در نگاه قرآن و اهل بیت، پیامبران از آغاز تا پایان زندگی به رسالت خود مؤمن و مطمئن بودند و هایچ گاه تردیدی در رسالت خود نداشتند. پیامبر اسلام نیز چنین بود
خداوند پیش از رسالت، آن حضرت را آماده پذیرش پیام خود ساخت و محمد با اطمینان و یمان به رسالت خود با فرشته وحی دیدار کرد. با وجود ین، برخی از مورخان اهل سنت مانند طبری با توجه به برخی رویات ضعیف، به داستانسریی پرداخته و نوشتهاند: او در نخستین دیدار با فرشتی وحی دچار تردید شد و بری اطمینان با خدیجه مشورت کرد و او ماجرا را با ورقه در میان گذاشت و ورقه پیامبر را مطمئن ساخت که او نیز مانند موسی پیامبر خداست. همچنین طبری گزارش کرده که پس از وحی نخستین، پیامبر چنان دچار بیم و ترس شد که میخواست خود را از بالی کوهای به زیر اندازد.[1] امام هادی(ع)، پیامبر را هر گونه تردید و شک و حالت غیر طبیعی مبرا داشته و در ین باره به فرزندش ابومحمد عسکری فرموده است:
«هنگامی که محمد(ص) تجارت شام را ترک کرد و آنچه خداوند به وی داده بود به نیازمندان بخشید، هر روز به کوه حرا میرفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار مینگریست و در شگفتیهای رحمت و بدیع حکمت خد میاندیشید. او به اطراف آسمان نظری دوخت و کرانههای زمین و دریاها و درهها و دشتها و بیابانها را از نظر میگذرانید و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهای درس عبرت میآموخت. از آنچه میدید، به یاد بزرگی خدا میافتاد و یات و نشانههای او را یادآور میشد و در نتیجه خدی را به حقیقت عبادت میکرد. چون به چهل سالگی رسید، خداوند قه قلب وی نظر کرد. دل او را بهترین و روشنترین و نرمترین دلها یافت.
در آن هنگام خداوند فرمان داد تا درهای آسمان گشوده شود و محمد از آنجا به ملکوت آسمانها مینگریست. خداوند به فرشتگان اجازه داد تا از آسمان به زمین فرود یند. آنان به زمین آمدند و محمد(ص) آنها را دید و سپس خداوند محمد را مشمول رحمت ویژه خود کرد و دستور داد رحمت خداوند از ساق عرش، سر و چهره محمد را در بر گیرد.
در آن لحظه محمد(ص) به جبرئیل که در هالهی از نور قرار داشت، نظر کرد. جبرئیل به سوی او آمد و بازوی او را گرفت و سخت تکان داد و گفت: ی محمد! بخوان. گفت: چه بخوانم ؟ جبرئیل گفت: یا محمد (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ...)؛ «نام خدیت را بخوان که جهان و جهانیان را آفرید؛ خدیی که انسان را از علق خلق کرد. بخوان که خدیت کریم و بزرگوار است».
جبرئیل پس از انجام ادی رسالت خود به سوی آسمان رفت و محّمد(ص) از کوه فرود آمد. آن حضرت عظمت و جلال خداوند و آنچه به وسیله پیک وحی دیده بود، بیهوش و دچار تب شد.
او از ینکه مبادا قریش و مکیان نبوت او را دروغ پندارند و او را مجنون بدانند، هراسان بود؛ چه او از روز نخست خردمندترین بندگان خدا و بزرگترین آنها بود و هایچ چیز مانند شیطان و کارهای دیوانگان را ناپسند نمیشمرد.
در ین هنگام مشیت خداوند بر آن قرار گرفت که به وی نیروی بیشتری عطا کند و در نتیجه، خداوند به دلش قوت بخشید. بدین منظور ، کوهها و صخرهها و سنگلاخها را بری او به سخن درآورد . پیامبر به هر کدام از اجسام میرسید، به او سلام میکردند و میگفتند: السلام علیک یا رسول الله، ی حبیب خدا مژده باد که خداوند تو را از میان همه مخلوقات پیشین و یندگان، برتر و زیباتر و پرشکوهتر و گرامیتر گردانیده است. از سخنان قریش هراسی به دل راه مده؛ زیرا بزرگ کسی است که خداوند جهان به وی بزرگی بخشید و او را گرامی بدارد. از ین رو، از تکذیب قریش و سرکشان عرب ناراحت نباش که به زودی خداوند تو را به عالیترین جایگاه و بالاترین درجه خواهد رسانید.
