ مخلوقی به مقام و موقعیت او نخواهد رسید؛ بنابراین وقتی می گوییم امیرمؤمنان علیه السلام محبوب ترین مخلوق خداوند است، قطعا رسول خدا صلی الله علیه وآله را از این عموم خارج می كنیم؛
ثانیاً: عموم كلام رسول خدا صلی الله علیه وآله شامل خود آن حضرت نمی شود؛ چنانچه علامه مجلسی رضوان الله تعالی در این باره گفته است:
وإنما خصَّ الرسولَ صلي الله عليه وآله بالاجماعِ وبقرينةِ أنّه كان هو القائلُ لذلك فالظاهرُ أن مرادَه أحبُّ سائرِ الخلقِ إليه تعالي.
رسول خدا صلی الله علیه وآله از این عام تخصیص می خورد، به دلیل اجماع و این قرینه كه خود آن حضرت گوینده كلام است؛ پس واضح است كه مقصود آن حضرت محبوب ترین شخص در نزد خداوند از میان سایر خلایق است.
توضیح مطلب این كه: میان علمای علم اصول اختلاف است كه آیا عموم كلام شامل خود گوینده آن می شود یا خیر. تعداد زیادی از اصولیین بر این باور هستند كه عموم كلام شامل خود متكلم نمی شود.
تاج الدین سبكی دیدگاه های مختلف در این باره را این گونه مطرح كرده است:
مسألةٌ: الشرح: المخاطِبُ بكسرِ الطاءِ اسمٌ فاعلٌ داخلٌ في عمومِ متعلقِ خطابِه إذا كان صالحاً له، ولم تَخْرُجُه القرينةُ عند الأكثر، سواءٌ كان الخطابُ أمراً أو نهياً أو خبراً. فالخبرُ مثلُ: «وهو بكل شيء عليم» [سورة الحديد: الآية 3]، وهو سبحانَهُ وتعالي عليم بذاتِه وصفاتِه، والأمرُ والنهيُ مثلُ: «مَنْ أحسنَ إليك فأكرمْه أو لا تَهِنْهُ».
وقيل: لا يدخل؛ لقرينة كونه مخاطبا، وهو الأصح عند أصحابنا كما ذكر النووي في الروضة، إلا أن أصحابنا لم يذكروا الخبر بل الأمر، والفرق بينهما واضح.
وقال الإمام الرازي: يشبه أن يكون كونه أمرا قرينة مخصصة مع جزمه في الخبر بالدخول.
وفصل إمام الحرمين فقال: اللفظ يتناوله صيغة، ولكنه خارج عنه عادة، وهذا في الأمر والنهي حيث لا يستلزم كون الأمر أمرا لنفسه، وإن استلزم مثل: ليقم الناس، فالصحيح لا يدخل، ولا يلزم كونه آمرا مأمورا، واجتماع العلو وضده؛ بناء علي اشتراط العلو في الآمر وضده في المأمور. والمانعون من دخول المتكلم في عموم كلامه ' قالوا ': لو دخل كان ' يلزم ' كون الرب خالقا نفسه؛ لقوله تعالي: «الله خالق كل شيء» [سورة الزمر: الآية 62].

مخاطب به كسر حرف طاء، اسم فاعل است و داخل در عموم متعلق سخن خود می شود؛ در صورتی كه صلاحیت این كار را داشته باشند و قرینه ای در كلام نباشد كه او را از این عموم خارج كند؛ چه این سخن عام، امر باشد یا نهی یا خبر. پس خبر مثل: «او (خداوند» به همه چیز آگاه است» پس خداوند به ذات و صفات خودش نیز علم دارد. امر و نهی مثل: «هر كس به تو نیكی كرد، او را گرامی بدار و خوار نكن».
گفته شده: داخل نمی شود؛ به قرینه ای كه خود او مخاطب است، و این نظر از دیدگاه اصحاب ما صحیح است؛ چنانچه نویی در كتاب الروضه آن را آورده؛ البته اصحاب ما جمله خبریه را ذكر نكرده اند؛ بلكه فقط امر را آورده اند و فرق بین این دو آشكار است.
امام رازی گفته: چنین به نظر می رسد كه «امر» قرینه مخصص باشد برای عدم شمول خود مخاطب در عموم كلامش؛ اما در خبر شمول آن قطعی است.
امام الحرمین (غزالی) تفصیل داده و گفته: لفظ از نظر صیغه شامل خود متكلم می شود؛ ولی معمولا خارج از آن است. در امر و نهی عموم كلام متكلم شامل خودش نمی شود؛ چرا كه شخص نمی تواند به خودش امر كند؛ اگر چه در مواردی مثل «لیقم الناس» این اتفاق می افتد؛ پس صحیح این است كه خود متكلم شامل عموم كلامش نمی شود كه به خودش نیز امر كرده باشد و علو (برتری) و ضد آن جمع شود؛ بنابر این كه در آمر علو و در مأمور ضد آن شرط باشد. كسانی كه گفته اند عموم كلام شامل خود متكلم نمی شود گفته اند: اگر شامل خود او بشود، لازم می آید كه خداوند خالق خودش نیز باشد؛ چرا كه خداوند فرموده: خداوند خالق همه چیز است.
السبكي الشافعي، ابونصر تاج الدين عبد الوهاب بن علي بن عبد الكافي (متوفاي 771هـ)، رفع الحاجب عن مختصر ابن الحاجب، ج3، ص221، تحقيق: علي محمد معوض، عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: عالم الكتب - لبنان / بيروت، الطبعة: الأولي، 1999م - 1419هـ

تعدادی از علمای اهل سنت حتی در مسائل و فتاوای فقهی به این قاعده استناد كرده وفتوا داده اند. عبد الرحیم أسنوی در التمهید می نویسد:
احدها إذا قال: نساءُ المسلمينَ طوالقٌ ففي طلاقِ زوجتِه وجهان: صَحَّحَ النوويُ من زوائِدِه أنه لا يَقَعُ وعلله بأن الأصحَ عند أصحابِنا في الأصولِ أنه لا يَدْخُلُ وجَزَمَ الرافعيُ بنحوِهِ أيضا فقال: إذا قال نساء العالمين طوالق وأنت يا زوجتي لا تَطْلُق زوجتُه لأنه عطف علي نسوةٍ لم يطلقن كذا ذكره في الكلام علي الكنايات وهو صريح في أن المتكلم لا يدخل في عموم كلامه وأن التصريح به بعد ذلك لا يفيد.
یكی از آن موارد: زمانی كه (حاكم» بگوید: زنان مسلمان ها طلاق داده شدند؛ پس در طلاق شدن زن خودش دو دیدگاه است. نووی تصحیح كرده است كه زن خودش طلاق نمی شود؛ به این دلیل كه دیدگاه صحیح در میان اصحاب در علم اصول این است كه خود متكلم شامل عام كلامش نمی شود. رافعی نیز به صورت قطعی همین فتوا را داده و گفته: «اگر بگوید كه زنان جهان طلاق شدند و تو ای همسر من » زن خود او طالق داده نمی شود؛ چرا كه گوینده همسر خود را به زنانی كه طالق نشده اند، عطف كرده است و در كنایه ه ا از همین روش استفاده می شود. این مطلب صراحت دارد بر این كه متكلم شامل عموم كلام خودش نمی شود و تصریح بعد از آن نیز فایده ای ندارد.
الأسنوي الأموي، عبد الرحيم بن الحسن بن علي بن عمر (جمال الدين) (متوفاي772هـ)، التمهيد في تخريج الفروع علي الأصول، ج1، ص346، تحقيق: د. محمد حسن هيتو، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة: الأولي، 1400هـ

و تعدادی از علمای سنی مذهب در بحث ارث گفته اند:
لو أَقَرَّ لِوَرَثَةِ أبيه بِمَالٍ وكان هو أَحَدَهُمْ لم يَدْخُلْ لِأَنَّ الْمُتَكَلِّمَ لَا يَدْخُلُ في عُمُومِ كَلَامِهِ.
اگر كسی اقرار كند كه فلان چیز از اموال ورثه پدر من است و خودش نیز جزء همان ورثه باشد، خود آن شخص از این مال نصیبی نمی برد؛ چرا كه عموم كلام متكلم شامل حال خودش نمی شود.
التمهيد للأسنوي، ج1، ص351
الأنصاري الشافعي، أبويحيي زكريا (متوفاي926هـ)، أسني المطالب في شرح روض الطالب، ج2، ص317، تحقيق: د. محمد محمد تامر ، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة: الأولي، 1422 هـ - 2000
الشربيني الخطيب الشافعي، شمس الدين محمد (متوفاي977هـ)، مغني المحتاج إلي معرفة معاني ألفاظ المنهاج، ج2، ص258، ناشر: دار الفكر - بيروت.

همچنین تعدادی از مجسمه برای اثبات این كه می توان در همین دنیا خداوند را دید و رسول خدا صلی الله علیه وآله به این امر نائل شده است و در رد این روایت پیامبر كه «هیچ كس نمی تواند خداوند را پیش از مرگ ببیند» استدلال كرده اند كه این عام شامل خود رسول خدا صلی الله علیه وآله نمی شود؛ چنانچه ابن حجر عسقلانی در فتح الباری نوشته است:
قلتُ وَوَقَعَ في صحيحِ مسلمٍ ما يؤيد هذه التفرقةَ في حديثٍ مرفوعٌ فيه «واعلموا أنكم لن تروا ربَّكم حتي تموتوا» وأخرجه بنُ خزيمةَ أيضاً مِنْ حديثِ أبي أمامة ومن حديث عبادة بن الصامت فإن جازتِ الرؤيةُ في الدنيا عقلاً فقد إمْتَنَعَتْ سمعاً لكن مَنْ أثْبَتَها للنبي صلي الله عليه وسلم له أن يقولَ إنَّ المتكلمَ لا يَدْخُلُ في عمومِ كلامِه.

