ابوحامد، محدّث شيعى در عصر امام هادى و امام حسن عسكرى عليهماالسلام ، بخش زيادى از عصر غيبت صغرا (260ـ329 ق) را درك كرد و حتى برخى از شاگردان او تا 329 ه حيات داشتند. بنابراين، وفات او مىبايست دست كم در اواخر سده سوم (حدود 290 ه) اتفاق افتاده باشد. همچنين در بعضى از منابع حديثى، ديده شده كه حسين بن حمدان خصيبى (م 346 ق) بدون واسطه از او نقل حديث كرده است كه در اين صورت، يا بايد ملتزم شد وى داراى عمرى طولانى بوده و يا اينكه واسطهاى در حديث ياد شده بوده كه حذف گرديده است. درباره تاريخ تولّد او، هيچ گزارشى در منابع نيافتيم، ولى از روى حدس و گمان، مىتوان گفت: وى در اوايل سده سوم تولّد يافته است.
ظاهرا آنطور كه از نسبت «مراغى» استفاده مىشود، وى اصالتا ايرانى و اهل مراغه از استان آذربايجان شرقى بود؛ زيرا چنانكه از سوابق علمى او برمىآيد، بيشتر دوران تحصيلى و حيات علمى او در شهرهاى ايران مانند قم و رى و بخشى از آن در كوفه و سامرّاء سپرى شد. بنابراين، نمىتوان او را اصالتا عربى و منشعب از عشاير «طفيله»، كه هماكنون در اردن سكونت دارند، دانست. ولى احتمالاً در اواخر عمرش در قم اقامت داشته و به تربيت شاگرد مشغول بوده است؛ زيرا بيشتر شاگردان او اهل قم هستند.
وى در فقه و حديث، به مقام شايستهاى رسيد و استماعات او در نگاه صاحبنظران، مورد قبول مىباشند. اين مطلب در حالى است كه در هيچيك از منابع كهن رجالى، به اعتبار احاديث او تصريح نشده است. اما مقام علمى او و همچنين روابط نزديكش با امامان عصر خود، سبب شدند تا علاّمه حلّى و ابن داود، كه در اعتماد به راويان سختگيرند، او را با واژه هايى همچون «عظيم الشأن» و «ممدوح» بستايند. با اين حال، از برخى گزارشها استفاده مىشود كه وى پس از وفات امام حسن عسكرى عليهالسلام (م 260 ق) در مسئله «امامت» اندكى دچار ترديد شد و به دنبال حقيقت مىگشت، تا اينكه در سال 262 ه، كه اوايل عصر غيبت بود و مردم شيعه در شناخت امام خويش دچار حيرت و سرگردانى شده بودند، خدمت حكيمه دختر امام جواد (م 274 ق) رسيد و از پشت پرده از آن بانو پرسيد كه در امر امامت از چه كسى پىروى كند؟ حكيمه خاتون در پاسخ، نام «امام عصر (عج)» را بر زبان جارى ساخت. وى از حكيمه پرسيد: آيا در اينباره حديثى شنيدهاى؟ حكيمه خانم پاسخ داد: بلى از امام حسن عسكرى عليهالسلام شنيدم كه فرزند او، امام دوازدهم شيعيان است. وى پرسيد پس فرزند او كجاست؟ حكيمه پاسخ داد: پنهان است. وى گفت: چگونه مىتوان در امر امامت به وصيتى كه به يك زن شده است، اعتماد كرد؟ حكيمه فرمود: پس چگونه است كه وقتى امام حسين عليهالسلام ، جانشينى امام سجّاد عليهالسلام را به زينب عليهاالسلام وصيت نمود، هيچ ترديدى به خود راه نداديد؟ سپس حكيمه فرمود: شما كه اهل اخبار و حديث هستيد، آيا اين روايت را از رسول خدا صلى الله عليه وآله نشنيدهايد كه فرمود: «نهمين فرزند حسين در حالى كه زنده است، ميراثش را تقسيم مىكنند.» در پى اين ماجرا، وى از طريق وكلاى امام عصر(عج)، مكاتباتى با آن امام داشت و درباره وجود امام عليهالسلام برايش اطمينان كامل حاصل شد.
در مكاتبهاى كه وكيل امام دوازدهم، محمّد بن احمد بن جعفر قمى (م. حدود 270 ق)، انجام داد و منزلت او را براى امام عليهالسلام توصيف نمود، امام عليهالسلام در جواب فرمود: «وقفتُ على ما وصفتَ به أباحامد ـ اعزّه اللّه بطاعته ـ و فهمتُ ما هو عليه، تمّم اللّهُ ذلكَ له باحسانِه و لاأخلاهُ مِن تَفضُّلهِ عليه و كانَ اللّهُ وليُّه و عليه أكثرُ السّلامِ و أخصّه»، بدانچه درباره ابوحامد گفتى آگاه گشتم. خداوند او را در اطاعتش عزيز بدارد و نيكىاش را درباره او كامل كند و رحمت خويش را از وى نگيرد. از سوى من به او سلام ويژه برسان. ظاهرا مكاتبه مذكور مربوط به زمانى مىشود كه وى در قم مقيم بود و با وكيل امام دوازدهم در اين شهر، رابطه نزديكى داشت. وى همچنين در زمان اقامتش در كوفه، بيشترين استماعاتش را از محمّد بن شاذان بن نعيم فراگرفت.
وى شاگردان متعددى تربيت كرد كه بيشتر آنها اهل قم هستند. از جمله شاگردان او، على بن محمّد بن قتيبه (م. حدود 295 ق)، سعد بن عبداللّه اشعرى (م 299 ق)، محمّد بن جعفر اسدى رازى (م 312 ق) و محمّد بن يعقوب كلينى (م 329 ق) هستند. از او اثرى تأليفى معرفى نشده است.
احمد بن ابراهيم مراغى
- بازدید: 2251