متن ادبی « خسته اما امیدوار »

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

« خسته اما امیدوار »

سینه آتش‏گرفته‏ام را به حراج گذاشته‏ام. مرا بخرید ای روزهای خاکستر گرفته! دفنم کنید زیر الوار سوزان مهجوری! رهایم کنید در رنج بی‏حساب دوری! چگونه نسوزم، وقتی او هست و من از دیدنش محرومم؟! چگونه خاکستر نشوم، وقتی آتش عشقش را آبی نیست؛ وقتی نامش هست و خاطره‏ای از سیمایش نیست؟!
اما زندگی خوش است بر کام عاشقان، تا آمدنش، به دق الباب دل عاشق می‏آید.
جوابم بده، ای محل اسرار آسمان‏ها، ای صاحب دیوان بارگاه ربوبی! من، یک کهکشان سؤالم؛ سیاره‏ای کوچک در «راه مکه» آمدنت.
خورشید منظومه آل یس! کدامین مدار، گرد سیمای آسمانی تو می‏گردد؟
کدامین کهکشان، نشانی حقیقت افکار و اجداد اهورایی توست؟
من یک آسمان سؤالم. مرا در انبوهی راه‏ها و کوره‏راه‏ها، در جنگ امید و ناامیدی، رهنمون باش!
حسین امیری

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page