من می گویم: در صحیح روایتی وارد شده است كه این اختلاف را تأیید می كند، در حدیثی مرفوعی كه رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «بدانید كه شما هرگز خدا را نخواهید دید، تا این كه از دنیا بروید». همین روایت را ابن خزیمه نیز از ابوأمامه و عبادة بن صامت نقل كرده است. پس اگر از نظر عقل دیدن خدا در دنیا جایز باشد، از نظر روایت این كار ممكن نیست؛ اما كسانی كه دیدن خداوند را برای پیامبر ثابت می دانند، می توانند به این قاعده استناد كنند كه: عموم كلام متكلم شامل حال خودش نمی شود.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح، صحيح البخاري، ج8، ص608، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

البته ما این روایت را در صحیح مسلم نیافتیم و احتمالا توسط طرفداران رؤیت خداوند از صحیح مسلم حذف شده باشد.
علامه آلوسی بعد از روایت ذیل كه در صحیح بخاری نقل شده است، از همین قاعده استفاده كرده است:
حدثني عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا عبد الرَّزَّاقِ أخبرنا مَعْمَرٌ عن الزُّهْرِيِّ عن سَعِيدِ بن الْمُسَيَّبِ عن أبي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه أَنَّ النبي صلي الله عليه وسلم قال ما من مَوْلُودٍ يُولَدُ إلا وَالشَّيْطَانُ يَمَسُّهُ حين يُولَدُ فَيَسْتَهِلُّ صَارِخًا من مَسِّ الشَّيْطَانِ إِيَّاهُ إلا مَرْيَمَ وَابْنَهَا ثُمَّ يقول أبو هُرَيْرَةَ واقرؤوا إن شِئْتُمْ «وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا من الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ».
ابوهریره از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل كرده است كه فرمود: هیچ نوزادی به دنیا نمی آید، مگر این كه شیطان او را در هنگام به دنیا آمدن لمس می كند؛ پس نوزاد با صدای بلند از این كار شیطان گریه می كند؛ غیر از مریم و فرزندش. سپس ابوهریره می گفت: تا می توانید این آیه را بخوانید:
«و مریم و فرزندانش را از (وسوسه های) شیطان رانده شده، در پناه تو قرار می دهم.»
صحيح البخاري ج4، ص1655، ح4274، كتاب التفسير بَاب «وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا من الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

وی پس از نقل این روایت و روایات دیگری با همین مضمون گفته است:
والاقتصارُ علي عيسي عليه السلام وأمُّه إيذاناً باستجابةِ دعاءِ امرأةَ عمرانَ علي أتّم وجه ليتوجه ارباب الحاج إلي الله تعالي بشراشرهم أو يقدر له ما يخصصه وعلي التقديرين يَخْرُجُ النبيُّ صلي الله تعالي عليه وسلم من العمومِ فلا يَلْزِمُ تَفْضِيلُ عيسي عليه الصلاة والسلام في هذا المعني ويؤيّدُهُ خروجُ المتكلمِّ من عمومِ كلامِهِ وقد قال به جمع ويشهد له ماروي الجلال في البهجة السنية عن عكرمة قال: لما ولد النبي صلي الله تعالي عليه وسلم أشرقت الأرض نورا فقال إبليس: لقد ولد الليلة ولد يفسد علينا أمرنا فقالت له جنوده: لو ذهبت اليه فجاءه فركضه جبريل عليه والسلام فوقع بعدن.
اكتفا به عیسی و مادرش، برای اعلام اجابت دعای همسر عمران به كامل ترین وجه آن است، تا این كه صاحبان حاجت به صورت كامل رو به خداوند بیاورند، یا با دادن این جایگاه ویژه از او تقدیر كند.
بنابر هر دو تقدیر، رسول خدا صلی الله علیه وآله از این عموم خارج می شود؛ پس سبب برتری عسی علیه السلام در این مورد بر رسول خدا نمی شود. این مطلب را این قاعده تأیید می كند كه: عموم كلام شامل خود متكلم نمی شود. تعدادی همین نظر را داده اند، و روایتی را كه جلال در البهجة السنیة از عكرمه نقل كرده، بر این مطلب شهادت می دهد كه گفت: وقتی رسول خدا به دنیا آمد، نوری زمین را روشن كرد؛ پس ابلیس گفت: در این شب فرزندی به دنیا آمد كه كار ما را خراب خواهد كرد، لشكریانش به او گفتند: باید به سوی او برویم، پس جبرئیل آمد و او را با لگد به سرزمین عدن انداخت.
الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج3، ص138، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

حتی آن ها كه قائل هستند كه عموم كلام شامل متكلم نیز می شوند، تصریح كرده اند كه اگر دلیل خاص وجود داشته باشد، تخصیص می خورد؛ چنانچه برخی از علمای اهل سنت با استفاده از همین قاعده در تفسیر روایت «لَا يَنْبَغِی لِقَوْمٍ فِیهِمْ أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَؤُمَّهُمْ غَيْرُهُ» تصریح كرده اند كه این عموم شامل خود رسول خدا صلی الله علیه وآله نمی شود:
وَخَرَّجَ ت عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَي عَنْهَا وَعَنْ أَبَوَيْهَا أَنَّهَا قَالَتْ سَمِعْت رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ تَعَالَي عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ «لَا يَنْبَغِي لِقَوْمٍ فِيهِمْ أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَؤُمَّهُمْ غَيْرُهُ»؛ لِأَنَّ مَدَارَ الْإِمَامَةِ عَلَي الْفَضِيلَةِ فَمَنْ هُوَ أَفْضَلُ فَهُوَ أَوْلَي بِالْإِمَامَةِ كَمَا فَصَّلْت فِي الْفِقْهِيَّةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مِنْ الْجَمِيعِ كَمَا تَقَدَّمَ وَيُمْكِنُ أَنْ يُشَارَ مِنْهُ الْإِمَامَةُ بِمَعْنَي الْخِلَافَةِ.
فَإِنْ قِيلَ قَرَّرَ فِي الْأُصُولِ أَنَّ الْمُتَكَلِّمَ دَاخِلٌ فِي عُمُومِ كَلَامِهِ فَيَلْزَمُ تَقْدِيمُ أَبِي بَكْرٍ عَلَي النَّبِيِّ صَلَّي اللَّهُ تَعَالَي عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي الْإِمَامَةِ قُلْت قَرَّرَ فِيهِ أَيْضًا تَخْصِيصَ الْعَامِّ بِالْعَقْلِ وَالشَّرْعِ إذْ لَفْظُ قَوْمٍ يُمْكِنُ أَنْ يَكُونَ نَكِرَةً فِي سِيَاقِ النَّفْيِ وَلَوْ لَمْ يُعْتَبَرْ الْعُمُومُ فَلَا إشْكَالَ أَصْلًا. ثُمَّ إنَّهُ لِهَذَا عَيَّنَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ تَعَالَي عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِلْإِمَامَةِ فِي مَرَضِهِ.

ترمذی از عائشه نقل كرده است كه گفت: از رسول خدا شنیدم كه می گفت: «شایسته نیست كه در قومی ابوبكر حضور داشته باشد و دیگری امام شود». چرا كه مدار و معیار امامت بر فضیلت و برتری می چرخد؛ پس هر كس برتر از دیگران بود؛ پس او برای امامت شایسته تر است؛ چنانچه در فقه این مسأله به تفصل بیان شده است؛ پس ابوبكر از همه صحابه برتر است؛ چنانچه پیش از این نیز گذشت. ممكن است كه منظور از آن امامت به معنای خلافت باشد.
اگر كسی بگوید كه در اصول این مطلب ثابت شده است كه عموم كلام متكلم شامل حال خودش می شود؛ پس لازم می آید كه ابوبكر بر رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز در امامت مقدم شود؛ در پاسخ می گویم: در علم اصول تخصیص عام با عقل و شرع نیز ثابت شده است؛ چرا كه لفظ قوم می تواند نكره در سیاق نفی باشد؛ اگر چه عموم كلام در آن اعتبار نشود؛ پس اصلا اشكالی نیست.
به همین دلیل بود كه رسول خدا صلی الله علیه وآله ابوبكر را در هنگام بیماری اش برای امامت در نماز تعیین كرد.
الخادمي، أبو سعيد محمد بن محمد (متوفاي 1156هـ) بريقة محمودية، ج2، ص15، طبق برنامه الجامع الكبير.
البته واضح و روشن است كه هرگز نمی توان به صورت قطعی و مطلق گفت كه هیچگاه عموم كلام شامل متكلم می شود یا نمی شود؛ بلكه موارد فرق می كند؛ چنانچه در قرآن كریم از زبان خداوند عموماتی وجود دارد كه برخی از آن ها شامل خداوند می شود و برخی دیگر نمی شود؛ مثلا در آیه: «وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليم . البقره/29» قطعا شامل ذات خداوند می شود و خداوند به ذات خودش نیز عالم است؛ اما در مثل «اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ ء. الزمر/62» قابل تصور نیست كه این عموم شامل خود خداوند نیز بشود. بنابراین باید به اصل كلام و قرائن موجود در كلام توجه كرد و سپس قضاوت نمود كه آیا عموم آن كلام شامل متكلم می شود یا خیر.