پس از آن نیز پیروانت به وسیله جانشین تو علی بن ابی طالب از نعمت وصول به دین حق برخوردار و شادمان میگردند. دانشهای تو از طریق علی در میان بندگان و شهرها و سرزمینها منتشر میشود. به زودی دیدگانت به وجود دخترت فاطمه روشن میگردد و از وی و همسرش علی، حسن و حسین که سروران بهشتیان خواهند بود، پدید مییند.
به زودی دین تو در سرتاسر جهان گسترش مییابد. دوستان تو و برادرت علی، پاداش بزرگی خواهند یافت. لوی حمد را به دست تو میدهایم و تو آن را به برادرت علی میسپاری؛ پرچمی که در سری دیگر همه پیغمبران و صدیقان و شهایدان در زیر آن گرد هم مییند و علی تا درون بهشت پرنعمت، فرمانده آنها خواهد بود.
پیامبر میگوید: من پیش خود گفتم: خدیا! ین علی بن ابیطالب کیست که او را به من وعده میدهای؟ یا او پسر عم من است؟ ندا رسید: ی محمد! آری، ین علی بن ابیطالب برگزیدی من است که به وسیلی او ین دین را پیدار میگردانیم و بعد از تو بر همی پیروانت برتری خواهد داشت.[2]
امام هادی و شایعه تحریف قرآن
تحریف قرآن از موضوعات مورد گفتگو در روزگار امام هادی(ع) بود. فرقه حشویه، از اهل سنت، و برخی از غلات شیعه بر آن بودند که در قرآن دست برده شده است و چه بسا کاتبان وحی برخی از یات را حذف کردهاند. محدثان از امّ المؤمنین عیشه نقل میکردند: کان فیما انزل عشرة رضعات معلومات فنسخن بخمسة معلومات فتوفی رسول الله و هن مما یقراء من القرآن؛[3] یعنی در میان یات نازل شده بر پیامبر جمله «لا عشرة رضعات معلومات» بود. ولی نسخ شد و به جی آن جمله «خمسة معلومات» نازل شد. هنگام رحلت رسول خدا(ص) ین جملهها در قرآن موجود بود و قرائت میشد و ینک موجود نیست.
همچنین بخاری از عمر بن خطاب نقل کرده است که در قرآن کریم یه رجم بوده و ما آن را تلاوت و به آن عمل کردهیم و ین یه ینک در قرآن موجود نیست. نیز عمر گفته است: در قرآن ین یه موجود بود: ان ترغبوا عن آبائکم فانه کفر بکم ان ترغبوا عن آبائکم.[4]
اهل سنت از ابوموسی اشعری نیز رویت میکنند که در قرآن سورهی مانند سوری برائت بوده است و من آن را فراموش کردهام و از جمله یات آن ین بود: لو کان لابن آدم وادیان من مال لا تبغی وادیاً ثالثاً و لیملأ جوف ابن آدم الا التراب.[5]
اهل سنت بعدها ین تغییر را نسخ تلاوت نامیدند؛ در حالی که پذیرش ادعی آنان به معنی تیید قرآن است. البته برخی از شیعیان غلو کننده مانند احمد بن محمد سیاری نیز که خود را از یاران امام هادی قلمداد میکردند، مدعی تحریف قرآن بودند. سیاری در کتاب قرائات رویاتی جعلی را نقل کرده که مضمون آنها تحریف قرآن است. به نوشته برخی از پژوهشگران معاصر، در ین کتاب جز اباطیل چیزی دیگری در آن پیدا نمیشود.[6]
امام هادی7 در هر فرصت مناسب، به ردّ تحریف قرآن میپرداخت و بر مصون بودن قرآن از هر کاستی و اضافهی تأکید میفرمود.
آن حضرت در پاسخ به پرسش از برخی مسائل مورد اختلاف مانند قضا و قدر نوشت:
«قد اجتمعت الامّة قاطبة لا اختلاف بینهم ان القرآن حق لاریب فیه عند جمیع الفرق و فی حال اجتماعهم مقرون بتصدیق الکتاب و تحقیقه؛[7] همه امت اسلامی، بدون اختلاف همه داستاناند که قرآن حق است و تردید در اصالت آن نیست و همگی قرآن را باور دارند و در حقانیت آن متفقاند».
