تا که نشست بر سر دیوار پرچمت
سایه فکند بر دل عشاق ماتمت
آمد ندا ز عرش که "نوحوا علی الحسین"
مقتـل نزول کرد در آیـات مریمت
انس و ملک برای شما نوحه گر شدند
حتی خدا نشست به داغ معظمت
آدم، خلیل، نوح، کلیم و مسیح و خضر
یک یک نشسته اند سر سفره غمت
من هم اگرچه غرق گناه و معاصی ام
امـا تو راه دادی ام از باب مرحمت
یک سال آزگار پی تو دویده ام
تـا که رسیده ام به حریم محرمت
یک سال آزگار شب و روز سوختم
با روضه هـای مقتل ابن مقرّمت
مقتل نوشته دور و بر تو شلوغ شد
کردند زیر پا و عصا نا منظمت
مقتل نوشته بعدِ همه ساربان رسید
انگشت را برید به همراه خاتمت
از گوشه ای صدای حزینی بلند شد :
مادر فدای زلف پریشان و درهمت
در زیر سمّ اسب تنت را چه کرده اند
با من بگو که پیرهنت را چه کرده اند...
نوكر نوشت :
تا گلو گريه کند بُغض فراهم شده است
چشمم از اشک، مُطهر شده زَمزَم شده است
نه فقط شاعر اين شعر عَزا پوشيده است
غزلم نيز عَزادارِ مُحرَم شده است...