محمد أمیر صنعانی در این باره می نویسد:
وأقولُ تحقيقُ المسألةِ أن المتكلمَّ لا يخلو إما أن يَتَكَلَّمَ عن نفسِه كقوله «من لا يُكرم نفسَهُ لا يُكْرَم» وقول الآخر «مَنْ يَفْعَلِ الحسناتَ اللهُ يَشْكُرُها».
فالمتكلمُ مشمولٌ بكلامِه مخبرٌ لنفسِه ولغيرِه وليس الإخبارُ محصوراً في إفادةِ الخطابِ بل المعاني المفادةُ للإخباراتِ كثيرةٌ فإن الواعظَ مخاطَبٌ غيرَه بمواعظِهِ وهو داخلٌ في ذلك وإما أن يكونَ المتكلمُ رسولاً إلي المخاطبينِ مُتَكَلِّماً عن غيرِه فالظاهرُ خروجُه عن عمومِ الخطابِ مثلِ رُسُلِ السلطانِ إذا تَكَلَّمَتْ عنه وبَلَغَتْ أوامرَهُ ومن ذلك رُسُلُ اللهِ تعالي فإنّهم مبلغون عنه تعالي وقرينةُ الإرسالِ قاضيةٌ بخروجِهم عن اللفظِ وإن كان اللفظُ مِن حيثُ مادتِه يَصْدُقُ عليهم مثلُ: الناسُ والذين آمنوا.

من می گویم: تحقیق در این باره این است كه: متكلم یا از طرف خودش سخن می گوید: مثل این كه: هر كس احترام خودش را نگه ندارد، احترام نمی شود» و یا «هر كس كارهای نیك انجام دهد، خداوند از او سپاسگذاری می كند». در این موارد خود متكلم نیز شامل این كلام می شود، هم برای خودش گفته و هم برای دیگران. افاده خطاب، تنها فایده جملات خبریه نیست؛ بلكه برای جملات خبریه فواید بسیاری است؛ پس اگر واعظ دیگران را موعظه كند، خودش را نیز موعظه كرده است.
اما اگر متكلم فرستاده كسی دیگری برای مخاطبین باشد و از طرف كس دیگری سخن بگوید، پس ظاهر این است كه خود او از عموم كلامش خارج است؛ مثل فرستاده های سلطان تا زمانی كه از سوی سلطان سخن بگوید و دستورات را برای مردم ابلاغ كند. از این قسم است پیامبران خدا؛ چرا كه آن ها از طرف خدا مأمور تبلیغ هستند و قرینه ارسال، دلیل است برای خروج خود آن ها از لفظ؛ اگر چه الفاظ از نظر ماده بر خود او نیز صدق می كند؛ مثل «الناس» و «الذین آمنوا» و...
الأمير الصنعاني، محمد بن إسماعيل (متوفاي1182هـ)، أصول الفقه المسمي إجابة السائل شرح بغية الآمل، ج1، ص305، تحقيق: القاضي حسين بن أحمدالسياغي و الدكتور حسن محمد مقبولي الأهدل، ناشر: مؤسسةالرسالة ـ بيروت ، الطبعة: الأولي، 1986م

در روایت طیر مشوی عموم «أحب الخلق الیك» نمی تواند شامل خود آن حضرت شود؛ چرا كه طبق قاعده امیر الصنعانی رسول خدا از غیر خودش با خداوند سخن گفته است.
همچنین آن حضرت از خداوند خواسته است كه «احب الخلق» را پیش او بیاورد و او را در نزد آن حضرت حاضر كند تا هر دو از آن مرغ بریان نوش جان كنند؛ با این حال چگونه معقول است كه پیغمر از خداوند خواسته باشد كه خود او را در آن جا حاضر كند تا با خودش از آن مرغ بریان بخورد؟!
بنابراین خود آن حضرت از اول امر شامل این عموم نمی شود؛ چون بر خلاف عقل و منطق است. بر فرض كه شامل خود آن حضرت نیز بشود، با دلایل فراوان دیگر تخصیص می خورد؛ همان طوری كه علمای سنی در مورد امامت ابوبكر و برتری حضرت عیسی علیه السلام تصریح كرده بودند كه این اطلاقات با دلایل متعدد دیگر تخصیص می خورد.
البته حنفی ها و وهابی ها نمی توانند چنین اشكالی به شیعیان داشته باشند؛ چرا كه بخاری دوران آن ها اعتقاد دارد كه هیچ دلیلی وجود ندارد كه ثابت كند رسول خدا صلی الله علیه وآله محبوب ترین مخلوق خداوند باشد. و همین مطلب را از امام أحناف نعمان بن ثابت نیز نقل كرده است:
وأمرٌ ثالثٌ وأخيرُ أن الدكتورَ قد إدعي أنَّ النبيَّ صلي الله عليه وسلم أفضلُ الخلائقِ عند اللهِ علي الإطلاقِ. وهذه عقيدةٌ وهي لا تُثْبِتُ عندَه إلا بنصٍ قطعيِ الثبوتِ قطعيِ الدلالةِ أي بآيةٍ قطعيةِ الدلالةِ أو حديثٍ متواترٍ قطعيِ الدلالةِ، فأينَ هذا النصُ الذي يَثْبُتُ كونُه صلي الله عليه وسلم أفضلَ الخلائقِ عنده الله علي الإطلاقِ؟
ومن المعلومِ أنَّ هذه القضيةَ مختلفٌ فيها بينَ العلماءِ وقد تَوَقَّفَ فيها الإمامُ أبو حنيفة رحمه الله تعالي.

مطلب سوم و آخرین مطلب این كه: دكتر (الدكتور البوطی) ادعا كرده است كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بی هیچ قید و شرطی برترین خلق در نزد خداوند است. این عقیده ای است كه جز با نص قطعی الثبوت (صحیح السند) و قطعی الدلالة؛ یعنی یا با آیه قطعی الدلالة یا با حدیث متواتر قطعی الدلاله ثابت نمی شود؛ كجاست این نصی كه ثابت كند آن حضرت بی هیچ قید و شرطی برترین خلق خدا است؟
روشن است كه این قضیه در میان علما اختلافی است و امام ابوحنیفه این مطلب را قبول ندارد....
الألباني، محمد ناصر الدين (متوفاي1420هـ)، التوسل أنواعه وأحكامه، ج1، ص150، تحقيق: آلف بينها ونسقها محمد عيد العباسي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثالثة.

نتیجه: امیرمؤمنان علیه السلام محبوب ترین مخلوق خداوند است؛ اما بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله.

اشكال ششم: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) محبوب ترین مخلوق را نمی شناخت:
ابن تیمیه در چهارمین و پنجمین اشكال خود ادعا كرده است كه این روایت مذهب شیعه را باطل می كند؛ چرا كه طبق این روایت، رسول خدا صلی الله علیه وآله محبوب ترین مخلوق خداوند را نمی شناخته:
الرابعُ: إن هذا الحديثَ يناقضُ مذهبَ الرافضةِ فانّهم يقولون: أنَّ النبي صلي الله عليه و سلم كان يَعْلَمُ إن عليا احبُّ الخلقِ إلي اللهِ وأنّه جَعَلَهُ خليفةً من بعدِهِ و هذا الحديث يدلُّ علي انه ما كان يعرف إحبَّ الخلقِ إلي اللهِ...
این حدیث با مذهب رافضیان تناقض دارد، زیرا آنان می گویند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می دانست كه علی محبوبترین خلق به نزد خداست و او را جانشین خود ساخته بود، در صورتی كه این حدیث دلالت دارد كه آن حضرت محبوبترین خلق به نزد خدا را نمی شناخته است !
اولا: این مطلب قطعی است كه رسول خدا صلی الله علیه وآله محبوب ترین مخلوق خداوند را می شناخته است؛ اما اگر به صورت مبهم گفته به این خاطر بوده است كه به دیگران ثابت كند خداوند او را محبوب ترین مخلوق خود قرار داده است.

مرحوم مظفر در پاسخ او می گوید:
إنا لا نَعرفُ وجهَ الدلالة علي أنه لا يَعْرِفُه، أتراه لو قال: ائتني بعليٍّ يَدُلُّ علي عدمِ معرفتِهِ له؟ وكيف لا يَعْرِفُه وقد قال كما في بعض الأخبار: ( اللهم ائتني بأحب الخلق إليك وإليّ). وقال لعلي في بعض آخر: (ما حسبك علي)؟ وقال له في بعضها: (ما الذي أبطأ بك)؟ فالنبي صلي الله عليه وآله وسلم كان عارفاً به لكنه أبَهم ولم يقل: ائتني بعلي، ليَحصُلَ التعيينُ من الله سبحانه فيَعْرِفُ الناسُ أن علياً هو الأحبُّ إلي الله تعالي بنحو الاستدلالِ.
ما نفهمیدیم وجه دلالت حدیث بر این كه حضرت او را نمی شناخت چیست؟ شما فكر می كنید اگر می فرمود: ( علی را نزد من آر ) معنایش این بود كه نمی دانست او محبوبترین خلق خداست؟ چگونه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را نمی شناخت در صورتی كه در برخی اخبار آمده كه گفت: ( خداوندا ! محبوبترین آفریدگانت در نظر خودت و مرا بیاور )، و در خبر دیگری است كه به علی علیه السلام فرمود: (چه چیز تو را از آمدن نزد من باز داشت)؟ و نیز در خبر دیگری است كه فرمود: ( چه سبب شد كه دیر آمدی )؟ پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را می شناخت ولی به طور مبهم بیان كرد و نگفت: خدایا علی را بفرست، تا تعیین آن فرد از سوی خدای سبحان حاصل شود و مردم مستدلا بدانند كه علی علیه السلام همان محبوبترین خلق به نزد خداست ).

