سال تبعید امام علیه السلام به «سامرا»

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

در منابع تاریخی نسبت ‏به سال احضار امام هادی علیه السلام به «سامرا» اختلاف وجود دارد. از پاره ‏ای از آنها استفاده می‏شود که زمان احضار، سال 243 بوده است. «ابن صباغ‏» بر این نظریه تصریح دارد. (1)

آنچه می‏توان به عنوان مؤید این نظریه ذکر کرد تاریخی است که در بعضی از منابع مانند «الارشاد»، «کشف الغمة‏» و «فصول المهمة‏» در ذیل نامه متوکل به امام(ع) ثبت‏شده است. (2) به احتمال قوی مستند «ابن صباغ‏» هم همین نامه است.
بنابراین قول، مدت امامت امام(ع) در «سامرا» تا زمان شهادتش حدود یازده سال خواهد بود، آنگونه که در منابع یاد شده نیز بدان اشاره شده است. (3) ولی منابع بیشتر (4) مدت اقامت امام(ع) در «سامرا» را بیست ‏یا بیست و اندی سال نوشته‏ اند و با توجه به اینکه زمان شهادت آن حضرت به اتفاق مورخان، سال 254 بوده است، سال تبعید 234 خواهد بود.
آنچه می‏توان در تقویت این نقل آورد دو مطلب است:
1 - شیخ کلینی نامه متوکل به امام(ع) را بدون ذکر تاریخ آن آورده است و تنها در سلسله سند نامه به تاریخ 243 به عنوان زمانی که راوی، نسخه‏ای از نامه یاد شده را از «یحیی بن هرثمه‏» گرفته اشاره کرده می‏نویسد:
«محمد بن یحیی از برخی اصحاب نقل کرده است که گفت: من نسخه ‏ای از نامه متوکل به ابوالحسن ثالث(ع) را در سال 243 از «یحیی بن هرثمه‏» به دست آوردم، این نسخه عبارت است از. . . » (5)
بنابراین نقل، سال 243 زمان دستیابی به نامه متوکل بوده نه زمان نوشتن آن برای امام(ع) و ظاهرا مستند «شیخ مفید»، «اربلی‏» و «ابن صباغ مالکی‏» مبنی بر آنکه زمان امامت امام(ع) در «سامرا» حدود یازده سال بوده است. همان تاریخی است که در پایان نامه متوکل ذکر کرده ‏اند.
2 - توجه به موقعیت ‏خاص امام هادی علیه السلام و دشمنی و کینه ‏توزی متوکل سبت‏به علویان به ویژه آن حضرت، این نظریه را تایید می‏کند. سال 243 همزمان با یازدهمین سال حکومت متوکل است. و از دید سیاسی بسیار بعید به نظر می‏رسد که متوکل، این دشمن سرسخت‏ خاندان پیامبر(ص) که در سال 236 هجری قمری مرقد مطهر و بارگاه ملکوتی امام حسین(ع) را به صرف آنکه الهام بخش آزادگان و سمبل مبارزه با ستم بود ویران ساخت، یازده سال از فعالیتها و تلاشهای آنچنانی پیشوای دهم(ع) که وجودش مایه امید و حرکت انقلابیون و محضرش سرچشمه زلال علوم و معارف اسلامی بود غافل باشد. در حالی که سال 234 مطابق با دومین سال زمامداری متوکل است و این مدت برای تحت نظر گرفتن فعالیت های امام(ع) و ارزیابی اوضاع سیاسی و چگونگی برخورد با آن حضرت طبیعی است.
از «مدینه‏» تا «سامرا»امام هادی علیه السلام سه روز پس از دریافت نامه متوکل، همراه فرزند خردسالش امام حسن(ع) و دیگر اعضای خانواده به اتفاق «یحیی بن هرثمه‏» مدینه را به قصد «سامرا» ترک کرد. در بین راه، حوادثی رخ داد و کراماتی از آن حضرت سر زد که در تاریخ ثبت است که برخی از آنها را به اختصار یادآور می‏شویم.
