متن ادبی « احرام دل »

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

« احرام دل »

خسته‏اند؛ عقربه‏های ساعت از این همه چرخیدن و به جایی نرسیدن
خسته‏اند؛ دست‏هایی که از آسمان اجابت امیدی نمی‏چینند و خالی به سینه‏ها بر می‏گردند.
مولا جان!
همه، دلشان تو را می‏خواهد.
همه از تو می‏گویند و به هر بهانه ممکن، تو را می‏خوانند؛ مگر نه این که آمدنت نزدیک شده است و در نزدیک‏ترین جمعه ممکن، از راه می‏رسی و با گل خندهای زیبایت، جان تازه‏ای بر تن لاله‏های عاشق می‏دهی؟
ـ مولا جان! شب بیداد می‏کند و حرمت عشق شکسته شده است. عدالت، خانه‏نشین شده است و شمعدانی‏ها، در پشت دیوارها غریب مانده‏اند.
ای سبز پوش و ای بلند بالامرد! با پرچم سبز عدالت بیا و راه سبز زیستن را به کویر نشینان اهالی انتظار بیاموز.
بیا و تمام بی عدالتی را به محکمه تیغ برّان ذوالفقار بکشان و قانون عدالت علوی را اجرا کن.
بیا و طعم شیرین صداقت را بر اهالی کوچه‏های انتظار بچشان تا در غروبی دلنشین، در زیر چتر ولای تو، احرام دل ببندیم.
ابراهیم قبله آرباطان

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page