علامه میر حامد حسین نقوی در پاسخ این ادعای ابن تیمیه می گوید:
إن النبيَّ صلي الله عليه وآله وسلم أرادَ أن يُعْلِمَ بأنَّ مِصداقَ هذا العنوانَ ليس إلا الإمامُ أميرَ المؤمنينَ عليه السلام، وأن اللهَ عز وجل هو الذي جَعَل علياً أحبَّ الخلقِ إليه وإلي رسولِه، لا أنَّ النبيَّ صلي الله عليه وآله وسلم جَعَلَ علياً كذلك من عندِ نفسِه... ولو أرسَلَ بطلبِه أو قال: اللهم ائتني بعلي فإنه أحبُّ الخلقِ إليك لم تَتَبَيَّنْ هذه الحقيقةُ، ولَتَعَنَتِ المنافقونَ وقالوا بأن الذي قاله النبيُّ من عندِهِ لا مِنَ اللهِ عز وجل.
رسول خدا صلی الله علیه وآله می خواست كه فهمیده شود كه مصداق این عنوان كسی جزء امام امیرمؤمنان علیه السلام كسی دیگری نیست و این خداوند است كه او را محبوب ترین مخلوق در نزد خود و رسولش قرار داده است، نه این كه رسول خدا از پیش خود او را به چنین مقامی رسانده باشد. اگر به دنبال علی علیه السلام می فرستاد یا می گفت كه خداوند علی را پیش من بیاور، چرا كه او محبوب ترین مخلوق در نزد تو است، این حقیقت روشن نمی شد و منافقان ایراد می گرفتند و می گفتند كه این گفته رسول خدا از پیش خود او است نه از طرف خداوند.
الميلاني، السيد علي الحسيني (معاصر)، نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار للعلم الحجة آية الله السيد حامد حسين اللكهنوي، ج14، ص176، الطبعة الأولي، 1414هـ.
البته این كلام علامه لكهنوی كاملا محتمل است؛ چرا كه وقتی عائشه می فهمد كه رسول خدا صلی الله علیه وآله امیرمؤمنان و فاطمه زهرا علیهما السلام را بیش از او پدرش دوست دارد، پیش پیامبر می آید و به شدت و با صدای بلند اعتراض می كند:

احمد بن حنبل در مسند خود می نویسد:
حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْمٍ حَدَّثَنَا يُونُسُ حَدَّثَنَا الْعِيزَارُ بْنُ حُرَيْثٍ قَالَ قَالَ النُّعْمَانُ بْنُ بَشِيرٍ قَالَ اسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْرٍ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَسَمِعَ صَوْتَ عَائِشَةَ عَالِيًا وَهِيَ تَقُولُ وَاللَّهِ لَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ عَلِيًّا أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ أَبِي وَمِنِّي مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلَاثًا فَاسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْرٍ فَدَخَلَ فَأَهْوَي إِلَيْهَا فَقَالَ يَا بِنْتَ فُلَانَةَ أَلَا أَسْمَعُكِ تَرْفَعِينَ صَوْتَكِ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ.

نعمان بن بشیر نقل كرده است كه در یكی از روزها، «ابو بكر» برای تشرّف به حضور رسول اكرم صلّی اللّه علیه و آله اجازه می خواست كه همزمان صدای «عایشه» را شنید كه فریاد می زند! به خدا سوگند! اینك متوجه شدم كه علی (علیه السّلام) از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است- و این جمله را دو بار یا سه بار تكرار كرد-.
ابوبكر، پس از اذن ورود داخل منزل شد و به «عایشه» حمله برده و گفت: ای دختر فلانه! مبادا بشنوم كه صدایت را با فریاد بلند كرده و بر سر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله داد می زنی!
الشيباني، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص275، ح18444، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

ابوداود و نسائی نیز همین روایت را به صورت ذیل نقل كرده است:
حَدَّثَنَا يَحْيَي بْنُ مَعِينٍ، حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ أَبِي إِسْحَاق، عَنْ أَبِي إِسْحَاق، عَنْ الْعَيْزَارِ بْنِ حُرَيْثٍ، عَنْ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ، قَالَ: " اسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْرٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَلَي النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) فَسَمِعَ صَوْتَ عَائِشَةَ عَالِيًا، فَلَمَّا دَخَلَ تَنَاوَلَهَا لِيَلْطِمَهَا، وَقَالَ: أَلَا أَرَاكِ تَرْفَعِينَ صَوْتَكِ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ....
نعمان بن بشیر نقل كرده است كه در یكی از روزها، «ابو بكر» برای تشرّف به حضور رسول اكرم صلّی اللّه علیه و آله اجازه می خواست كه همزمان صدای «عایشه» را شنید كه فریاد می زند! به خدا سوگند! اینك متوجه شدم كه علی علیه السّلام از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است.
ابو بكر، به دخترش عایشه حمله برد تا سیلی به رخسارش بزند و به او گفت: ای دختر فلانه! می بینم كه تو برسر رسول خدا فریاد می زنی! رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در این حالت جلوی ابو بكر را گرفت. ابو بكر، خشمگین شد و از منزل بیرون رفت.
السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داود، ج4، ص300، ح4999، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر.
النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، خصائص اميرمؤمنان علي بن أبي طالب، ج1، ص126، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا - الكويت الطبعة: الأولي، 1406 هـ.

سند این روایت نیز كاملا صحیح است؛ چنانچه ابن حجر عسقلانی در باره این روایت می گوید:
واَخرج أحمدُ وأبو داودَ والنسائيُ بسندٍ صحيحٍ عن النعمان بن بشير قال استأذن أبو بكر علي النبي صلي الله عليه وسلم فسمع صوت عائشة عاليا وهي تقول والله لقد علمت ان عليا احب إليك من أبي الحديث.
احمد، ابوداود و نسائی با سند صحیح از نعمان بن بشیر نقل كرده است كه ابوبكر اجازه ورود می خواست تا...
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح، صحيح البخاري، ج7، ص27، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

هیثمی بعد از نقل این روایت می گوید:
رواه البزارُ ورجالُهُ رجالُ الصحيح.
الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج9، ص127، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.

البته به احتمال زیاد، دادن مرغ بریان به امیرمؤمنان علیه السلام در قضیه طیر و رد ابوبكر دلیل اصلی این اعتراض عائشه به رسول خدا صلی الله علیه وآله باشد؛ چرا كه طبق روایتی كه بخاری نقل كرده، عائشه می گوید كه ما در زمان رسول خدا تنها از دو تكه نان سیاه، خرما و آب سیر می شدیم:
وقال محمد بن يُوسُفَ عن سُفْيَانَ عن مَنْصُورِ بن صَفِيَّةَ حَدَّثَتْنِي أُمِّي عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وقد شَبِعْنَا من الْأَسْوَدَيْنِ التَّمْرِ وَالْمَاءِ.

عائشه گفت: رسول خدا از دنیا رفت؛ در حالی كه ما (فقط) از دو تكه نان سیاه، خرما و آب سیر می شدیم.
صحيح البخاري ج5، ص2074، ح5127، كِتَاب الْأَطْعِمَةِ، بَاب الرُّطَبِ وَالتَّمْرِ

مسلم نیز همین روایت را نقل كرده و بعد از آن می افزاید:
وحدثنا أبو كُرَيْبٍ حدثنا الْأَشْجَعِيُّ وحدثنا نَصْرُ بنُ عَلِيٍّ حدثنا أبو أَحْمَدَ كلاهما عن سُفْيَانَ بهذا الإسناد غير أَنَّ في حَدِيثِهِمَا عن سُفْيَانَ وما شَبِعْنَا من الْأَسْوَدَيْنِ.
این حدیث را أبوكریب از أشجعی و همچنین نصر بن علی از أبوحمد از سفیان نقل كرده اند؛ تنها با یك تفاوت در حدیث هر دوی آمده است كه عائشه گفت: ما از دو تكه نان سیاه سیر نمی شدیم.
صحيح مسلم ج4، ص2284، ح2975، كِتَاب الزُّهْدِ وَالرَّقَائِقِ

