امام هادی علیهالسلام دهمین ستاره آسمان ولایت در نیمه ذی حجه سال 212 ه.ق در شهر پیامبر علیهالسلام دیده به سرای خاکی گشود.
(1) نام آن حضرت «علی» و کنیه ایشان «ابوالحسن»(2) و مشهورترین لقب هایشان نقی و هادی میباشد(3) و ایشان را ابوالحسن ثالث و فقیه عسکری نیز گویند.(4) پدر بزرگوارشان امام محمد تقی، جواد الائمه علیهالسلام و نام مادرشان «سمانه» میباشد.(5)
(6)(7)(8)(9)
خاک سپرده شدند.(10)
میباشد.(11)
هدایتگران جامعه
از آن رو که مسئولیت هدایت جامعه پس از نبی اکرم صلی الله علیه وآله به عهده ائمه طاهرین علیهمالسلام است و تبیین معارف اصیل و ناب اسلامی را آنان به عهده دارند و ایشاناند که باید عقیده و فکر مردم را از انحرافات باز دارند، آن بزرگواران هر یک طبق شرائط ویژه حاکم بر دوران امامت خویش، این امر مهم را به بهترین شیوه به انجام رسانیدند. امامان ما هر یک کم و بیش در زمان امامت خویش با انحرافات فکری و عقیدتی درگیر بودند. امام هادی علیهالسلام نیز از این امر، مستثنا نبودند. در دوران امامت امام دهم علیهالسلام بعضی انحرافات عقیدتی مطرح بود که ریشه در دوران های قبل داشت؛ ولی به هر حال، از آنجا که جامعه مسلمانان و به خصوص شیعه در زمان امام دهم علیهالسلام دچار بعضی از این مشکلات بود، امام به مناسبتهایی با این انحرافات برخورد میکرد و با اعلام موضع خویش، نظر حق و صائب را بیان مینمود و مردم را از باورهای ناصحیح و غلط بازمیداشت.
مسئله جبر و تفویض
یکی از مواردی که در متون روایی ما مطرح شده است، مسئله جبر و تفویض و بطلان این دو نظریه افراطی و تفریطی کلامی میباشد.
امام هادی علیهالسلام در جواب نامهای که اهل اهواز به وی نوشتند و مسئله ابتلای مردم به اختلاف در دین و عقیده به جبر و تفویض را مطرح نمودند و راه چاره را طلبیدند، مطالبی را به تفصیل بیان نمودند که مرحوم ابن شعبه حرّانی در تحف العقول به تفصیل آورده است. حضرت در ابتدا مطالبی را به عنوان مقدمه مطرح کرده و در ضمن آن به یک مسئله اساسی و ریشهای پرداخته است و آن، تمسک به ثقلین است که به صورتی مبسوط و مستدلّ به اثباتش رسانده است. سپس با استناد به بعضی از آیات الهی و روایات نبوی، ولایت و عظمت و مقام والای مولی الموحدین امیرمؤمنان، علی علیهالسلام را بیان و ثابت نموده است.(12)
بین این مقدمه و بحث جبر و تفویض؟
حضرت علیهالسلام پس از بیان آن مقدمه میفرماید: «پیشاپیش، این شرح و بیان را به عنوان دلیل و راهنما بر آنچه که خواستهایم مطرح کنیم و به عنوان پشتیبان برای آنچه که در صدد بیان آن هستیم که همان مسئله جبر و تفویض و امر بین این دو است، آوردیم.»(13)
نمیگردید و مبتلا به هیچگونه انحرافی نمیشد.
