16 : حافظ اسرار

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

 عن عائشة قالت:
اقبلت فاطمة علیه السلام تمشی کان مشیتها مشیة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ثم انه اسر الیها حدیثاً فبکت، ثم انه اسر الیها حدیثاً فضحکت...
فسألتها عما قال (صلی الله علیه و آله و سلم) فقالت علیه السلام: ما کنت لأفشی سر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم).
مسند احمد بن حنبل ج 6: 282.
عایشه می گوید:
روزی - در ایام بیماری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) - فاطمه زهرا علیه السلام آمد مانند اینکه گویی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) راه می رود - و در کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشست - آنگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در گوش دخترش سخنی گفت که او گریه کرد، مجدداً در گوش او سخنی گفت و فاطمه خندید.
من از روی تعجب علت را از فاطمه علیه السلام پرسیدم، او گفت: من راز پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را افشا نمی کنم.