دیدم به چشم خویش غمی ناشنیده را

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

در رثای امام سجاد، زین‌العابدین، سیدالساجدین علی‌ بن‌ الحسین (علیهما السلام)

دیدم به چشم خویش غمی ناشنیده را
در یک غروب سرخ، بلای عدیده را

با ناله‌ام زمین زمان گریه می‌کند
از مادر ارث برده‌ام این اشک دیده را

من با همین لبان خودم نیمه‌های شب
بوسه زدم گلوی بریده بریده را

یعقوبم و بدست خودم بین بوریا
چیدم به گریه یوسف پیکر دریده را

یادم نمی‌رود که چگونه مقابلم
بستند دست عمۀ قامت خمیده را

یادم نمی‌رود سر شب لحظۀ فرار
فریادهای دختر گیسو کشیده را

هنگام جابه جائی سر روی نیزه‌ها
دیدم شکاف هنجر و خون چکیده را

لعنت به آن‌که مرکب خود نعل تازه زد
دیدم سپاه روی بدن‌ها دویده را

یک تار موی عمۀ ما را کسی ندید
پوشانده بود نور حسین این حمیده را

بزم شراب و تشت طلا جای خود ولی
خون کرده صحنه‌ای دل مهنت کشیده را

دشمن کنیز خواست و دیدم به چشم خویش
طفل یتیم و وحشت و رنگِ پریده را


نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page