امام هادی علیهالسلام پس از این مقدمه، به اصل مطلب میپردازد و با استناد به کلام نورانی امام صادق علیهالسلام که فرمودهاند: «لا جَبْرَ وَلا تَفْویضَ ولکِنْ مَنْزِلَةٌ بَیْنَ الْمَنْزِلَتَیْن؛(14) نه جبر است و نه تفویض بلکه جایگاهی است بین آن دو جایگاه.» شروع به طرح جواب میفرماید و هر دو نظریه را باطل، و نظریه صحیح را امری بین آن دو میداند و نظر قرآن را شاهد بر صدق چنین مقالی میداند و باز برای تثبیت مسئله به کلام امام صادق علیهالسلام استناد کرده و میفرماید: «اِنَّ الصّادِقَ سُئِلَ هَلْ اَجْبَرَ اللّهُ الْعِبادَ عَلَی الْمَعاصی؟ فَقالَ الصّادِقُ علیهالسلام هُوَ اَعْدَلُ مِنْ ذلِکَ. فَقیلَ لَهُ: فَهَلْ فَوَّضَ اِلَیْهِمْ؟ فَقالَ علیهالسلام : هُوَ اَعَزُّ وَاَقْهَرُ لَهُمْ مِنْ ذلِکَ؛(15) از امام صادق علیهالسلام سؤال شد که آیا خداوند، بندگان را بر انجام معاصی، مجبور میکند؟ حضرت فرمود: خداوند عادلتر از این است که چنین کند.(16) سپس از حضرت علیهالسلام سؤال شد که آیا خداوند بندگان را به خود واگذاشته و کار را یکسره به آنها سپرده است؟ حضرت فرمودند: خداوند عزیزتر و مسلطتر از آن است که چنین کند.»
آنگاه میفرماید: از امام صادق علیهالسلام روایت شده است که فرمود: «النّاسُ فِی القَدَرِ عَلی ثَلاثَةِ اَوْجُهٍ: رَجُلٌ یَزْعَمُ اَنَّ الاَْمْرَ مُفَوَّضٌ اِلَیْهِ فَقَدْ وَهَنَ اللّهَ فی سُلْطانِهِ فَهُوَ هالِکٌ وَرَجُلٌ یَزْعَمُ اَنَّ اللّهَ جَلَّ و عَزَّ اَجْبَرَ الْعِبادَ عَلَی الْمَعاصی وَکَلَّفَهُمْ ما لا یُطیقُون فَقَدْ ظَلَمَ اللّهَ فی حُکْمِهِ فَهُوَ هالِکٌ وَرَجُلٌ یَزْعَمُ اَنَّ اللّهَ کَلَّفَ الْعِبادَ ما یُطیقُونَ وَلَمْ یُکَلِّفْهُمْ مالا یُطیقُونَ فَاِذا أَحْسَنَ حَمَدَ اللّهَ وَاِذا أساءَ اِسْتَغْفَرَ اللّهَ؛ فَهذا مُسْلِمٌ بالِغٌ؛(17) مردم در چگونگی اعتقاد به «قدر» سه دستهاند: گروهی بر این باورند که کارها، همه به آنان واگذار شده است. اینان خداوند را در تسلطش سست دانستهاند؛ لذا این گروه در هلاکت اند. و گروهی گمان دارند که خداوند، بندگان را بر انجام گناهان، مجبور میکند و آنان را به چیزهایی مکلف کرده است که طاقت انجام آن را ندارند. اینها خداوند را در حکمش، ظالم دانستهاند و به خاطر همین، به هلاکت خواهند رسید. و گروهی چنین معتقدند که خداوند، بندگان را به قدر طاقت آنها مکلّف نموده است و به آنان بیش از طاقتشان دستور و فرمان نمیدهد. (اینها افرادی هستند)که اگر کار نیکی انجام دهند سپاس خداوند را به جای میآورند و اگر کار بدی از آنان سرزند، از خداوند طلب بخشش میکنند. اینان به اسلام حقیقی دست یافتهاند.»
پس از این، امام علیهالسلام با توضیح بیشتر مسئله جبر و تفویض را بیان کرده، خطا بودن هر دو را تبیین میکند. حضرت میفرماید: «فَاَمّا الْجَبْرُ الَّذی یَلْزَمُ مَنْ دانَ بِهِ الْخَطَأَ فَهُوَ قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أنَّ اللّهَ جَلَّ وَعَزَّ أجْبَرَ الْعِبادَ عَلَی الْمَعاصی وعاقَبَهُمْ عَلَیْها وَمَنْ قالَ بِهذَا الْقَوْلِ فَقَدْ ظَلَمَ اللّهَ فی حُکْمِهِ وَکَذَّبَهُ وَرَدَّ عَلیْهِ قَوْلَهُ «وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدا»(18) وَقَوْلَهُ «ذلکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ وَاَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبید»(19)...؛(20) اما قول به جبر که معتقد به آن دچار خطاست، قول کسی است که گمانش بر این است که خداوند، بندگان را بر انجام معصیتها مجبور کرده است و در عین حال، آنان را بر ارتکاب معاصی، عقوبت میکند. کسی که بر این باور باشد، به خداوند نسبت ستمکاری در حکمش داده است وکلام خداوند در قرآن چنین چیزی را تکذیب کرده و مردود دانسته است [آنجا که خداوند میفرماید]: «پروردگارت به هیچ کس ظلم نمیکند» و نیز میفرماید: «این (رسوایی در دنیا و عذاب سوزان در آخرت) به خاطر آن چیزی است که دستانت از پیش فرستاده است و خداوند هرگز به بندگان ظلم نمیکند.»
و در مورد تفویض میفرماید: «وَاَمَّا التَّفْویضُ الَّذی اَبْطَلَهُ الصّادِقُ علیهالسلام وَاَخْطَأَ مَنْ دانَ بِهِ وَتَقَلَّدَهُ فَهُوَ قَوْلُ الْقائِلِ: إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ فَوَّضَ إِلَی الْعِبادِ اخْتِیارَ أَمْرِهِ وَنَهْیِهِ وَأَهْمَلَهُمْ؛(21) و اما قول به تفویض که امام صادق علیهالسلام آن را باطل کرده است و کسی که معتقد بدان باشد، در خطاست، قول کسی است که میگوید: خداوند اختیار امر و نهی خود را به بندگان سپرده است و آنان را رها کرده است.»
«فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللّهَ تَعالی فَوَّضَ اَمْرَهُ وَنَهْیَهُ إلی عِبادِهِ فَقَدْ أَثْبَتَ عَلَیْهِ الْعَجْزَ وَأَوْجَبَ عَلَیْهِ قَبُولَ کُلِّ ما عَملُوا مِنْ خَیْرٍ وَشَرٍّ وَأَبْطَلَ أَمْرَ اللّهِ وَنَهْیَهُ وَوَعْدَهُ وَوَعیدَهُ، لِعِلَّةِ مازَعَمَ اَنَّ اللّهَ فَوَّضَها اِلَیْهِ لاَِنَّ الْمُفَوَّضَ اِلَیْهِ یَعْمَلُ بِمَشیئَتِهِ، فَاِنْ شاءَ الْکفْرَ أَوِ الاْیمانَ کانَ غَیْرَ مَرْدُودٍ عَلَیْهِ وَلاَ مَحْظُورٍ...؛(22) پس کسی که گمان دارد که خداوند امر و نهیش را به بندگانش واگذاشته است، عجز و ناتوانی را بر خدا ثابت کرده است و پذیرش هر عملی را که انجام میدهند، چه خوب باشد و چه بد، بر خداوند واجب دانسته است. و امر و نهی و وعده و وعید خدا را باطل شمرده است؛ زیرا گمانش بر این است که خداوند همه اینها را بر او واگذاشته است؛ چون کسی که کارها بدو سپرده شده، به خواست خود کارها را انجام میدهد. پس اگر کفر را برگزیند یا ایمان را بپذیرد، نه ایرادی بر او وارد است و نه منعی.»
امام هادی علیهالسلام پس از ابطال هر دو نظریه افراطی و تفریطی، قول حق و نظر صائب را که «امر بین الامرین» میباشد مطرح مینماید: «لکِنْ نَقُولُ: إِنَّ اللّهَ جَلَّ وَعَزَّ خَلَقَ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ وَمَلَّکَهُمْ اِسْتِطاعَةَ تَعَبُّدِهِمْ بِها، فَاَمَرَهُمْ وَنَهاهُمْ بِما اَرادَ، فَقَبِلَ مِنْهُمُ اتِّباعَ أَمْرِهِ وَرَضِیَ بِذلِکَ لَهُمْ، وَنَهاهُمْ عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَذَمّ مَنْ عَصاهُ وَعاقَبَهُ عَلَیْها؛(23) لکن مامعتقدیم که خداوند با جلالت و عزیز، خلق را به نیروی خود آفرید و توانایی پرستش خود را به آنان داد و بدانچه خواست، آنان را امر و نهی کرد. پس پیروی آنان از امرش را قبول نمود و بدان راضی شد و آنان را از نافرمانی خود بازداشت و هر کسی را که مرتکب نافرمانی او شد، نکوهش کرد و به خاطر نافرمانی، عقوبت نمود.»
