جمعه ها و‌ غروب دلگیرش

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

جمعه ها و‌ غروب دلگیرش
بی تو عمرم به انتظار گذشت
خسته ام ولی نمی شکنم
گر خزانم ، اگر بهار گذشت
انتظار تو را پدر اول
بمن اموخت آشنایم کرد
نوجوان گشتم و‌دلم بردی
عشق تو سخت مبتلایم کرد
در جوانی پی تو می گشتم
کوچه کوچه نشانه می جستم
هر کسی را که اهل دانستم
از تو پرسیدم ا‌ز تومی‌گفتم
هوسم بود روی تو بینم
لحظه ای محضر تو‌بنشینم
جمله ای از دهان تو شنوم
توشه از خرمن گلت چینم
عمر من حال رو به پایان است
خبر از من چرا نمی گیری
وعده دادی مرا ، مرا دریاب
که رسیدم به دوره ی پیری
ای همیشه بهار مهدی جان
از تو‌ هرگز گله ندارم  من
صد و‌ ده بار لطف کردی تو
تو‌مرا حفظ کردی از دشمن
باری اخر بدون تو چکنم
خسته ام از تمام این دنیا
زندگی بی تو سرد و‌ بی معناست
گرمی قلب ما بیا و بیا
العجل العجل مرا دریاب
زود ، دارم هلاک می گردم
غرقه گشتم به ورطه ی گرداب
دست من گیر تا که برگردم
خفقان و ستم فراوان است
عدل یک واژگان بی معناست
تو بیا که فقط تو معصومی
جز تو دین : آلت فریب و‌ ریاست
جمعه ندبه کنیم از دوری
هجر یعنی که اشک و گریه وآه
تکسوار حجاز ! یا مهدی!
حامدت منتظر نشسته به راه

شعر از : حجت الاسلام حامدرضا معاونیان

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page