متن ادبی « چشم انتظار باران »

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

« چشم انتظار باران »

ای صاحب دقیقه‏های انتظار، نمی‏دانم این چندمین جمعه است که از آغاز آشنایی ما می‏گذرد؛ تا یادم می‏آید، چشم انتظار تو بوده‏ام.
مولای من! تو در قله‏ای و من در دامنه ـ وقتی قله‏ها سلام خود را با جریانِ رود به دامنه می‏ریزند، چشم انتظار پیامی ـ علامتی از سوی تواَم تا کوزه تشنگی خود را از خنکای لطیف دیدارت پر کنم؛ گرچه حادثه بزرگ دیدار تو، در عمر من نگنجد. به شوق تو، پیش از قیامت از خاک برخواهم خاست.
«مژده وصل تو کو کز سرجان برخیزم     طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی     پیش‏تر زانکه چو گردی ز میان برخیزم»
رزیتا نعمتی