متن ادبی « زمان گذشت... »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« زمان گذشت... »

زمان گذشت و قلبم گواهی می‏دهد که به یقین تو می‏آیی.
تو می‏آیی و آیینه‏های زنگار گرفته قرن‏ها جهالت و سکوت و روزمرگی را دوباره جلا خواهی‏داد.
تو می‏آیی و قلب‏های سیاه شده از تنهایی را دوباره با حضور روشنی بخش خود نورانی خواهی کرد.
تو می‏آیی و دلم را خویشاوند تمام پنجره‏های جهان می‏کنی.
تو می‏آیی و چشمان جهان را به آبشاران زلال معنویت پیوند می‏زنی.
تو می‏آیی و فریادهای فرو خفته ستمدیدگان جهان را معنا می‏بخشی.
تو می‏آیی و گوش جهان را که از فریادهای گوشخراش شیاطین کفر و الحاد کر شده است، با زمزمه روح بخش محبتت نوازش می‏کنی.
تو می‏آیی و من خوب می‏دانم که روزی از همین دریچه که سال‏هاست بسته مانده است، جوانه‏ای خواهد رویید؛ جوانه‏ای سبز که از خیال همیشه منتظر من به سمت آسمان‏های آبی حضور تو سر بر خواهد آورد.
تو می‏آیی و زمین در زیر پای تو از شادی می‏شکفد.
تو می‏آیی و رودهای احساس، از دستان پر مهر نسیم، بر منتظران واقعی‏ات جاری می‏شوند.
ای تجلی مهر خداوند در زمین! شوره‏زار خشک دل‏های خسته‏مان در انتظار نوازش نرم نگاه پر مهر توست!
سوار سبزپوش آرزوهای ما! روایت‏گر فتح و پیروزی مسلمانان! وارث بدر و حنین! ذوالفقار حیدر در دستان توست و نرمی کلام مصطفی از زبان تو جاری می‏شود.
یا حُجّةُ اللّه‏ علی خلقه!
هلا نگاه تو باران‏ترین باران‏ها
ببار بر در دل تبدار این بیابان‏ها
بگو که پنجره بر دوش، تا کجا آخر
سکوت و صبر تو و پرسش خیابان‏ها
چه قدر این دل بر باد رفته‏ام خوانده است
تو را زحنجره زخمی نیستان‏ها
سید علی پورطباطبایی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page