طبیعی است كه عائشه از دادن مرغ به امیرمؤمنان علیه السلام به شدت ناراحت شده باشد؛ به ویژه كه وقتی او دعا كرد و از خداوند خواست كه این شخص را پدر من قرار دهد و این مرغ نصیب پدر من شود؛ اما خداوند نپذیرفت و نیز وقتی ابوبكر به در خانه آمد تا از این غذا بخورد، رسول خدا او را از در خانه اش دور كرد و اجازه ورود به او را نداد. خود عائشه نیز از این غذا قطعا نخورده است؛ بنابراین با داد و فریاد اعتراض كرده است كه چرا رسول خدا صلی الله علیه وآله، علی بن أبی طالب و صدیقه طاهره سلام الله علیهما را از او و پدرش بیشتر دوست دارد.!
غافل از این كه این غذا تنها نصیب كسی می شد كه محبوب ترین مخلوق خداوند است و دیگران حق خوردن از آن را نداشته اند.
همچنین طبق برخی از روایات رسول خدا دعا كرد كه خداوند غذای از غذاهای بهشت را نصیب او و امیرمؤمنان علیه السلام نماید. ابن عساكر دمشقی می نویسد:
... حَدَّثَنِي أَنَسُ بنُ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: كُنْتُ أَحْجُبُ النَّبِيَّ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: اللَّهُمَّ أَطْعِمْنَا مِنْ طَعَامِ الْجَنَّةِ، فَأُتِيَ بِلَحْمِ طَيْرٍ مَشْوِيَ فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ: اللَّهُمَّ ائْتِنَا بِمَنْ تُحِبُّهُ وَيُحِبُّكَ وَيُحِبُّ نَبِيكَ قَالَ أَنَسٌ: فَخَرَجْتُ فَإِذَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِالْبَابِ، فَاسْتَأْذَنَنِي فَلَمْ آذَنْ لَهُ....پ

از أنس بن مالك روایت شده است كه گفت: من دربان رسول خدا بودیم؛ پس از او شنیدم كه می گفت: «خداوندا غذای از غذاهای بهشتی را نصیب ما بگردان» پس گوشت مرغ بریان شده ای آوردند و در جلوی آن حضرت قرار دادند؛ پس گفت: «خدایا كسی را بیاور پیش من كه تو او را دوست دارد و او نیز تو و رسولت را دوست دارد». أنس گفت: پس خارج شدم دیدم كه علی علیه السلام جلوی در است؛ اجازه ورود گرفت؛ ولی من اجازه ندادم.....
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج15، ص200، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

طبیعی است كه هر كس شایسته این غذای بهشتی نیست.
ثانیا: متأسفانه ابن تیمیه اصل روایات طیر را نخوانده و یا اگر خوانده تعصب زیاد، حجابی ضخیم جلوی عقل و فكر او كشیده و گرنه در اصل روایت به صراحت آمده است كه رسول خدا صلی الله علیه وآله منتظر امیرمؤمنان علیه السلام بوده است.
اگر رسول خدا صلی الله علیه وآله محبوب ترین مخلوق نزد خدا را نمی شناخت، چرا ابوبكر و عمر را رد كرد؟ چنانچه پیش از این ثابت كردیم كه با سند صحیح این قضیه در منابع اهل سنت نقل شده است:
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا مُسْهِرُ بْنُ عَبْدِ الْمَلَكِ بْنِ سَلْعٍ ثِقَةٌ، حَدَّثَنَا عِيسَي بْنُ عُمَرَ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ السُّدِّيِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) كَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ»، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَذِنَ لَهُ.
مسند أبي يعلي ج7، ص105
النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، خصائص اميرمؤمنان علي بن أبي طالب، ج1، ص29، ح10، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا - الكويت الطبعة: الأولي، 1406 هـ.

ابن تیمیه در اشكال پنجم نیز تقریبا همان اشكال چهارم را تكرار كرده و در ادامه می گوید:
و لو سَمّي علياً لأستراحَ أنسُ من الرجاءِ الباطلِ و لم يَغْلِقُ البابَ في وجهِ عليٍّ
اگر رسول خدا صلی الله علیه وآله نام علی را می برد، أنس از امید باطل راحت می شد و در را بر روی علی نمی بست....

علامه میرحامد حسین نقوی در جواب این سخن ابن تیمیه می گوید:
هذا، وقولُ إبنِ تيميةَ: «ولو سمي عليا لإستراحَ أنسٌ...» اعتراضٌ صريحٌ علي رسولِ الله صلي الله عليه وآله وسلم لا يَجْتَرِئُ عليه إلا هذا الرجلُ وأمثالُه ونعوذ بالله منه... ونشكرهُ سبحانه وتعالي علي أن عافانا مما ابتلي به هؤلاء....
این سخن ابن تیمیه كه گفته: «اگر نام علی را می برد، أنس راحت می شد...» اعتراض صریح به رسول خدا صلی الله علیه وآله است كه جز إبن تیمیه و امثال او جرأت چنین جسارتی را ندارند. و ما خداوند بلند مرتبه را سپاس می گوییم كه ما را از چنین بلاهایی كه آن ها دچار شده اند، عافیت بخشیده است.
الميلاني، السيد علي الحسيني (معاصر)، نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار للعلم الحجة آية الله السيد حامد حسين اللكهنوي، ج14، ص180، الطبعة الأولي، 1414هـ.
نتیجه آن كه رسول خدا صلی الله علیه وآله محبوب ترین مخلوق خداوند را می شناخته است؛ اما به صورت مبهم و بدون نام بردن از امیرمؤمنان علیه السلام دعا كرد تا «احب الخلق» بودن امیرمؤمنان علیه السلام توسط خداوند ثابت شود.

اشكال هفتم: تعارض با روایاتی كه در باره ابوبكر وارد شده:
اشكال بعدی ابن تیمیه، تعارض روایت طیر با روایاتی است كه در فضائل عمر نقل شده است. ایشان ادعا می كند كه روایات زیادی در صحیحین در باره ابوبكر و عمر نازل شده است كه ثابت می كند آن ها مقامشان از علی علیه السلام برتر بوده است و....
در جواب او می گوییم كه بلی در صحیح بخاری و مسلم روایات زیادی در باره فضائل ابوبكر و عمر وارد شده است و اگر وارد نشده بود، اهل سنت نام آن ها را «صحیح» نمی گذاشتند؛ اما آیا این روایات برای شیعیان حجت است؟
ابن تیمیه این روایات را در جواب علامه حلی رضوان الله تعالی علیه آورده است، اما آیا گفته بخاری و مسلم برای علامه حلی ارزشی دارد؟
متأسفانه ابن تیمیه و همفكران او با ساده ترین قواعد گفتمان های دینی آشنا نیستند، ابن تیمیه اگر می خواهد علامه حلی را قانع كند باید به روایتی استناد كند كه از نظر او حجت باشد و بتواند او را قانع كند؛ همان طوری كه ابن حزم اندلسی در این باره گفته است:
لا معني لاحتجاجِنا عليهم برواياتِنا، فهم لا يُصدّقونَها، ولا معني لاحتجاجِهم علينا برواياتِهم فنحنُ لا نُصدّقُها، وإنّما يجبُ أن يحتجَّ الخصومَ بعضُهم علي بعضٍ بما يُصدقّه الذي تُقامُ عليه الحجّةُ به.
معنا ندارد كه ما علیه شیعیان به روایات خودمان استدلال كنیم؛ در حالی كه آنها قبول ندارند و نیز معنا ندارد كه آن ها به روایات خودشان علیه ما استناد كنند؛ در حالی كه ما آن روایات را قبول نداریم. از این رو لازم است كه در برابر خصم به چیزی استناد شود كه او قبول دارد و برای او حجت است.
إبن حزم الأندلسي الظاهري، علي بن أحمد بن سعيد ابومحمد (متوفاي456هـ)، الفصل في الملل والأهواء والنحل، ج4، ص159، ناشر: مكتبة الخانجي، القاهرة.

اشكال هشتم: حدیث طیر مفید عموم نیست
عضد الدین ایجی در كتاب المواقف اشكال دیگری را مطرح كرده است، وی بعد از نقل حدیث طیر می گوید:
وأجيبُ بأنه لا يفيدُ كونُه أحبَّ إليه في كلِّ شيءٍ لصحةِ التقسيمِ وإدخالِ لفظِ الكلِ والبعضِ.
ألا تُري أنه يَصِحُّ أن يَسْتَفْسِرَ ويقالُ أحبَّ خلقِه إليه في كلِّ شيءٍ أو في بعضِ الأشياءِ وحينئذ جازَ أن يكونَ أكثرُ ثواباً في شيءٍ دونَ آخرَ فلا يَدُلُّ علي الأفضليةِ مطلقاً.

من جواب می دهم: این حدیث نمی رساند كه آن حضرت در همه چیز محبوبترین بوده است، زیرا می توان تقسیم كرد ولفظ (كل) و (بعض) را آورد. نمی بینی كه می توان استفسار نمود و پرسید: آیا او محبوبترین در همه چیزهاست یا در برخی چیزها؟ از این رو احتمال دارد كه او در یك چیز بیش از همه ثواب برده باشد؛ اما در دیگری این چنین نباشد؛ بنابراین دلالت بر افضلیت مطلق ندارد.
الإيجي، عضد الدين (متوفاي756هـ)، كتاب المواقف، ج3، ص632، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ناشر: دار الجيل، لبنان، بيروت، الطبعة: الأولي، 1417هـ، 1997م.

این اشكال از آن دسته اشكالات سستی است كه عجز و ناتوانی بزرگان علم كلام اهل سنت را در برابر روایات فضائل اهل بیت علیهم السلام و ادله امامت آن بزرگواران آشكارا فریاد می زند.
رسول خدا صلی الله علیه وآله به صورت مطلق فرمودند كه «خدایا محبوب ترین مخلوقت را نزد بیاور تا از این مرغ نوش جان كند». اگر كسی بخواهد این اطلاق را تخصیص بزنند باید دلیل و مدرك ارائه كند، بدون دلیل و مدرك تخصیص اطلاق و تقیید عموم كلام رسول خدا صلی الله علیه وآله جایز نیست.

