متن ادبی « پاییز جانم را بهاری کن »

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

« پاییز جانم را بهاری کن »

خش خشِ برگ‏های پاییزیِ جانم را قدم بزن تا گام‏هایت، سبز و بهاری شوم. بی‏گمان، زلالیِ تو در خشکسارِ زمان، جریان خواهد یافت و شرمساری را بر رخسارِ ناباوران، نقش خواهد بست و بشارت جاودانگیِ حکومت تو بر قلب‏ها را نوید خواهد داد.
دردِ تو را به تنهایی نمی‏کشم که تمام سنگریزه‏های زمین، منتظر گام‏های تواَند تا کوه شوند و پرچم تو را در اوج عشق خود برافرازند و آن وعده محتوم، چه نزدیک است؛ اگر عاشق باشی!
رزیتا نعمتی