امام هادی(ع) اخبار را به دو دسته تقسیم میکند: اخبار حق و اخبار باطل که باید از آنها دوری جست و در صورتی که قرآن بر صحت رویتی دلالت داشت، اما گروهای از مردم آن را نپذیرند، باید صحت آن را بپذیرند؛ زیرا همه امت بر صحت قرآن اعتراف دارند. امام به حدیث نقلین مثل زند که با توجه به یه ولیت و شأن نزول یه، اطاعت از اهل بیت واجب است و سپس آن حضرت ین گونه نتیجه میگیرد:
«چون قرآن ین خبر را تصدیق کرد، با ضمیمه شواهد دیگر، بر امت اقرار به آن لازم است و قرآن به صداقت ین اخبار گواه است و ین اخبار موافق قرآن است و قرآن موافق ین اخبار».[8]
امام هادی(ع) بارها بری احکام شرعی و دیگر موضوعات، به یات قرآنی استدلال کرده است؛ از جمله در مسائلی چون: اختیارات حاکم اسلامی در اجری حدود، آثار یمان از سر ترس،[9] علم ائمه و .....، که دلیلی روشن بر اصالت قرآن و ردّ شبی تحریف قرآن است.
برخورد امام با غلات
جریان غلات در میان اهل تسنن، پس از درگذشت پیامبر و ادعی نمردن پیامبر و بازگشت او مانند بازگشت موسی از طور، از سوی برخی از صحابه، خود را نشان داد. ین جریان منحرف درمیان شیعه از روزگار حکومت امام علی آغاز شد. برخی افراد سست یمان با دیدن کرامتها و عظمتهای امام علی (علیه السلام)، به آن حضرت صفاتی را که ویژه خداوند بود، نسبت میدادند و بری او، مقامی فراتر از امامت و خلافت پیامبر قائل بودند.
علی (علیه السلام) با ین افراد به شدت برخورد کرد و تلاش کرد ین فتنه را از میان ببرد. ین جریان در زمان همه امامان با شدت و ضعف وجود داشت. خلفی اموی و عباسی از یک سو، بری یجاد اختلاف در میان شیعه وا از سوی دیگر، بری بدبین کردن تودهها به مذاهب اهل بیت، به باورهای غلات و پراکنده کردن خرافات در میان شیعه دامن میزدند و ین خود، کار ائمه را در مبارزه با غلات دشوارتر میساخت. دوره امام هادی(ع) نیز یکی از مشکلات فرهنگی جامعه اسلامی، غالیان کج اندیش بودند که از سوی خلفی عباسی حمیت می شدند. آنان به امامان نسبتهای ناروا می دادند. غلات از زبان ائمه سخنان ناروا و مخالف با صریح یات قرآن در میان مردم منتشر میساختند و روشن است که ین گونه سخنان افزون بر صف بندی در میان شیعیان، اسباب سرکوبی پیروان اهل بیت را از سوی حکومت ها دیگر فرقههای اسلامی فراهم میکرد.
در میان کسانی که به ظاهر خود را از یاران امام هادی(ع) میدانستند، عدهی از غالیان وجود داشتند؛ مانند: علی بن حسکه، قاسم یقطین، حسن بن محمد بن بابی قمی، محمد بن موسی شریفی، محمد بن نصیر نمیری، فارس بن حاتم قزوینی، ابن فرات، احمد بن محمد سیاری و حسین بن عباید.
انحراف محمد بن نصیر
محمد بن نصیر نمیری ادعا میکرد پیامبر خدا است و علی بن محمد عسکری او را به رسالت فرستاده است. و نیز او معتقد به تناسخ بود و ازدواج با محارم را روا میشمرد. محمد بن موسی بن فرات نیز از او حمیت میکرد.
پس از درگذشت محمد بن نصیر، پیروان او که به نصیریه مشهور بودند، به چند گروه تقسیم شدند و ابوالعباس طبرانی و ابوعبدالله کندی مشهور به شاه رئیس، از سردمداران غلات ین دوره بودند.[10]
علی بن حسکه و عده دیگر از غالیان در میان مردم ین عقیده را منتشر میکردند که هر چیزی، ظاهری و باطنی دارد و به ظواهر یات قرآن نباید اعتنا کرد و اصل، باطن آن است و شناخت باطن یات هم از فهم مردم بیرون است. آنان باطن یات را به دلخواه خود چنان تفسیر میکردند که مروّج ابهای گری بود و راه را بر عشرت جویان و عافیت طلبان هموار میکرد.
امام هادی(ع) و شاگردان واقعی او بری مقابله با ین جریان خطرناک، با همی وجود تلاش میکردند و با تبیین درست آموزههای توحیدی، شبهات را از ذهن شیعیان میزدودند.
آن حضرت میفرمود:
ائمه بندگان خداوند و مرگ و زندگی و روزی آنان به دست اوست و آنان هم مانند مردم دیگر مکلفاند که نماز و روزه به جی آورند. اگر کسی قائل به ربوبیت ائمه گردد، غالی و مشرک است و باید اصلاح گردد، و گر نه از جامعه اسلامی طرد شود.