مرحوم مظفر اعلی الله مقامه الشریف در پاسخ این شبهه می نویسد:
إن الإطلاقَ مع عدمِ القرينةِ علي الخصوصِ يُفيدُ العمومَ في مثلِ المقام، ألا تُري أنَّ كلمةَ الشهادةِ تَدُلُّ علي التوحيدِ؟ وبمقتضي ما ذكره ينبغي أن لا تَدُلَّ عليه لإمكانِ الاستفسارِ بأنّه لا إله إلا هو في كلِ شئٍ أو في السماءِ أو في الأرضِ، إلي غيرِ ذلك فلا تُفيدُ نفيَ الشركِ مطلقاً، وهذا لا يقوله عارفٌ.

اطلاق با نبود قرینه ای كه بر خصوص دلالت دارد در مثل چنین مقامی عمومیت را می رساند. نمی بینی كه كلمه شهادت ( لا إله ا لا الله ) توحید مطلق را می رساند؟ در صورتی كه مطابق گفتار بالا می توان گفت: كه بر توحید مطلق دلالت ندارد، زیرا می توان استفسار نمود كه آیا در همه چیز معبودی جز او نیست یا فقط در آسمان یا در زمین و امثال آن؟ بنابر این نفی مطلق شرك ( واثبات مطلق توحید ) را نمی رساند ! و این مطلبی است كه هیچ عارف و خداشناسی نمی گوید ).

علامه میرحامد حسین نقوی جواب های مختلفی از این شبهه داده؛ از جمله می نویسد:
أولا: تخصيصُ «الأحبيةِ» ببعضِ الأمورِ صرفٌ للكلامِ عن ظهورِه وهو حرامٌ بلا ريبٍ، كما سَبَقَ وسيأتي فيما بعد أيضا.
وثانيا: صحةُ الإستثناءِ دليلُ العمومِ، إذ يَصِحُّ أن يقالَ: اللهم ائتني بأحب خلقك إليك إلا في كذا، وإذ لم يَسْتَثْنِ فالكلامُ عامٌ، وهذه القاعدةُ مقررةٌ ومقبولةٌ بلا كلامٍ.
اولا: تخصیص أحب الخلق بودن به بعضی از امور، چشم پوشی از ظهور كلام است و این كار بی تردید حرام است؛ چنانچه پیش از این گذشت و بعدا نیز خواهد آمد.
ثانیاً: صحت استثناء دلیل بر عموم است؛ وقتی صحیح باشد كه گفته شود: خدایا محبوب ترین مخلوق در نظر خودـ مگر در فلان مورد را بیاور» اما این استثناء را نیاورد؛ پس كلام عام است و این قاعده بدون تردید ثابت و مورد قبول است.
یعنی خود همین صحت تقسیمی كه علمای سنی از آن علیه شیعه استفاده كرده اند، بهترین دلیل بر عمومیت روایت است. عامی كه قابل تقید و اطلاقی كه قابل تخصیص نباشد، اصلا عام گفته نمی شود.
یعنی اگر رسول خدا تقسیم می كرد و می گفت كه محبوب ترین مخلوقت را در فلان مورد بیاور، جایز بود؛ اما حالا كه به صورت عام گفته و این استثناء را نزده، دلیل بر این است كه منظور آن حضرت محبوبیت در تمام موارد بوده است و گرنه باید قید می زد.
جواب دیگر این كه: بر فرض كه این سخن علمای سنی درست باشد، این روایت برتری امیرمؤمنان علیه السلام بر دیگران را ثابت نكند، قطعا بر ابوبكر و عمر را ثابت خواهد كرد؛ چرا كه آن ها آمدند تا این مقام را از آن خود كنند؛ اما رسول خدا صلی الله علیه وآله آن ها شایسته این مقام ندیند و از در خانه خود راندند؛ اما امیرمؤمنان آمدند و به این مقام رسیدند.
پس بر اساس قاعده قبح تقدیم مفضول بر افضل، خلافت ابوبكر و عمر باطل است و آن ها حق نداشته اند این مقام را با وجود امیرمؤمنان علیه السلام به دست بگیرند.

اشكال نهم: شاید ابوبكر در مدینه نبوده است !
شاه ولی الله دهلوی، یكی از كسانی است كه اشكالاتی به روایت طیر دارد، یكی از اشكالات او این است كه شاید ابوبكر در مدینه نبوده. نص كلام ایشان در تحفه اثنی عشریه این چنین است:
و نیز محتمل است كه ابوبكر در آن وقت در مدینه منوره حاضر نباشد و دعا خاص به حاضرین بود نه به غائبین به دلیل ان قول اللهم ایتنی زیرا كه غایب را از مسافت دور آوردن در این یك لمحه كه مجلس اكل و شرب بود به طریق خرق عادت متصور است و انبیا خرق عادت از حق تعالی طلب نمی كند مگر در وقت تحدی با كفار و الا جنگ و قتال و تهیه اسباب ظاهر نمی كردند و به خرق عادت كار خود از پیش می بردند.
تحفة اثنا عشري، ص443

و در مختصر تحفة اثني عشريه آمده است:
وأيضاً يحتملُ أن أبا بكرٍ لعلّه لم يكن في ذلك الحينِ حاضراً في المدينةِ المنورةِ والدعاءُ كان خاصاً بالحاضرينَ دونُ الغائبينَ بدليلِ قوله «اللهم ائتني» لأن إحضارَ الغائبِ من مسافةٍ بعيدةٍ في آنٍ قصيرٍ لا يُعْقَلْ إلا بطريقِ خرقِ العادةِ والأنبياءُ لا يَسألُونَ اللهَ خرقَ العادةِ إلا في وقتِ التَحَدِّي وإلاّ لَما أحتاجوا في الحربِ والقتالِ الي تهيةِ الأسبابِ الظاهرةِ.
مختصر تحفة الإثني عشرية، ص183

در حالی كه ما پیش از این روایت صحیح السندی را از مسند أبی یعلی خواندیم كه در آن آمده بود:
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا مُسْهِرُ بْنُ عَبْدِ الْمَلَكِ بْنِ سَلْعٍ ثِقَةٌ، حَدَّثَنَا عِيسَي بْنُ عُمَرَ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ السُّدِّيِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) كَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ»، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَذِنَ لَهُ.
انس گفته است كه نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) یك پرنده بود؛ فرمودند: خداوندا محبوب ترین مخلوقت را بیاور تا با من از این پرنده بخورد؛ ابوبكر آمد و او را رد كرد، عمر نیز آمد و او را رد كرد، اما علی آمد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به او اجازه داد.
أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني (متوفاي307 هـ)، مسند أبي يعلي، ج7، ص105، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولي، 1404 هـ - 1984م.
النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، خصائص اميرمؤمنان علي بن أبي طالب، ج1، ص29، ح10، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا - الكويت الطبعة: الأولي، 1406 هـ.

همچنین با سند صحیح نقل شده است كه عائشه و حفصه دعا كردند كه خدایا این شخص را پدر من قرار بده؛ ولی خداوند به درخواست آن ها توجهی نكرد:
وَقَالَ أَبُو يَعْلَي: ثنا قَطَنُ بْنُ نُسَيْرٍ، ثنا جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُثَنَّي، عَنْ عُبْدِ اللَّهِ بْنِ أَنَسٍ، عَنْ أَنَسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أُهْدِيَ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) حَجَلٌ مَشْوِيٌّ بِخُبْزَةٍ وَظَبَابَةٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله): «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّعَامِ» فَقَالَتْ عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِي، وَقَالَتْ حَفْصَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِي....
از أنس نقل شده است كه كبك بریان شده را همراه یك تكه نان و ظرف شیری خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله آوردند؛ پس رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «خدایا محبوب ترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد» پس عائشه گفت: خدایا این شخص را پدر من قرار بده، و حفصه گفت: خدایا آن را پدر من قرار بده...
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص351، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج16، ص108، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث، الطبعة: الأولي، السعودية - 1419هـ

اگر ابوبكر و عمر در مدینه نبودند، چه معنا داشت كه عائشه و حفصه چنین درخواستی را داشته باشند؛ آیا عائشه و حفصه به اندازه دهلوی نمی فهمیدند كه در یك آن و یك لحظه نمی شود ابوبكر و عمر را از دور به مدینه آورد و پیامبران نیز جز در زمان تحدی از معجزه و قدرت الهی خود استفاده نمی كنند؟
از این گذشته، رسول خدا در همین قضیه از قدرت فوق بشری و مستجاب الدعوة بودن خود استفاده كرده است.
توضیح مطلب این كه: انبیاء و ائمه علیهم السلام، سه ویژه گی دارند كه از آن ها جز در مواردی كه خداوند دستور بدهد، نمی توانند استفاده نمایند: 1. قدرت الهی؛ 2. علم غیب؛ 3. مستجاب الدعوة بودن. آن بزرگواران از این سه ویژه در مسائل شخصی هیچگاه نمی توانند استفاده كنند؛ مثل حضرت عیسی علیه السلام با این كه مرده را زنده می كرد؛ اما خودش برای نجات جانش مجبور بود كه از این شهر به آن شهر مهاجرت كند تا جانش را حفظ نماید.
رسول خدا صلی الله علیه وآله می توانست از این قدرت خود در جنگ ها استفاده كند؛ مثلا در جنگ احد می توانست با استفاده از یكی از این سه ویژگی مشركان را از بین ببرد و پیروز شود؛ اما دنیا، دنیای امتحان و آزمایش و مسلمانان باید در این جا امتحان می شدند و....
اما در قضیه طیر، پیام آور خدا از قدرت مستجاب الدعوة بودن استفاده كرد و دعا نمود كه خداوند امیرمؤمنان علیه السلام را هر جا كه هست، بیاورد تا با آن حضرت همسفره شود. و خداوند بر پیامبرش منت نهاد و دعای او را اجابت كرد. با این كه أنس بن مالك سه بار اجازه ورود نداد؛ اما قرار نبود كه كسی دیگری غیر از امیرمؤمنان علیه السلام از آن غذا میل نماید.
پس بر خلاف سخن دهلوی، رسول خدا در همین جا نیز از قدرت اعجاز خودش استفاده كرده است؛ چون یا باید دهلوی بپذیرد كه یا مردم می دانستند كه علی بن أبی طالب علیه السلام محبوب ترین مخلوق خداوند است و به او خبر دادند كه بیاید، و این تمام رشته های دهلوی را پنبه خواهد كرد، یا باید بپذیرد كه پیامبر صلی الله علیه وآله از قدرت الهی و مستجاب الدعوة بودن خود استفاده نموده است.

