علت سکوت امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد غصب خلافت از دیدگاه قدمای فقهای شیعه

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

نظر قدمای فقهای شیعه را در این مورد می خوانیم :

 

شیخ مفید
قاضى ابوبکر باقلانى(از علمای اهل تسنن) در مناظره‏ اى از شیخ مفید پرسید: اگر افراد زیادى به امامت على بن ابیطالب اعتقاد داشتند، پس چرا حضرت به پشتیبانى آنها به جنگ با دشمنانش‏ برنخاست و خانه نشین شد؟
شیخ مفید در پاسخ گفت: «در جنگ‏هاى دینى، تعداد طرفداران، تنها عامل‏ تعیین کننده نیست، بلکه جهاد متوقف بر «مصلحت» است. پیامبر خدا در بدر با 313 نفر به جنگ دشمن‏ رفت ولى در حدیبیه با داشتن 3600 نفر نیرو، نجنگید و صلح کرد. و اما مصلحت امیرالمؤمنین در عدم جهاد براى به‏ دست گرفتن خلافت، به عوامل مختلف دینى و دنیوى‏ مربوط می شود که چه بسا همه آن‏ها هم براى ما روشن‏ نباشد، چه بسا برخى از مخالفین در آینده مستبصر میشدند و حضرت نمیخواست به قتل آن‏ها مبادرت‏ ورزد و یا در نسل آن‏ها انسانهاى شایسته ‏اى میدید و یا جنگ را باعث بروز گرفتاری‏ هایى در میان شیعیان و فرزندان خویش میدانست که به اصل امامت آسیب‏ میرساند.» (شیخ مفید، مسألتان فی النص علی علی، ص26)

سید مرتضی
سید مرتضى در پاسخ به این اعتراض که: اگر خلافت و امامت على بن ابی‏طالب منصوص بوده و رسول خدا رهبرى امت را به او سپرده بود، پس چرا با آنان که روی ‏کار آمده‏ بودند، به نبرد نپرداخت تا موقعیتى را که به او سپرده شده بود، در اختیار گیرد؟ می گوید:
«برخورد با منکرات داراى شرایطى است که از اهم آن، قدرت و توانایى است. به علاوه، شخصى که به انکار اقدام میکند، نباید این گمان را داشته باشد که در اثر انکارش، ضررى غیر قابل‏ تحمل به وقوع خواهد پیوست و یا مفاسدى بیش از اصل منکر رخ خواهد داد و مگر امیرالمؤمنین از این قدرت و توانایى براى رسیدن به حقش برخوردار بوده است؟! و مگر براى حضرت این نگرانى وجود نداشته که ضرر عظیمى به‏ خود، فرزندان و پیروانش متوجه نشود؟! به علاوه برخورد با آن منکر، این خوف‏ را هم داشته است که‏ عده ‏اى اساساً از دین برگشته و از اسلام بیرون روند، از این‏ رو امام‏ صبر و تحمّل را به مصلحت دین می‏دانست»( سید مرتضى، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص‏133)

شیخ طوسی
شیخ طوسى با طرح این پرسش، که چرا امیرمؤمنان با وجود نص بر امامت خویش به‏ اقدام عملى بر ضدّ مدعیان خلافت روى نیاورد؟ در پاسخ میگوید:
«علّت این ترک اقدام، نداشتن یار و یاور بود و اگر به تنهایى و به همراه خواص‏ خویش اقدام میکرد، نتیجه‏اى جز کشته شدن حضرت، خاندان و یاران نزدیکش‏ نداشت. لذا این شیوه را به کار نگرفت، خود حضرت هم فرمود: به خدا قسم اگر یارانى می ‏یافتم، با آنان قتال میکردم. پس از بیعت هم فرمود: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر» ... این بیان نشان می ‏دهد که اگر حضرت پیش از بیعت‏ نجنگید، به دلیل نداشتن یاور بوده است، به علاوه که چنین برخوردى چه بسا به ‏ارتداد اکثر آنان و ضربه خوردن اسلام می انجامید که این نکته را در یک خطبه‏ دیگر متذکر شد: «لولا قرب عهد الناس بالکفر لقاتلتهم» به خدا قسم اگر یارانى می‏ یافتم، با آنان قتال مى‏ جنگیدم. (شیخ طوسى، الاقتصاد، ص‏209)

ابوالصلاح حلبى
ابوالصلاح حلبى (شاگرد سید مرتضى و شیخ طوسى) نیز مسأله را از جنبه «فقدان‏ شرایط انکار منکر» مورد توجه قرار داده است و میفرماید:
«وقتى ادله کافى براى اثبات امامت ائمه وجود داشته باشد، جاى این شبهه نیست‏ که چرا براى به دست آوردن حقوق خود قیام نکردند؟ زیرا چنین اقدامى نیازمند وضعیت مساعد براى امر به معروف و نهى از منکر است و مگر براى ائمه چنین‏ موقعیتى وجود داشته است؟ هیهات! آنان حتى وقتى در خانه خود بودند و از تدبیر امور شیعه، دستشان کوتاه بود، امنیت نداشتند و مورد تعرض قرار می‏گرفتند تا چه رسد به این که فراتر از آن، در صدد قیام مسلحانه برآمده و با نیروى فراوان دستگاه جور، درگیر شوند.» (ابو الصلاح حلبى، الکافى فی الفقه، ص‏105)

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page