عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها

(زمان خواندن: 5 - 10 دقیقه)

بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از اوصاف و شرایطی که برای انبیاء الهی و ائمه اطهار علیهم السلام برشمرده اند، مقام عصمت می باشد. اینکه عصمت به چه معنایی و گستره آن چه مقدار است، مبحثی می باشد که در جای خود باید به آن پرداخت. اما آن عصمتی که برای انبیاء الهی و ائمه طاهرین علیهم صلوات الله قائل شده اند، پرهیز از هرگونه گناه کوچک و بزرگ، اشتباه، سهو و فراموشی می باشد. به این معنا که انبیاء الهی در رساندن دستورات الهی و آن وظایفی که خداوند متعال بر عهده آن ها نهاده است، همچنین ائمه طاهرین در مسیر هدایت امت به سوی کمال انسانی، هیچگونه اشتباه و فراموشی ندارند و حتی در زندگی فردی خود دچار کوچکترین گناه و سهوی نمی شوند. این مطلب از مسلمات مذهب شیعه[1] است و برای آن دلیل های عقلی و نقلی فراوانی بیان کرده اند که در این مختصر مجالی برای پرداختن به آن ادله نیست. اما در یک نگاه کلی و اجمالی، عصمت انبیا از نظر عقلی به وسیله حکمت و لطف خداوند متعال و معجزه و از نظر نقلی هم به وسلیه قرآن کریم[2] و تصریح نبیّ قبلی قابل اثبات می باشد. همچنین لزوم تسلسل[3]، حفظ شریعت، الگو بودن امام برای انسان ها و آوردن معجزه را می توان به عنوان ادله عقلی عصمت امام برشمرد و ادله نقلی آن هم آیات و روایات فراوانی است که در قرآن و کتاب های روایی موجود می باشد.
اما آنچه که ما در صدد بیان آن هستیم این است که حضرت فاطمه  سلام الله علیها دخت گرانقدر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نه تنها در زمره معصومین است، بلکه دارای همان مقام عصمتی است که ائمه اطهار دارا می باشند. چرا که مقام عصمت در ائمه اطهار علیهم السلام با عصمتی که غیر آنان می توانند کسب کنند تفاوت دارد.
آیه 33 سوره احزاب (( إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا )) گواهی روشن بر عصمت حضرت فاطمه سلام الله علیها است، چرا که به بیان صریح پیامبر اکرم[4] صلی الله علیه و آله  ایشان يكي از اهل بیت پیامبر محسوب می گردند و از هرگونه پلیدی و آلودگی پاک می باشند. اما سوالی که در اینجا مطرح است:
به چه دلیل حضرت فاطمه سلام الله علیها همان عصمت ائمه اطهار علیهم السلام را دارا هستند؟
برای پاسخ به این سوال و اثبات این مطلب می توان چند دلیل اقامه کرد.

دلیل اول:
حضرت فاطمه سلام الله علیها از اهل بیت و عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله  می باشند و در ردیف ائمه اطهار قرار گرفته اند. بنابراین هر صفتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  برای ائمه اطهار علیهم السلام برشمردند، حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز دارای آن صفت می باشند. اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  می فرمایند: « إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيتِی فِيکُمْ کَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ، مَنْ دَخَلَهَا نَجَی، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ »[5]، یا می فرمایند: « إِنِّی تَارِک فِيکمْ أَمْرَينِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَيتِی عِتْرَتِی »[6] و ما به وسیله این روایات لزوم اطاعت و تبعیت و همچنین عصمت ائمه اطهار علیهم السلام را ثابت می کنیم، همان عصمت عینا برای حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز ثابت می شود.

دلیل دوم:
در زیارت جامعه کبیره خطاب به اهل بیت پیامبر می گوییم: « اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ...»، « عَصَمَكُمُ اللهُ مِنَ الزَّلَلِ، وَآمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ، وَطَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ، وَ اَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ، وَطَهَّرَكُمْ تَطْهيراً» و«بقية الله و خيرته...». بدیهی است که باقی مانده از یک چیز همان چیز است و اوصاف ، آثار و خواص آن را دارد. بنابراین حضرت فاطمه سلام الله علیها که از اهل بیت پیامبر اند اکرم صلی الله علیه و آله ، اوصاف خدایی دارند و از هرگونه کجی ، پلیدی و آلودگی پاک هستند و جدا از ائمه اطهار علیهم صلوات الله نمی باشد.

دلیل سوم:
امام باقر علیه السلام می فرمایند: اگر خواستی حضرت فاطمه سلام الله علیها را زیارت کنی، بگو: يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ... لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَيَتِكِ[7] . اي آزموده! آزمودت خدايي كه تو را آفريد، پيش از آنكه تو را بيافريند ...، تا خود را بشارت دهيم كه به سبب ولايت تو پاك گشته ايم.
ولایتی قابلیت پاک کنندگی دارد که ولایت خداوند متعال یا از جانب او باشد. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[8] . بنابراین آیه، ولایت تنها از آنِ خداوند متعال و پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام (به تصریح مفسرین قرآن) می باشد. حال وقتی امام باقر علیه السلام چنین ولایتی را برای حضرت فاطمه سلام الله علیها قائل شده اند به این معناست که ایشان نیز مانند دیگر ائمه طاهرین همان عصمتی را دارند که اثر و نتیجه اش چنین ولایت خدایی می باشد.