اشكال دهم: رسول خدا عادت نداشت كه تنها غذا بخورد:
ملا علی هروی در ذیل روایت طیر اشكال خنده داری را از حسین بن عبد الله طیبی شارح كتاب مشكاة المصابیح نقل می كند كه چون رسول خدا صلی الله علیه وآله دوست نداشت تنهائی غذا بخورد، از خداوند چنین درخواستی كرد؛ پس منظور رسول خدا محبوب ترین فرد در نزد خداوند از میان پسر عموهایش بوده:
قال الطيبيُّ: والوجهُ الذي يقتضيه المقامَ هو الوجه الثاني (اي أنه أراد به أحبَّ خلقِه إليه من بني عَمِّه وذويه) لأنه (صلی الله علیه و آله) كان يَكْرِهُ أن يأكلَ وحدَهُ لأنه ليس من شيمةِ أهل المُروءاتِ، فطلب من الله تعالي أن يُؤتِيَ له من يُؤاكِلُه وكان ذلك براً وإحساناً منه إليه وأبرَّ المَبَرّات بذوي الرحم وصلتِه، كأنه قال: بأحبِّ خلقكَ إليكَ من ذوي القرابَةِ القريبةِ ومن هو أولي بإحساني وبري إليه. اه.
طیبی گفته: دیدگاهی كه شایسته این روایت است، دیدگاه دوم است (یعنی این كه منظور رسول خدا محبوب ترین مخلوق از بین پسر عموها و خانواده اش بوده)؛ چرا كه رسول خدا دوست نداشت، تنهائی غذا بخورد؛ زیرا این كار از اخلاق اهل مروت نیست؛ پس رسول خدا از خداوند خواست تا كسی را بیاورد تا با او غذا بخورد. و این كار، نیكی و احسان از جانب آن حضرت به آن شخص بود، و برترین نیكی و احسان این است كه به نزدیكان و خانواده انسان باشد؛ مثل این كه رسول خدا گفته باشد: خدایا محبوب ترین مخلوق از میان فامیل های نزدیكم را كه از همه شایسته تر به نیكی و احسان من باشد، نزدم بیاور....

بعد خود ملا علی هروی در پاسخ او می نویسد:
وفيه أن لا شكَّ أن العمَ أولي، من إبنِه وكذا البنتَ وأولادَها في أمرِ البِرِّ والإحسانِ، علي أن قولَ الطيبي هذا إنما يُتِمُّ إذا لم يكن أحدٌ هناك مِمَّن يؤاكِلُه ولا شكَّ في وجودِه، لا سيما وأنسُ حاضرٌ وهو خادِمُهُ ولم يكن من عادتِه أنه لا يَأكُلُ مَعَهُ.
تردیدی نیست كه عمو شایسته تر از پسر عمو است؛ همچنین دختر و فرزندان او در نیكی و احسان شایسته تر هستند. البته سخن طیبی زمانی درست است كه هیچ كس در آن جا نبوده باشد كه با آن حضرت غذا بخورد؛ در حالی تردیدی در وجود آن نیست؛ به ویژه كه أنس خادم آن حضرت در آن جا حاضر بوده؛ و پیامبر عادت نداشت كه با او غذا نخورد.
ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاي1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج11، ص250، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1422هـ - 2001م.

در پاسخ طیبی و توضیح بیشتر پاسخ ملا علی هروی می گوییم:
اولاً: اگر دلیل این دعا و درخواست رسول خدا صلی الله علیه وآله این بود كه آن حضرت دوست نداشت تنهائی غذا بخورد، چرا با أنس بن مالك و همچنین سفینه كه هر دو خادم رسول خدا صلی الله علیه وآله و در آن جا حاضر بودند، همسفره نشدند؟
آیا شایسته است كه مرد كریمی همچون رسول خدا صلی الله علیه وآله، خادمش را دم در نگاه دارد و خودش به تنهائی غذا بخورد؟
ثانیاً: اگر منظور آن حضرت تنها همسفره شدن با شخص دیگری بود، چرا ابوبكر، عمر و عثمان را از در خانه اش راند و با آن ها همسفره نشد؟ چرا با خود عائشه و حفصه همسفره نشد؟ مگر آن ها رحم و عیال آن حضرت محسوب نمی شدند؟
ثالثاً: حتی اگر بپذیریم كه منظور آن حضرت نیكی به ارحام بوده و نیكی به آن ها از نیكی به خادم و دربان و همسر شایسته تر باشد؛ طبق معیار جناب طیبی، صدیقه طاهره سلام الله علیها و همچنین همسران عثمان كه به ادعای اهل سنت دختران پیامبر بودند، اولویت و شایستگی بیشتری داشتند كه پیغمبر با آن ها همسفره شود. چرا آن ها را دعوت نكرد؟
رابعاً: اگر منظور رسول خدا صلی الله علیه وآله نیكی به نزدیكانش بود، چرا عائشه و حفصه دعا كردند كه خدایا این شخص را پدران من قرار بده؟
قَالَتْ عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِي، وَقَالَتْ حَفْصَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِي.
چرا أنس بن مالك آرزو می كند كه خداوند این شخص را سعد بن عباده از أنصار قرار دهد:
اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ.
آیا عائشه، حفصه و أنس بن مالك، به اندازه طیبی منظور رسول خدا صلی الله علیه وآله را متوجه نشده بودند و نمی دانستند كه علی بن أبی طالب از پدران آن دو سعد بن عباده شایسته تر است تا از این غذای بهشتی استفاده كند؟

اشكال یازدهم: احب الناس در غذا خوردن با پیامبر
دهلوی در آخرین جواب خود از حدیث طیر می گوید:
و مع هذا مفید مدعا هم نیست زیرا كه قرینه دلالت می كند بر آن كه احب الناس الی الله در اكل مع النبی مراد باشد و بی شهبه حضرت امیر در این وصف احب ناس بود به سوی خدا زیرا كه همكاسه شدن فرزند یا كسی كه در حكم فرزند باشد موجب تضاعف لذت طعام می شود.
تحفة اثنا عشر، ص442

و در مختصر تحفه اثنی عشریه كه توسط شكری آلوسی خلاصه شده آمده است:
ومع هذا فهو غيرُ مفيدٍ للمدَّعي أيضاً، لأن القرينةَ تَدُلُّ علي أن المرادَ بأحبِ الناسِ الي الله في الأكْل مَعَ النبيِّ (صلی الله علیه و آله) و لا شكَّ أن الأميرَ كان أحَبُّهم إلي الله في هذا الوصفِ، لأن أكلَ الولدَ و مَنْ في حُكمِه مع الأبِ يكون موجباً لتَضاعُفِ اللذةِ بالطعامِ.
مختصر التحفة الإثني عشرية، السيد محمد الشكري الآلوسي، ص182

اولا: جناب دهلوی سخن پیامبر را تحریف كرده است؛ چرا كه در هیچ یك از روایات نقل شده، «احب الناس الیك» نیامده؛ بلكه در همه آن ها «احب الخلق الیك» آمده. واضح است كه «احب الخلق» با «احب الناس» تفاوت اساسی دارد، تعبیر اول برتری امیرمؤمنان علیه السلام را بر تمامی خلایق؛ حتی ملائكه، انبیاء، صلحا، صحابه و... ثابت می كند بر خلاف تعبیر دوم.
ثانیاً: رسول خدا به صورت مطلق فرمودند «احب الخلق الیك»، نه «احب الخلق الیك فی الأكل». شما به چه دلیل و مدركی سخن رسول خدا را قید زده اید؟
ثالثاً: طبق معیار شما، حضرت زهرا سلام الله علیها و همچنین همسران عثمان كه به ادعای شما آن ها نیز دختران پیامبر بوده اند، در همسفره شده با پیامبر شایسته تر بوده اند تا امیرمؤمنان علیه السلام كه به قول شما در حكم فرزند رسول خدا بوده. چون خود فرزند قطعا از كسی كه در حكم فرزند است، طبق مبنای شما شایسته تر خواهد بود و لذت غذا خوردن با او بیشتر می شود. پس چرا رسول خدا با آن ها همسفره نشد و علی بن أبی طالب علیه السلام را دعوت كرد؟
رابعاً: عائشه و حفصه دو همسر پیامبر كه شاهد ماجرا بوده اند، در آن جا حاضر بودند، قطعا غذا خوردن و همكاسه شدن با همسر، از همكاسه شدن با كسی در حكم فرزند است و جزء اهل و عیال او به حساب نمی آید، لذت بیشتری دارد؛ چرا رسول خدا حتی یك لقمه از آن غذای لذیذ به عائشه و یا حفصه تعارف نكرد؟
خامساً: همان طور كه در پاسخ به شبهه قبلی گفتیم، عائشه، حفصه دعا كردند كه خدایا این شخص را پدران ما قرار بده و أنس نیز درخواست كرد كه خدایا این شخص را سعد بن عباده قرار بده، آیا آن ها به اندازه دهلوی نفهمیده بودند كه منظور رسول خدا همكاسه شدن با فرزند و یا كسی است كه در حكم فرزند او است بوده؟