1 - «یحیی بن هرثمه‏» می‏گوید:
«در بین راه دچار تشنگی شدیم، به گونه ‏ای که خود و چارپایانمان در معرض نابودی قرار گرفتیم. در این هنگام به دشت‏ سرسبزی رسیدیم که درختها و چشمه ‏های فراوانی داشت، بدون آنکه انسانی در آنجا باشد. خود و چارپایانمان را سیراب کردیم و تا هنگام عصر به استراحت پرداختیم. سپس آنچه می ‏توانستیم آب برداشتیم و به راه خود ادامه دادیم پس از آنکه مقداری راه رفتیم متوجه شدیم که یکی از خدمتکاران، کوزه نقره ‏ای خود را در آن منزل جای گذاشته است. با رعت‏ بدانجا بازگشتم، ولی وقتی به آن سرزمین رسیدم جز خشکی چیزی ندیدم و از آن همه سرسبزی و خرمی و چشمه‏ های آب اثری نبود. کوزه را برداشتم و به سوی کاروان بازگشتم و به کسی چیزی نگفتم. وقتی خدمت امام(ع) رسیدم تبسمی کرد و چیزی نگفت جز آنکه از کوزه پرسید و من خبر دادم که آن را پیدا کردم. (6)
2 - و نیز می‏گوید:
«به دستور متوکل برای احضار علی بن محمد علیهما السلام عراق را به قصد حجاز ترک کردیم. در میان یاران من یکی از رهبران خوارج وجود داشت و نیز کاتبی بود که اظهار تشیع می‏کرد. من نیز بر آیین «حشویه‏» (7) بودم. فرد خارجی و کاتب درباره مسائل اعتقادی با هم مناظره می‏کردند و من برای گذراندن سفر به مناظره آنان گوش می‏دادم. چون به نیمه راه رسیدیم مرد خارجی به کاتب گفت: «مگر این سخن مولایتان علی بن ابیطالب نیست که هیچ قطعه ‏ای از زمین نیست مگر آنکه قبری است، یا قبری خواهد شد؟ اینک بدین خاک بنگر، کجاست آنکه در اینجا بمیرد، تا خدا آن را قبر قرار دهد؟»به کاتب گفتم: آیا این سخن شماست؟ گفت: آری. گفتم: مرد خارجی راست می‏گوید چه کسی در این بیابان وسیع خواهد مرد تا خداوند آن را پر از قبر نماید؟ و ساعتی بر این گفتار خندیدیم، به گونه ‏ای که «کاتب‏» شرمنده و خوار شد.
هنگامی که وارد «مدینه‏» شدیم نزد «علی بن محمد» رفته نامه متوکل را به او تسلیم کردیم. امام(ع) نامه را خواند و فرمود: فرود بیایید، از طرف من مانعی برای این سفر نیست.
چون فردا نزد او رفتیم، با آنکه فصل تموز و هوا در نهایت گرمی بود امام(ع) خیاطی را مامور کرد تا به کمک گروه دیگری از خیاطان برای او و خدمتکارانش از پارچه‏های ضخیم، «خفتان‏» (8) بدوزند و تا فردا صبح تحویل دهند.
من از این سفارش امام(ع) شگفت زده شدم و با خود گفتم: در فصل تموز و گرمای شدید حجاز و در حالی که فاصله بین حجاز و عراق ده روز راه است، این لباسها را به چه منظور تهیه می‏کند! این مردی است که سفر نکرده و فکر می‏کند که در هر سفری انسان نیازمند چنین لباسهایی است، و شگفت از شیعیان است که با این درک، چگونه او را امام خود می‏پندارند!
چون زمان حرکت فرا رسید امام(ع) به خدمتکارانش دستور داد که لباس گرم همراه خود بردارند. تعجب من بیشتر شد و با خود گفتم: او می‏پندارد که در بین راه زمستان به سراغ ما خواهد آمد که این چنین دستور می‏دهد.
از مدینه خارج شدیم. هنگامی که به جایگاه مناظره رسیدیم ناگهان ابر تیره‏ای پدیدار شد و رعد و برق آغاز گشت. و چون بر بالای سر ما قرار گرفت تگرگ های درشتی مانند سنگ بر سر ما ریخت. امام(ع) و خدمتکارانش «خفتان‏» را بر خود پیچیده و لباس های گرم را پوشیدند به من و «کاتب‏» نیز لباس گرم داد.
بر اثر بارش این تگرگ هشتاد نفر از یاران من به قتل رسیدند. ابر، از روی ما گذشت و گرما به حالت نخست‏بازگشت.