امام هادی علیه السلام و غلات
در هر دین و مذهب و نحلهای، ممکن است کسانی یافت شوند که در بعضی از آموزه ها یا اصول آن، جانب گزافه گویی و مبالغه را بگیرند و درباره شخصیتهای دینی دچار غلو گردند.
متأسفانه در میان شیعیان ـ و یا به اسم شیعه ـ گروهی بودند که دچار چنین انحرافی شدند. آنان گروهی بودند که نسبت به ائمه طاهرین علیهمالسلام غلوّ میکردند و حتی بعضی برای آن حضرات قائل به مقام الوهیت بودند. وجود این عده در زمان امام هادی علیهالسلام پیشینه تاریخی داشت و به دورانهای قبل از ایشان و حتی به دوران وجود مبارک امیرمؤمنان، علی علیهالسلام باز میگشت.
امام زین العابدین علیهالسلام این چنین از غلات تبرّی میجوید و میفرماید: «إنَّ قَوْما مِنْ شیعَتِنا سَیُحِبُّونا حَتّی یَقُولُوا فینا ما قالَتِ الْیَهُودُ فی عُزَیْرٍ وَقالَتِ النَّصاری فی عیسَی ابْنِ مَرْیَمَ؛ فَلا هُمْ مِنّا وَلا نَحْنُ مِنْهُمْ؛(24) عدهای از شیعیان ما به صورتی به ما دوستی خواهند ورزید که در مورد ما همان چیزی را میگویند که یهود در مورد عزیر و نصاری در مورد عیسی بن مریم گفتند. نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان هستیم.»
ائمه اطهار علیهمالسلام همواره به فراخور شرایط با این عده به مبارزه میپرداختند و با گرفتن موضع قاطع در قبال این طرز فکر تا حدّ ممکن نمیگذاشتندکه این عده با انتساب خود به شیعه آنان را بدنام کنند.
ازامام سجاد روایت شده است که فرمودند: «أَحِبُّونا حُبَّ الاِْسْلامِ فَوَاللّهِ ما زالَ بِنا ما تَقُولُونَ حَتّی بَغَّضْتُمُونا إلَی النّاسِ؛(25) مارا آن چنان دوست بدارید که اسلام گفته است. سوگند به خدا! پیوسته چیزهایی را در مورد ما میگویید که در نتیجه آن، دشمنی مردم را متوجه ما میسازید.»
در اینجا باید متذکر شد که تفکّر غلوّ آمیز به صورتهای مختلفی ممکن است محقق شود. مرحوم علامه مجلسی در بحار چنین میگوید: «غلو در مورد نبیّ و امامان به این است که کسی قائل به الوهیت آنان شود، یا اینکه قائل به شریک بودن آنان با خداوند باشد، در اینکه مورد عبادت واقع شوند یا اینکه آنان در خلق کردن یا روزی دادن با خدا شریک هستند، یا اینکه خداوند در آنان حلول کرده است، یا با آنان یکی شده است، یا اینکه کسی قائل باشد که اینان، بدون وحی یا الهام از جانب خدا، عالم به غیب هستند، یا اینکه ائمه علیهمالسلام را انبیا بدانند، یا قائل به تناسخ ارواح بعضی از ائمه در بعضی دیگر باشند، یا قائل به اینکه شناخت آنان، انسان را از تمامی طاعات بینیاز میکند و با شناخت و معرفت آنان تکلیفی نیست و نیازی به ترک معاصی نمیباشد.»(26)
و غیر آنها بر این مسئله دلالت دارد.»(27)
صورتی قاطع و صریح به مبارزه با آنان پرداخت.
سران این گروه منحرف و خطرناک، کسانی چون: علی بن حسکه قمی، قاسم یقطینی، حسن بن محمد بن بابای قمی، محمد بن نُصیر فهری و فارس بن حاکم بودند.(28)
(29)
میکند.
محمد بن عیسی میگوید: امام هادی علیهالسلام نامهای به من نوشت که شروع آن چنین بود: «لَعَنَ اللّهُ الْقاسِمَ الْیَقْطینی وَلَعَنَ اللّه عَلِیَّ بْنَ حَسْکَةِ الْقُمیّ، اِنَّ شَیْطانا تَرائی لِلْقاسِمِ فَیُوحی اِلَیْهِ زُخْرُفَ الْقَولِ غُرُورا؛(30) خداوند قاسم یقطینی و علی بن حسکه قمی را لعنت کند! شیطانی در برابر قاسم نمایان میگردد و با القای سخنان باطلِ به ظاهر آراسته او را میفریبد.»
نصر بن صبّاح گوید: حسن بن محمد که معروف است به ابن بابا و محمد بن نصیر نمیری و فارس بن حاتم قزوینی را امام عسکری علیهالسلام مورد لعن قرار داده است.(31)
و گاه دستور قتل بعضی از آنان را صادر نموده است.
محمد بن عیسی میگوید: «إنَّ اَبَا الحَسَنِ العَسْکَرِی علیهالسلام أمَر بِقَتلِ فارِسِ بْنِ حاتم القَزْوینیّ وَضَمِنَ لِمَنْ قَتَلَهُ الجَنَّةَ فَقَتَلَهُ جُنَیْدٌ؛(32) امام هادی علیهالسلام به کشتن فارس بن حاتم قزوینی امر فرمود و برای کسی که او را بکشد بهشت را ضمانت کرد و جنید او را به قتل رسانید.»
مجسمه و مشبهه
از جمله عقاید و باورهای انحرافی که در میان مسلمانان وجود داشت و حتی گاه میان شیعیان هم رسوخ کرده بود و بر اساس بعضی اخبار که به ما رسیده است، در زمان امام هادی علیهالسلام موجب اختلاف و دو دستگی در میان شیعه شده بود، باور به جسم بودن خدا و یا باور به اینکه خداوند قابل رؤیت میباشد، بوده است.
شایان ذکر است که فرهنگ و آموزههای شیعه به لحاظ اینکه سرچشمهای زلال و پاک دارد، همیشه به دور از هر گونه کژی بوده، محتوای آن موجب فخر و مباهات هر شیعی میباشد؛ ولی گاه به عللی که گفتار پیرامون آن خود تحقیقی جدا را میطلبد، بعضی باورها به میان شیعیان رسوخ کرده است که موجب افترا و تهمت به اصل شیعه شده است؛ لذا ائمه ما و به تبع بزرگان ما همیشه با باورهای انحرافی به مبارزه برخاستهاند تا هر نوع غبار را از چهره شیعه اصیل بزدایند.
مرحوم صدوق در ابتدای کتاب توحید خود میگوید: «آنچه باعث شد که من دست به تألیف چنین کتابی بزنم نسبتهای ناروایی بود که بعضی مخالفین به شیعه میدادند که اینان قائل به تشبیه و جبر میباشند...؛ لذا با تقرّب جستن به خداوند متعال، دست به تألیف این کتاب در راستای توحید و نفی تشبیه و جبر زدم.»(33)
در تعارض و تقابل بود.
صقر بن ابی دلف از امام هادی علیهالسلام در مورد توحید سؤال میکند، حضرت میفرماید: «إنَّهُ لَیسَ مِنّا مَنْ زَعَمَ أنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ جِسْمٌ وَنَحْنُ مِنْهُ بَراءٌ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، یَابْنَ [أبی] دُلَفِ إنَّ الْجِسْمَ مُحْدَثٌ واللّه مُحدِثُهُ وَمُجَسِّمُهُ؛(34) کسی که گمان کند که خداوند جسم است، از ما نیست و پروردگارا! گمان های متوهّمان به خطا رفته است و اوج نگاه نگرندگان [به دامنه اوصافت] نرسید و زبان توصیف گران از کار افتاد و ادعاهای مبطلان نابود گشت؛ زیرا فرّ و شکوهت بالاتر از آن است که [خرد انسانی را] تصوّر آن باشد.
ما در دنیا و آخرت از او بیزار هستیم. ای پسر ابی دلف! جسم حادث است و خداوند آن را به وجود آورده و به آن جسمیّت داده است.»
و نیز سهل بن زیاد از ابراهیم بن محمد همدانی نقل میکند که به امام هادی علیهالسلام چنین نوشتم که دوستان شما در این شهر در توحید اختلاف دارند. بعضی میگویند که خداوند، جسم است و بعضی دیگر میگویند که او صورت است. حضرت در جواب به خط خود نوشت: «سُبْحانَ مَنْ لاَ یُحَدُّ وَلا یُوصَفُ، لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ وَهُوَ السَّمیعُ الْعَلیم؛(35) منزه است آنکه محدود نیست و به وصف در نیاید، چیزی مانند او نیست و او شنوا و دانا است.»