اشكال دوازدهم: هركس محبوب ترین مخلوق بود، حتما صاحب ریاست عامه نیست:
دهلوی ادعا كرده است كه حتی اگر بپذیریم كه امیرمؤمنان علیه السلام محبوب ترین مخلوق خداوند باشد، بازهم امامت و خلافت آن حضرت ثابت نمی شود:
و اگر احب مطلقاً مراد باشد نیز مفید مدعا نیست زیرا كه احب الخلق الی الله چه لازم است كه صاحب ریاست عام باشد بسا اولیاء كبار و انبیاء عالی مقدار كه احب الخلق الی الله بوده اند و صاحب ریاست عامه نبوده اند مثل حضرت زكریا و حضرت یحیی بلكه حضرت شمویل كه در زمان ایشان طالوت بنص الهی ریاست عام داشت.
تحفة اثنا عشري، ص442 ـ 443

و إن سلمنا أن يكونَ المرادُ بأحبِّ الناسِ مطلقاً فإنه لا يُفيدُ المدّعي أيضاً، إذ لا يَلْزِمُ أن يكون أحبُّ الخلق إلي الله صاحبَ الرياسةِ العامةِ، فكأيِّنْ من أولياءٍ وأنبياءٍ كانوا أحبَّ الخلقِ إلي الله ولم يكونوا ذوي رياسةٍ عامةٍ، كزكرياءَ ويحيي و شمويلَ الذي كان طالوتُ في زمنه صاحبَ رياسةٍ عامةٍ بنصٍ الهيٍ.

در پاسخ دهلوی می گوییم:
اولاً: اصل این كه برخی از پیامبران بر برخی دیگر برتری داشته اند، قطعی است؛ اما این كه زكریا، شمویل و یحیی برتر از طالوت باشند، چه دلیلی برای آن وجود دارد؟
آن چه از قرآن كریم استفاد می شود، برتری این پیامبران بر دیگران مردم عالم است؛ اما برتری هر یك از آن ها از آیات قرآن كریم استفاده نمی شود.

وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُدَ وَسُلَيْمَنَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسيَ وَهَرُونَ وَكَذَالِكَ نجَْزِي الْمُحْسِنِينَ. وَزَكَرِيَّا وَيحَْييَ وَعِيسيَ وَإِلْيَاسَ كلُ ٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ.وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلاًّ فَضَّلْنَا عَليَ الْعَلَمِينَ. الأنعام.84 ـ 86.

اتفاقا اگر هم برتری داشته باشند، حضرت لوط كه هم پیامبر خدا بوده و هم حكومت و سلطنت الهی داشته است، امتیاز بیشتری نسبت به زكریا و یحیی دارد.

ثانیاً: قبح تقدیم مفضول بر افضل، از مسائل عقلی است كه تمام عقلای عالم بر آن اتفاق دارند و در زندگی روزمره خودشان نیز بر این قاعده پایبند هستند. تمام تلاش مردم برای زندگی بهتر، خانه زیباتر، همسر زیباتر و... از همین قاعده عقلی نشأت می گیرد. تا به حال دیده نشده است كه بیماری در شرایط مساوی، دكتر حاذق و متخصص را رها كرده و به دكتر عمومی مراجعه كند. اگر این كار را بكند و معالجه نشود، همه عقلا او را مذمت می كنند كه از اول چرا پیش متخصص نرفتی.
اما متأسفانه علمای سنی بر خلاف عقل و وجدانشان این قاعده عقلی را زیر پا می گذارند و چون می دانند كه با وجود علی بن أبی طالب علیه السلام كه محبوب ترین مخلوق خداوند است، نوبت به ابوبكر، عمر و... نمی رسد؛ از این رو تلاش می كنند كه این قاعده عقلی را نپذیرند.
ثالثاً: آیات قرآن كریم بهترین دلیل بر این است كه تقدیم مفضول بر افضل جایز نیست، خداوند در آیات متعدد این مطلب را گوشزد كرده است؛ چنانچه در آیات متعدد این نكته را متذكر شده است:
قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمي وَ الْبَصيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ. الرعد/16.
بگو: «آیا نابینا و بینا یكسانند؟! یا ظلمتها و نور برابرند؟!
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلي شَيْ ءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلي مَوْلاهُ أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوي هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلي صِراطٍ مُسْتَقيم . النحل/76.
خداوند مثالی (دیگر) زده است: دو نفر را، كه یكی از آن دو، گنگ مادرزاد است و قادر بر هیچ كاری نیست و سربار صاحبش می باشد او را در پی هر كاری بفرستد، خوب انجام نمی دهد آیا چنین انسانی، با كسی كه امر به عدل و داد می كند، و بر راهی راست قرار دارد، برابر است؟!

قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب . الزمر/9.

بگو: «آیا كسانی كه می دانند با كسانی كه نمی دانند یكسانند؟! تنها خردمندان متذكّر می شوند!»

و یا در آیه دیگر می فرماید:
أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدي فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ. يونس/35.
آیا كسی كه هدایت به سوی حق می كند برای پیروی شایسته تر است، یا آن كس كه خود هدایت نمی شود مگر هدایتش كنند؟ شما را چه می شود، چگونه داوری می كنید؟!»
پیش از این روایات زیادی را نیز از طریق اهل سنت نقل كردیم كه رسول خدا صراحتا فرمود:
مَن تَقَدَّمَ علي قومٍ من المسلمين يَري أنَّ فيهم من هو أفضلُ منه فقد خانَ اللهَ ورسولَه والمسلمين.
هر كس خودش را بر گروهی از مسلمانان مقدم كند؛ در حالی كه می داند در میان آن قوم كسی بهتر از او وجود دارد؛ به درستی كه به خدا، رسول او و مسلمانان خیانت كرده است.
بنابراین، هم از نظر عقل، هم از نظر قرآن و هم از نظر روایات اهل سنت، تقدیم مفضول بر افضل جایز نیست.

شیخ طوسی در باره قبح تقدیم مفضول بر فاضل می نویسد:
وأما الذي يدل علي أنه يجب أن يكون أفضل في الظاهر ما نعلمه ضرورة من قبح تقديم المفضول علي الفاضل. ألا تري أنه يقبح من ملك حكيم أن يجعل رئيسا في الخط علي مثل ابن مقلة ونظرائه من يكتب خطوط الصبيان والبقالين ويجعل رئيسا في الفقه علي مثل أبي حنيفة والشافعي وغيرهما. والعلم بقبح ذلك ضروري لا يختلف العقلاء فيه، ولا علة لذلك إلا أنه تقديم المفضول علي الفاضل فيما كان أفضل منه فيه....

دلیل این كه امام باید ظاهرا افضل باشد این است كه ضرورتاً تقدیم مفضول بر فاضل زشت است; چرا كه به عنوان مثال، زشت است كه یك پادشاه حكیم، كسی را رئیس خطاطان ماهر؛ مثل ابن مقلة و همانند او نماید كه مانند كودكان و بقال ها می نویسد. و نیز زشت است كسی را رئیس فقهایی همانند ابوحنیفه و شافعی و... بكند كه در فقه از آنان ضعیف تر است. بلی، عقلای عالم این كار حاكم را زشت می شمارند; زیرا تقدیم مفضول بر فاضل درهمان چیزی كه بر او برتری دارد، قبیح است.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای460هـ)، الاقتصاد، ص191، ناشر: منشورات مكتبة جامع چهلستون ـ تهران، 1400هـ
این ها مهمترین شبهاتی بود كه پیروان سقیفه در رد حدیث طیر مطرح كرده اند؛ هرچند كه اشكالات دیگری نیز هست كه اهمیت كمتری دارند و تمام آن ها در كتاب نفحات الأزهار، تخلیص عبقات الأنوار علامه لكنهوی پاسخ داده شده است. دوستانی كه به دنبال تحقیق بیشتر هستند به این كتاب گرانسنگ مراجعه فرمایند.

سخن پایانی:
سپاس خداوندی را كه به ما عقل و شعور داد تا محبوب ترین مخلوق خداوند را بشناسیم، او را بیش از هر كسی دوست بداریم، رهرو راهش بوده و از دشمنانش بیزاری بجوییم.
و سپاس پروردگاری را كه نعمتش را بر ما تمام و ما را با دین كاملی آشنا كرد كه خود از او راضی است و تنها این دین است كه خداوند از مؤمنان خواهد پذیرفت.

الحمد لله الذي جعلنا من المتمسكين بولاية علي بن أبي طالب عليهما السلام.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه)