متن ادبی « کوچه‏های بی‏قرار »

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

« کوچه‏های بی‏قرار »

آغوش پنجره باز است و کوچه‏ای در حوالی دل، بی‏قرار مدن تو؛ شاعرترین آدم‏ها، وامدار تواند. چشم‏هایت، واژه به واژه، غزل‏های مرا دستکاری می‏کنند.
چگونه (عشق) را پنهان کنم؛ وقتی غزل‏هایم از عطر تو سرشارند و دست‏هایم، بی‏حضور تو بی‏پناه؟!
در امتداد جاده شب، در مسیر صبح، هزار قافله منتظر، تو را می‏جوید و دستان به آسمان برخاسته هزاران عاشق دلسوخته، تو را از خدا طلب می‏کند.
نگاه کن!
باران چه غریبانه سر به زیر، از آسمان می‏بارد! لحظه‏ها چقدر ملتهب و بی‏تابند و شب‏های بعد از این، چقدر بی‏ستاره!
و من هنوز منتظرم، تو خواهی آمد و همه دعاهای مستجاب نشده‏ام، به اجابت خواهند رسید!
زینب مسرور

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page