امام(ع) به من فرمود: «ای یحیی! به بازماندگان یارانت دستور ده مردگان را دفن کنند، خداوند بیابانها را این چنین پر از قبر می‏کند. »
من خود را از اسب به زمین انداختم و رکاب و پای آن حضرت را بوسیدم و گفتم: «شهادت می‏دهم که جز «الله‏» معبودی نیست و محمد بنده و فرستاده اوست و شما جانشینان خدا در زمین هستید، من تا کنون کافر بودم، ولی هم اکنون به دست‏ شما اسلام آوردم. » از آن لحظه تشیع را برگزیدم و در خدمت امام(ع) بودم تا زمانی که در گذشت. » (9)
3 - امام علیه السلام در ادامه راه خود، به «بغداد» رسید. اسحاق بن ابراهیم، والی بغداد با آگاهی از خبر ورود امام(ع) به بغداد، با فرماندهان و رجال مملکتی به استقبال آن حضرت آمد. «خضر بن محمد بزاز» می‏گوید:
«برای انجام کاری از خانه بیرون رفتم و چون به «پل‏» رسیدم جمعیت انبوهی را دیدم که در نقطه‏ای جمع شده می‏گویند: «ابن الرضا از مدینه آمده است. » سپس آن حضرت را دیدم که از «پل‏» عبور کرد و در حالی که جمعیت، پیشاپیش و پشت‏سر او در حرکت‏ بودند وارد خانه «خزیمة بن حازم‏» شد. » (10)
«اسحاق بن ابراهیم‏» در گفتگویی با «یحیی بن هرثمه‏» سفارش امام(ع) را به وی کرد و گفت:
«این مرد، فرزند رسول خداست، و متوکل نیز کسی است که تو می‏دانی و بهتر می‏شناسی، بنابراین چنانچه متوکل را بر کشتن او ترغیب کنی بدون شک رسول خدا(ص) دشمن تو خواهد بود. »
یحیی در پاسخ گفت:
«سوگند به خدا جز خوبی چیز دیگری از او سراغ ندارم. » (11)
نکاتی که از این فرازهای تاریخی استفاده می‏شود:
1 - امام(ع) با رفتار و منش الهی‏ اش و نیز ارائه پاره‏ای کرامات، «یحیی بن هرثمه‏» فرمانده اعزامی متوکل را که در ابتدا در راه اجرای ماموریت‏ خود آن همه سرسختی و قاطعیت نشان داد - آنچنان دگرگون ساخت که از راه باطل خود بازگشت و شیفته و ارادتمند آن حضرت شد.
2 - نکته مهم و درخور توجه، خط مشی عملی امام(ع) در برابر مامور ویژه متوکل، در طول سفر است‏بدون شک یکی از ماموریت های مهم «یحیی بن هرثمه‏»، گزارش چگونگی برخورد امام(ع)با نامه و خواسته متوکل، همچنین رفتار و حرکات آن حضرت با ماموران حکومتی و افراد مختلف دیگر در طول سفر بود. و این مطلب در اظهار نظر «اسحاق بن ابراهیم‏» در برخورد با «یحیی بن هرثمه‏» کاملا نمودار است. ولی امام(ع) سیاست مبارزه منفی خود را آنچنان حساب شده و با دقت دنبال کرد که نه تنها بهانه ‏ای به دست دشمن نداد، بلکه به گونه ‏ای رفتار کرد که پیک ویژه متوکل اعتراف نمود که جز نیکی چیزی از آن حضرت ندیده است.
3 - «یحیی بن هرثمه‏» هر چند در «مدینه‏» و در رویارویی با آن همه شور و احساسات مردمی در حمایت از پیشوایان، به میزان نفوذ امامان علیهم السلام در دل توده ‏های مردم و برخورداری آنان از این پایگاه قوی پی برد، ولی شاید فکر می‏کرد این محبوبیت تنها در مدینه است و چون امام(ع) پا به خارج «مدینه‏» نهد کسی او را نمی‏شناسد. ورود امام(ع) به «بغداد» و استقبال والی این شهر - که به طور طبیعی به مقتضای منصبی که داشت از چهره‏ های نزدیک و مورد اعتماد متوکل به شمار می‏آمد - از آن حضرت و نیز سخنان او با «یحیی‏» درباره امام(ع) و همچنین استقبال توده ‏های مردم بغداد از امام(ع) و اجتماعشان گرد شمع وجودش و فریاد عارفانه ارادتمندانه «قد قدم ابن الرضا علیه السلام من المدینة‏». «ابن الرضا» (12) از مدینه تشریف آورده است. و. . . فرصت و موقعیتی بود که فرمانده نظامی حکومت، در باورهای نادرست‏خود تجدید نظر کند و این بار، امام(ع) را نه از زبان متوکل و درباریان که از زبان توده مردم علاقه ‏مند به اسلام و پیامبر(ص) و خاندانش بشناسد، آن هم مردمی که در «بغداد» پایتخت دوم حکومت عباسیان زندگی می‏کردند.
ورود به «سامرا»قافله پیشوای دهم علیه السلام پس از ترک «بغداد» رهسپار «سامرا» شد. «یحیی بن هرثمه‏» می‏گوید:
«هنگام ورود به «سامرا» نخست نزد «وصیف‏» (13) رفتم - و من از یاران و نیروهای تحت امر او بودم - «وصیف‏» رو به من کرد و گفت: «سوگند به خدا اگر یک مو از سر این مرد (امام علیه السلام) کم شود جز من کسی طرف حساب تو نبوده از تو مؤاخذه نخواهد کرد. »
من از گفتار این دو (اسحاق و وصیف) نسبت ‏به امام(ع) تعجب کردم و آنچه در شان و خوبی‏های او شنیده و دیده بودم به متوکل گزارش دادم. متوکل نیز از او تجلیل کرد و جایزه خوبی به آن حضرت داد. » (14)
از پاره ‏ای منابع دیگر بر می‏ آید که متوکل در ادامه سیاست کینه و دشمنی نسبت‏ به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و توهین و تحقیر آنان، هنگام ورود امام علیه السلام به «سامرا» خود را به آن حضرت نشان نداد و دستور داد امام(ع) را در کاروانسرای ویژه گدایان و مستمندان که به «خان الصعالیک‏» معروف بود فرود آورند.
محل فرود امام(ع) آن قدر تحقیرآمیز و نا مناسب بود که «صالح بن سعید» می‏گوید:
«روز ورود امام(ع) به «سامرا» نزد آن حضرت رفتم. (وقتی آن وضع را دیدم) عرض کردم: فدایت‏ شوم! از هر امر و فرصتی برای خاموش کردن نورالهی شما و کوتاهی کردن در حقتان استفاده می‏کنند، چندانکه شما را در این کاروانسرای بدنام و نا مناسب که کاروانسرای گدایان است فرود آورده‏اند. امام(ع) (رو به من کرد و) فرمود: «تو اینجایی ای پسر سعید؟» (و معرت تو نسبت‏به ما در همین حد است؟) (15)
سپس برای تسکین و آرامش دل غمگین و متاثر این دوست ‏خاندان پیامبر(ص) و بالا بردن سطح درک و شناخت او نسبت‏به مقام امامت، گوشه ‏ای از زندگی واقعی خود را به او نشان داد، با دست‏به سمتی اشاره کرد و فرمود: نگاه کن. «صالح بن سعید» می‏گوید:
«وقتی نگاه کردم باغ های زیبا و آراسته، نهرهای جاری، درخت های سرسبزی که بهترین عطرها از آنها استشمام می‏شد و پسرانی همچون مرواریدهای نهفته و دست نخورده دیدم. با دیدن این منظره‏ ها چشمانم خیره و شگفتی ‏ام افزون گشت.
امام(ع) رو به من کرد و فرمود: ای پسر سعید! ما هر کجا که باشیم اینها از آن ماست، ما در «خان الصعالیک‏» نیستیم. » (16)
امام علیه السلام در اردوگاه نظامی ‏پس از گذشت ‏یک روز از توقف امام علیه السلام در «خان الصعالیک‏» آن حضرت به دستور متوکل به خانه‏ ای که از قبل برای او در نظر گرفته شده بود منتقل شد. و از آنجا که هدف متوکل از احضار امام(ع) به «سامرا» تحت نظر گرفتن و دور نگه داشتن آن حضرت از فعالیت های اجتماعی و فرهنگی و پایگاه های مردمی بود، طبعا منزلی که برای آن بزرگوار در نظر گرفته بودند متناسب با هدف یاد شده بود.
از بیان شیخ صدوق بر می‏آید که منزل یاد شده در اردوگاه و محله ویژه نظامیان عباسی بود و به همین جهت‏به آن حضرت «عسکری‏» می‏گفتند:
خانه یاد شده برای امام علیه السلام در حقیقت‏ حکم زندان را داشت، چه آنکه از سوی متوکل، جاسوسان و خبرچینانی تحت عنوان دربان و خدمتکار برای آن حضرت گمارده شده بودند. آنان تمامی حرکتها و ارتباط های امام(ع) را کنترل کرده، به متوکل گزارش می‏دادند و مانع رفت و آمد شیعیان به خانه آن حضرت می‏شدند.
