متن ادبی «تو را خواهم گریست تا ابد»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

بپوش جامه عزایت را مدینه!
بپوش! که باید سوگ نشین لحظه ‏هایی تلخ باشی، لحظه‏ هایی انده بار.
باید به سوگ بنشینی تکرار تاریخ را؛ تکرار سوگواری پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله ، در آن روز فراموش ناشدنی را! باز هم مدینه به سوگ «محمّد» می‏ نشیند؛ «محمّد»ی از تبار «محمد» صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله.
بپوش جامه عزایت را مدینه، که غربت نشین داغی غریبانه خواهی شد! آغوش بگشا، ای حریم گهربار نبوت که اینک «باقر علوم نبوی علیه‏ السلام » میهمان توست. آغوش بگشا، ای «بقیع» که سروِ عالم آرای دانش، هم‏جوارت خواهد شد. آغوش بگشا، ای تربت پنهان زهرا علیه السلام که فرزند مظلومی دیگر، به «غربت آباد بقیع» می ‏پیوندد. آغوش بگشا که اینک آخرین یادگار لحظه‏ های ارغوانی عاشورا را به دامان خواهی گرفت.
آه! ای بقیع! ای غربت همیشه نشسته بر دل زخمی تاریخ!
تصویر غروبت را با کدامین حنجره فریاد بزنم آن‏گاه که خورشید، برای بوسیدن تربتت سر به سریر خاک می‏گذارد؟!
با کدامین حنجره، آرامش نشسته در اندوهم را فریاد بزنم تا بغض فرو مرده در گلو، جانی دوباره بگیرد؟! امان از این گریستنِ خاموش! امان از این سکوتِ بارانی!
آه، ای بقیع؛ ای آیینه عرش الهی! بگذار قبیله نامرد، تجاهل کنند فروغ لا یزالیِ آستانِ حضرت امام محمد باقر علیه‏ السلام را؛ که آسمانیان التجا به بلندای آستانش می ‏آورند و زمینیان، توسّل به نام شریف و آسمانی‏ اش!
مولا جان؛ یا محمد بن علی علیه ‏السلام ! سوگند به غربت لحظه لحظه بقیع که روزگار چنین نخواهد ماند؛ شمشیر شب شکن فجر، پرده‏ های سیاه جهالت را کنار خواهد زد و آسمان غبار غربت را از آیینه نگاه بقیع خواهد زدود.
مولا جان! سوگند به نام زیبا و شکوهمندت که تو را تا ابد، خواهم گریست! و تمام آرزوهای غربت کشیده ‏ام را به دست‏های توانمندت خواهم سپرد. تو را خواهم گریست. هرگاه به یاد مدینه باشم، هرگاه به یاد بقیع.
تو را خواهم گریست، هرگاه به یاد کربلا باشم، هرگاه به یاد مظلومیّتِ آل اللّه.

سید علی‏ اصغر موسوی