شعر «خورشیدِ دهم»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

 

«خورشیدِ دهم»

خورشید دهم، افق، مدینه، نور   ***   آوای فرشتگان، دف و تنبور
امشب، دف ماه؛ در دو دست عشق   ***   امشب، هستی؛ سیاهْ مستِ عشق
امشب، هستی؛ رکوع خواهد کرد   ***   خورشید دهم طلوع خواهد کرد
جدّ گل نرگس است این مولود   ***   یاری ده مفلس است این مولود
نور ازلی‏ست این که می‏آید   ***   از نسل علی علیه‏السلام ست این که می‏آید
می‏آید تا امامِ جان باشد   ***   هادی علیه‏السلام هدایت جهان باشد
می‏آید آسمان شود دین را   ***   پرواز دهد تُرَنگِ آمین را
او در دل جهل، نور خواهد کاشت   ***   شب از دل او هراس خواهد داشت
جهلی که از آن جهان به زنجیر است   ***   در پرتو علم او زمین‏گیر است
نوری‏ست که ریشه‏کن کند ظلمت   ***   می‏آید تا کفن کند ظلمت
حیران شده خاندانِ عباسی   ***   انگشت به لب، کسانِ عباسی:
ـ کاین نورِ شگفت، از کجا آمد؟   ***   انگار که از دلِ خدا آمد
کم مانده از او تَلَف شود ظلمت!   ***    قربانیِ نور و دف شود ظلمت!
پاییز دلِ خلیفه شد ویران!   ***   از جلوه این بهارِ بی‏پایان
این کیست که نور مُطلقش یار است؟!   ***   یاری بکنید! ظلم، بر دار است!
گفتند؛ ولی نور؛ تلاطم کرد   ***   ظلمت، سر و جانِ خویش را گم کرد
شب، باطل شد، دلِ جهان آمد   ***   خورشیدِ دهم از آسمان آمد
او آمد و جانِ خانه روشن شد   ***   چشمِ پدر و «سمانه» روشن شد.
«امشب، شبِ تهنیت، شبِ شادی»   ***   امشب، شبِ ارتقای آزادی
روزبه فروتن پی