« عدالت ناگزیر »
وقتی در غم دوری روی مهربانت، از مردم کناره میگیرم، فرشتگانِ نصیحتِ دینم، مرا به سوی جماعت دلشکستان اشاره میکنند.
وقتی در تردد شلوغِ افکارم غرق میشوم، ندایی مرا به خلوتِ دعایِ ظهورِ تو فرا میخواند.
گویا از دوری تو، خویشتن را هم گم کردهام و میان تضادها، به بیچارگی خود معترفم؛ و این حال، حالِ عاشق است که از دوریِ مولای خویش، به عجز و ناتوانی رسیده است.
میدانم، زمامِ به همریختگی بیرون و درونم، همه در دستهای توست؛ نظم و عدالت را به روح و روانم و به مردم جهانم و به بینظمیِ آسمانم بازگردان که تو عدالت ناگزیر جهانی، یا مهدی !