سید ابن طاووس از حضرت امام موسی (ع) روایت کرده است که: امیرالمؤمنین (ع) فرمود: حضرت رسالت (ص) در هنگام وفات مرا طلبید و خانه را خلوت کرد، جبرییل و میکاییل (ع) در آن جا بودند، من صدای ایشان را می شنیدم و ایشان را نمی دیدم.
پس حضرت رسول نامه وصیت الهی را از جبرییل گرفت به من داد و امر کرد که مهر را برگرفتم و همه را خواندم، پس گفت: اینک جبرییل این را از جانب خداوند جلیل برای تو آورده است، چون خواندم همه را موافق یافتم به آنچه که حضرت مرا وصیت کرده بود، در آن حالت حضرت رسالت بر سینه من تکیه داده بود، پس فرمود که: بیا برابر من، و جبرییل آن حضرت رابه سینه خود چسبانید، و میکاییل در جانب راست وی نشست.
حضرت فرمود: یا علی کف دستهای خود را بر یکدیگر بچسبان، و گفت: از تو عهد می گیرم در حضور دو امین پروردگار عالمیان جبرییل و میکاییل، تو را سوگند می دهم به حق این دو بزرگوار که آن چه در وصیت نامه نوشته است به عمل آوری و قبول نمایی همه را با شکیبایی و پرهیزگاری بر سنت و طریقت من، نه بر طریقت و بدعت ابوبکر و عمر، و بگیر آن چه خدا تو را عطا کرده است با دل قوی و نیت درست. پس دست مبارک خود را در میان دو دست من داخل کرد، چنان یافتم که در میان دست من چیزی ریخته شد، پس گفت: یا علی ریختم در میان دو دست تو علم و حکمت را، بر تو مخفی نخواهد بود هیچ مسأله ای و حکم و قضایی که بر تو وارد شود، چون هنگام وفات تو شود تو نیز با وصی خود چنین کن.(35)
پس حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمود: منقطع وصیت با برکت حضرت رسالت چنین بود: بسم الله الرحمن الرحیم، این وصیت عهد و پیمان محمد بن عبدالله است، به امر الهی به سوی وصایت پناه علی بن ابی طالب امیرمؤمنان، در آخر وصیت نوشته بود که گواه شدند جبرییل و میکاییل و اسرافیل بر آن چه وصیت نمود محمد (ص) به سوی علی بن ابی طالب (ع) قبض نمود علی وصیت را، ضامن شد که عمل نماید به آن چه در آن نوشته است به نحوی که ضامن شدند یوشع بن نون برای موسی بن عمران، و شمعون بن حمون برای عیسی بن مریم (ع)، چنان چه ضامن شدند اوصیای پیش از ایشان برای پیغمبران به آن که محمد بهترین پیغمبران است و علی بهترین اوصیای ایشان است، و محمد علی را ولی امر خلافت گردانید و عهد نمود که بعد از من پیغمبری نخواهد بود، نه از برای علی و نه از برای دیگری، خداگواه است بر همه کس.(36)
پس حضرت صادق (ع) گفت: چون وصیتهای حضرت رسالت (ص) تمام شد گفت: یا علی جواب خود را مهیا کن که فردای قیامت نزد حق تعالی ادا کنی، به درستی که من در قیامت بر تو حجت خواهم گرفت به حلال و حرام و محکم و متشابه کلام خدا، به نحوی که فرستاده است به آن چه من تو را امر کرده ام از فرایض و احکام، و امر به نیکی ها و نهی از بدی ها، و اقامه حدود خدا، پس چه جواب خواهی گفت یا علی؟ حضرت امیر (ع) گفت: پدر و مادرم فدای تو باد، امیدوارم به کرامتی و منزلتی که تو را نزد خدا هست و منت ها که خدا بر تو دارد که، مرا یاری کند پروردگار من بر آن چه فرمودی، ثابت بدارد مرا بر سنت و طریقه تو، پس تو را نزد خدا ملاقات نمایم تقصیر و تفریط نکرده باشم، و خجلت بر جبین مبین تو ظاهر نگردانم، فدای روی تو باد روی من و روی های پدران و مادران من، بلکه خواهی یافت مرا - پدر و مادرم فدای تو باد - متابعت کننده وصیت، و طریقه سنت تو را تا زنده ام، چنان خواهی یافت هر یک از امامان فرزندان مرا.
پس حضرت امیر (ع) فرمود: چون سخن به این جا کشید، نایره حسرت در کانون سینه ام مشتعل گردید، خود را بر سینه او افکندم، و رو به روی حق جویش گذاشتم و فغان برکشیدم که واحسرتاه، زهی وحشت و تنهایی بعد از چون تو انیسی، پدر و مادرم فدای تو باد، زهی حسرت و وحشت بر دختر بزرگوار و فرزندان بی قرار تو، یک لحظه بی لقای غم زادی تو آرام ندارد، زهی غم جان گداز و اندوه دور و دراز بر مفارقت چون تو یار دمسازی که بعد از تو خبرهای آسمان از خانه ما منقطع خواهد شد، نه از جبرییل خبری و نه از میکاییل اثری خواهم یافت.
پس آن جناب متوجه حضرت رب الارباب گردید و مدهوش شد و زوجات مکرمات و خواتین معظمات به حجره طاهره درآمدند، صدا به نوحه و شیون بلند کردند، مهاجران و انصار از بیرون در ناله وامحمدا و واسیدا به آسمان رسانیدند.
پس آن حضرت دیده مبارک گشود، حضرت امیر (ع) را طلب نمود، چون داخل شد آن سرور را بر سینه انور خود چسبانید و گفت: ای برادرم خدا تو را بفهماند و توفیق تو را زیاده گرداند و تو را بلند آوازه سازد.
ای برادر! چون من از دنیا رحلت کنم امت غدار به کار من نپردازند، پیش از غسل و دفن من مشغول غصب خلافت گردند، تو از پی ایشان مرو، طلب حق خود مکن تا ایشان به طلب تو آیند زیرا که مثل تو در این امت مثل کعبه است که آن در جای خود ثابت است و بر مردم لازم است که از اطراف جهان به سوی آن روند، تویی علم هدایت و نور دین و روشنی آسمان و زمین.
ای برادر! به حق آن خداوندی که مرا به راستی به سوی خلق فرستاده است سوگند یاد می کنم که امانت و وجوب متابعت تو را به همه رسانیده ام، اقرار و بیعت گرفتم و همگی به ظاهر اظهار انقیاد کردند، می دانم که وفا به آنها نخواهند کرد. چون به عالم بقا رحلت کنم، از غسل و نماز و دفن من فارغ شوی. در خانه خود بنشین و قرآن را به ترتیبی که خدا فرستاده است جمع کن، آن چه تو را به آن امر کرده ام به جاآور و از ملامت خلق پروا مکن و بر جور امت صبر کن تا به نزد آیی.(37)
35) بحارالانوار، 22/478.
36) بحارالانوار، 22/481.
37) بحارالانوار، 22/482.