دلیل چهارم:
برای امام دو حیثیت را می توان متصور شد.
1- حیثیت عملی که همان حکومت داری و تنفیذ احکام در جامعه انسانی می باشد.
2- حیثیت علمی که علم به شرایع و ارادات الهی و تعلیم آن ها به دیگران است.
 امام هم از حیث علمی و هم عملی باید معصوم باشد تا بتواند جامعه انسانی را به سوی کمال خود هدایت کند. یکی از شرایطی که امام از حیث عملی باید دارا باشد مذکر بودن است. امامی می تواند بر انسان ها حکومت کند که مرد باشد و بانوان نمی توانند زمام حکومت را به دست بگیرند. اما این شرط در حیثیت علمی امام لحاظ نشده است.
یکی از اسماء و صفاتی که برای حضرت فاطمه سلام الله علیها  برشمرده اند محدَّثه(به فتح) می باشد. به این معنا که ملائکه و جبرئیل با ایشان سخن می گفتند که آن سخنان به وسیله امیرالمؤمنین علی علیه السلام جمع آوری شد و به نام صحیفه فاطمیه از امامی به امام دیگر به ارث می رسید و هم اکنون در نزد حضرت ولی عصر می باشد.
حال که حضرت فاطمه سلام الله علیها محدثه و معلم بشریت بودند، بنابراین حیثیت علمی امام را دارا هستند و به همین جهت باید همان عصمت امام را داشته باشند.  

دلیل پنجم:
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه « إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ » می فرمایند: الليلة فاطمة والقدر الله، فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد أدرك ليلة القدر[9].
در آیه چهارم خداوند متعال می فرماید: تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ. در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى [كه مقرر شده است] فرود آيند.
یکی از شئون امام این است که ملائکه و روح در شب قدر به فرمان خداوند متعال بر امام فرود می آیند و اسرار ، علوم و تقدیرات مخلوقات را بر امام عرضه می کنند[10]. بنابراین روایت روشن می گردد که ملائکه بر حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز نازل می شده اند، چرا که امام صادق علیه السلام فرمودند: منظور از لیله حضرت فاطمه است و در آیه چهارم این سوره ذکر شد که ملائکه و روح به فرمان خداوند متعال در لیله (فاطمه) نازل می شوند. حال که ایشان دارای این شأن مهم از شئون امام هستند، باید صفات و شرائط امام را نیز دارا باشند، مگر آن شرائطی که خودشان دارا بودنش را نفی کرده اند.
در پایان و کوتاه سخن باید گفت: اگرچه تمام ادله در این چند مورد خلاصه نمی شود و بتوان برای اثبات عصمت مطلقه حضرت فاطمه سلام الله علیها دلیل های دیگری نیز اقامه کرد، اما همین مقدار کافی است تا گوشه ای از مقام والای حضرت خیرالنساء سلام الله علیها برایمان آشکار شود.
سید رضا موسوی

پی نوشت :
[1] - منظور از شیعه، شیعه دوازده امامی و اسماعیلیه می باشد. چرا که زیدیه چنین اعتقادی ندارند. البته لازم به ذکر است که در میان علمای شیعه مرحوم شیخ صدوق و ابن ولید قائل به سهو النبی می باشند.
[2] - البته بعد از ثابت شدن صدق قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله استدلال به قرآن کریم صحیح می باشد. چرا که در غیر این صورت دور عقلی لازم می آید. به این صورت که صدق قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله متوقف بر قرآن کریم و حجیت قرآن کریم هم متوقف و صادق بودن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می شود.
[3] - بیان تسلسل: سبب نیاز امّت به امام جایز الخطا بودن انسان ها می‌باشد. حال اگر فرض شود که امام هم جایزالخطا است، باید فرد دیگری را فرض کرد که معصوم باشد و اگر سلسله نیازها به معصوم ختم نشود، تسلسل لازم می‌آید. از آنجا که تسلسل باطل است، باید امامی که با وجود او نیاز امّت برطرف می‌گردد، معصوم باشد.
[4] - حدیث شریف کسا و این روایت و امثال آن شاهد بر مطلب است. ابن عباس نقل می کند: رسول خدا به مدت نُه ماه، روزی پنج مرتبه، هنگام فرارسیدن وقت نماز به در خانه علی بن ابی طالب می‌آمد و می‌فرمود: درود و رحمت و برکات خدا بر شما اهل بیت باد. خداوند اراده نموده تا هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت دور گرداند و به طور کامل و شایسته پاکتان سازد. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۶، ص۶۰۶.
[5] - مثل اهل بیت من میان شما، مثل کشتی نوح می باشد. هرکس وارد کشتی شد نجات پیدا کرد و هر کس تخلف کرد غرق شد . شیخ طوسی، الأمالی، ۱۴۱۴ق، ص۶۳۳
[6] - من در میان شما دو امر به یادگار گذاشتم، اگر آن دو را اخذ کنید تا ابد گمراه نشوید. آن دو کتاب خدا و عترت و اهل بیتم هستند. کلینی، کافی، دار الکتب الاسلامیه، ج۱، ص۲۹۴
[7] - شیخ طوسی، تهذیب الاحکام ،
[8] - ولى شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده‏ اند همان كسانى كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى‏ دهند. مائده،55
[9] - بحار الانوار، علامه مجلسی، ج43، ص65
[10] - ر.ک. کافی، شیخ کلینی، ج1، ص249