پیش از این (17) به جریان دیدار «صقر بن ابی دلف‏» با امام هادی(ع) در روزهای نخست ورود آن حضرت به «سامرا» اشاره کردیم. این جریان، گواه روشنی بر ادعای ماست. اینک دنباله این داستان. «صقر» می‏گوید:
«چون وارد اتاق امام(ع) شدم دیدم آن حضرت بر حصیری نشسته و در پیش رویش قبر حفر شده‏ای است. سلام کردم. پاسخ داد و فرمود: بنشین! سپس پرسید: برای چه آمده ‏ای؟ گفتم: برای خبرگیری از شما. سپس به قبر نگاه کردم و گریستم.
امام(ع) رو به من کرده و فرمود: «گریان مباش فعلا به من آسیبی نخواهد رسید. » من خدای را سپاس گفتم. »
سپس از معنای حدیثی که از رسول خدا(ص) نقل شده است پرسید و حضرت پاسخ داد و در پایان فرمود:
«خداحافظی کن و از اینجا بیرون برو که بر تو ایمن نیستم. » (18)
«ابوالقاسم بن قاسم‏» به نقل از خدمتکار امام علیه السلام می‏گوید:
«متوکل از آمد و رفت مردم به خانه امام هادی(ع) جلوگیری می‏کرد. » (19)
_________________________
(1) الفصول المهمة، ص 283.
(2) ر. ک. الارشاد، ص 333، کشف الغمه، ج 3، ص 172 و فصول المهمة، ص 280.
(3) ر. ک. منابع یاد شده صفحات: 334، 174، و 283.
(4) ر. ک. تذکرة الخواص، ص 322، تاریخ بغداد، ج 12، ص 56، بحار الانوار، ج 50، ص 206 - 207 و مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 401.
(5) الکافی(اصول)، ج 1، ص 501.
(6) اثبات الوصیة، مسعودی، ص 197 - 198.
(7) حشویه یا حشویه به گروهی از اصحاب حدیث گفته می‏شود که به ظاهر احادیث استناد می‏کردند. آنان از نظر اعتقادی قایل به جبر و تشبیه و تجسیم بودند و برای خدا حرکت، انتقال، حد، جهت، دست، گوش، چشم و. . . قایل بودند. برای آگاهی بیشتر از عقاید آنها به معجم الفرق الاسلامیه، نوشته شریف یحیی الامین، ص 97 - 98 و کتاب المقالات و الفرق، نوشته سعد بن عبد الله اشعری قمی، ص 12 و 13 مراجعه کنید.
(8) خفتان جبه ویژه‏ای بود که از ابریشم یا پشم می‏بافتند و در هنگام جنگ می‏پوشیدند، به گونه‏ای که شمشیر به آن اثر نمی‏کرد «لغت نامه دهخدا».
(9) مختار الخرایج و الجرایح، ص 209 به نقل: بحار الانوار، ج 50، ص 142 - 144.
(10) اثبات الوصیة، ص 200.
(11) مروج الذهب، ج 4، ص 85.
(12) «ابن الرضا» لقبی است که به امام جواد، امام هادی و امام عسکری علیهم السلام اطلاق می‏شده است.
(13) «وصیف‏» از سران و ترکان برجسته و تراز اول حکومت عباسی بود و در عزل و نصب خلفا نقش مهمی داشت. و آنگونه که از تاریخ و نیز سخنان «یحیی بن هرثمه‏» بر می‏آید وی مسؤول مستقیم و رده بالای «یحیی‏» بوده و طبعا ماموریت، «پسر هرثمه‏» طبق دستور او بوده است و سخن تهدید آمیز او به «یحیی‏» گواه بر این ادعاست. و شاید روی همین جهت «یحیی‏» امام(ع) را نخست پیش او برد.
(14) مروج الذهب، ج 4، ص 85.
(15) گویا امام علیه السلام با این جمله خواست‏به «صالح بن سعید» بفرماید که تو ظاهر را می‏بینی. این رفتارها و برخوردهای توهین آمیز نه تنها موجب زبونی و خواری انسان نمی‏شود بلکه فضیلتی هم بر فضایل انسانی می‏افزاید و موجب قرب و نزدیکی انسان به خدا و جلب خشنودی او می‏گردد، چه اینکه همه اینها در راه او و برای اوست.
(16) اعلام الوری، ص 348، و الارشاد، ص 334.
(17) ص 61.
(18) اعلام الوری، ص 410 - 411.
(19) بحار الانوار، ج 50، ص 148.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page