گروهای از شیعیان به امام هادی(ع) نوشتند:
«برخی افراد سخنانی میگویند و رویتهایی را به شما و پدرانتان نسبت میدهند که دلها از شنیدن آن منزجر میشود؛ ولی چون ین احادیث را به پدرانتان نسبت می دهند، نمیتوانیم آنها را ردّ کنیم و از طرف دیگر نمیتوانیم آنها را بپذیریم.
ین افراد میگویند مراد از نماز در یی(إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَر)[11]
یک فرد معین است، نه رکود و سجود و نیز مقصود از زکات، دادن درهم و دینار نیست. ین کسان، برخی از واجبات و سنن وگناهان را به همین رویه تأویل میکنند. اگر مصلحت میدانید، امر را بر ما روشن کنید و بر پیروانتان منت نهاده، آنها را از گرداب هلاکت (تأویل) رهایی بخشید، و کسانی که چنین سخنانی میگویند، ادعا میکنند که پیروان شمیند. علی بن حسکه و قاسم یقطین از همین افرادند. وظیفه ما در برابر سخنان آنان چیست؟»
امام فرمود:« ین تأویلات از دین ما نیست. از آن دوری جو».
خرافهسازان دنیاطلب
قرائن نشان میدهد یکی از انگیزههای غلات در پراکنده کردن سخنان غلوآمیز درباره خود ائمه، دنیاطلبی بود. آنان خود را باب و واسطه امام هادی(ع) معرفی میکردند و به ائمه نسبتهای غلوآمیز میدادند و سپس با فریب دادن افراد ساده لوح و زودباور، از آنان هدییی دریافت میکردند.
امام هادی(ع) در نامهی به عبایدی چنین نوشت:
«بیزاری میجویم در درگاه خداوند از فهری و حسن بن محمد بابا قمی. بیزارم از آن دو، من تو را و همه پیروانم را از شنیدن سخنان آن دو بر حذر میدارم. من آن دو را لعنت میکنم و بر آن دو لعنت خدا باد. آنان به اسم ما مردم را غارت میکنند و با ین گونه تزویرها، نان میخورند و مردم را میفریبند و آزار میدهند. خداوند آنان را به رنج افکند و آنان را در لعنت و فتنه غرق سازد. ابن بابا بر ین گمان است که من پیامبرم و او را به رسالت فرستادهام و او باب و واسطه ارتباط من و مردم است. لعنت خدا بر او باد! شیطان بر او چیره شده و او را گمراه ساخته است.
خداوند کسانی که گفتههای او را بپذیرند، لعنت کند. ی محمد! اگر میتوانی سرش را به سنگ بکوبی، ین کار را انجام ده. او مرا اذیت کرد. خداوند او را دنیا و آخرت، آزار دهد.». [12]
انحراف فارس بن حاتم قزوینی.
فارس بن حاتم مدتی وکیل امام بود و مردم پرسشهای دینی خود را توسط او از امام میپرسیدند و سهم امام را از طریق او بری امام میفرستادند. بعدها فارس، گمراه شد و به خداوند و ائمه نسبتهای ناروا و شرک آمیز میداد و ساده لوحان را میفریفت. امام هادی(ع) او را از مسئولیت خود بر کنار کرد و به افراد گوناگون سفارش میفرمود سخنان دروغ او را نپذیرند و از او دوری کنند و او را سبک شمرند. ولی فتنهگریهایی فارس به پایان نرسید و او همچنان به گمراهگری مشغول بود.
گفتههای فارس باعت شد تا میان مردم اختلاف افتد. امام با تأکید بیشتر، او را خیانتکار خواند و او را لعنت کرد و فرمود:
«او به نام ما، به خداوند نسبتهای ناروا میدهد. هر کس که او را از میان ببرد، جایگاه او بهشت خواهد بود».
سرانجام یکی از دلیر مردان به نام جنید، فارس رابه سزی فتنهاندازیهای خود رساند.[13]
سید عباس رضوی
_______________________________
[1] . تاریخ طبری، ج2، ص49.
[2] . بحارالانوار، موسسه الوفاء ، ج17، ص309؛ تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، علی دوانی، ص106.
[3] . الاتفان فی تفسیر القرآن، چاپ امیر، ج2، ص70.
[4] . صحیح بخاری، ج8، ص26، باب رجم الحبلی من الزنا.
[5] . صحیح مسلم، ج3، ص100، باب ان کان لابن آدم وادیان....
[6] . مجله نور علم، شماره 46، ص106.
[7] . تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ص338.
[8] . همان
[9] . مناقب شهر آشوب، ج2، ص423.
[10] . رجال کشی، ص521.
[11] . رجال کشی،435.
[12] . رجال کشی، 438.
[13] . رجال کشی، ص441.