همچنین از سخنان برخی افراد چنین برمیآید که عقیده داشتند خداوند قابل رؤیت میباشد و با دیدگان میتوان او را دید. ائمه علیهمالسلام با این طرز تفکر نیز به مقابله پرداختند. از امام صادق علیهالسلام است که فرمود: «جاءَ حِبْرٌ إلی أمیرِ الْمُؤْمِنینَ علیهالسلام فَقالَ: یا أَمیرَ الُؤْمِنینَ هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ حینَ عَبَدْتَهُ؟ فَقالَ وَیْلَکَ ما کُنْتُ اَعْبُدُ رَبّا لَمْ اَرَهُ. قالَ: وَکَیْفَ رَأَیْتَهُ؟ قالَ وَیْلَکَ لاَ تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ فی مُشاهِدَةِ الاَْبْصارِ وَلکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الاْیمانِ؛(36) یکی از احبار نزد امیر مؤمنان آمد و از حضرت پرسید که آیا هنگام پرستش الهی، خدایت را دیدهای؟ حضرت فرمود: وای بر تو! من پروردگاری را که ندیده باشم، پرستش نکردهام. باز سؤال نمود چگونه او را دیدهای؟ فرهنگ و آموزههای شیعه به لحاظ اینکه سرچشمهای زلال و پاک دارد، همیشه به دور از هر گونه کژی بوده، محتوای آن موجب فخر و مباهات هر شیعی میباشد
حضرت فرمود: وای بر تو! چشمها هنگام نظر افکندن او را درک نمیکنند، بلکه دلها با حقایق ایمان او را میبینند.»
احمد بن اسحاق نامهای به حضرت هادی علیهالسلام مینویسد واز آن حضرت در مورد رؤیت خدا و اختلاف مردم در اینباره سؤال میکند که حضرت به صورتی مستدلّ و منطقی، رؤیت الهی را مردود دانسته، قائل شدن به دیدن خداوند با چشمان را قول به تشبیه میداند.(37)
(38)قرار داری.»(39)
حسین مطهری محب
________________________________________
1. ارشاد، مفید، بیروت، دارالمفید، 211 من سلسله مؤلفات الشیخ المفید، ص297.
2. مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب، انتشارات ذویالقربی، ج1، 1379، ج4، ص432.
3. جلاء العیون، ملامحمدباقر مجلسی، انتشارات علمیه اسلامیه، ص568.
4. مناقب، ص432.
5. ارشاد، همان.
6. مناقب، ص433.
7. همان.
8. مناقب، ص433؛ ارشاد، ص297.
9. ارشاد، ص297.
10. اعلام الوری، طبرسی، دارالمعرفه، ص339.
11. مناقب، ص433.
12. تحف العقول، ابن شعبه حرّانی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، صص339 ـ 338.
13. همان، ص340.
14. همان.
15. همان.
16. معنی این کلام، این است که اگر قائل به جبر شویم، باید بگوییم که ـ العیاذ باللّه ـ خداوند، ظالم است، در حالی که خود قرآن میفرماید: «وَلا یَظْلِمْ رَبُّکَ اَحَدا» (کهف/49).
17. همان.
18. کهف/49.
19. حج/10.
20. همان، ص341.
21. همان، ص342.
22. همان، ص344.
23. همان.
24. اختیار معرفة الرجال، طوسی، تصحیح و تعلیق حسن مصطفوی، ص102.
25. الطبقات الکبری، ابن سعد، دار صادر، ج5، ص214.
26. بحار الانوار، ج25، ص346.
27. همان.
28. پیشوایی، سیره پیشوایان، ص603.
29. اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، صص518 ـ 516.
30. همان، ص518.
31. همان، ص520.
32. همان، ص524.
33. همان، صص18 ـ 17.
34. همان، ص104، ح20.
35. همان، ص100، ح9؛ کافی، ج1، ص156، ح5.
36. توحید، ص109، ح6.
37. همان، ص109، ح7.
38. همان، ص66، ح19.
39. ترجمه از کتاب زندگانی امام علی الهادی علیهالسلام ، باقر شریف قرشی، دفتر انتشارات اسلامی، ص112