علی (ع) پس از پیروزی بر خوارج به کوفه آمد و به مسجد رفت، پس از خواندن دو رکعت نماز بر فراز منبر رفت، به جانب فرزندش امام حسن (ع) نظری افکند و فرمود:
یا ابا محمد کم مضی من شهرنا هذا فقال ثلث عشرة یا امیرالمؤمنین ای ابا محمد چه قدر از این ماه گذشته است؟
جواب داد: 13 روز یا امیرالمؤمنین.
علی (ع) رو به جانب امام حسین (ع) کرد و فرمود: یا ابا عبدالله کم بقی من شهرنا هذا؟ فقال الحسین: سبع عشرة یا امیرالمؤمنین: ای ابا عبدالله چقدر از این ماه مانده است؟
امام حسین گفت: 17 روز باقی مانده است یا امیرالمؤمنین.
سپس حضرت مضرب بیده علی لحیته و هی یومئذ بیضاء فقال و الله لیخضبها بدمها اذا انبعث اشقیها سپس دست خود را به ریش خود که در آن روز سفید شده بود زد و فرمود: این ریش با خون سرم رنگین خواهد شد هنگامی که آن شقی بیاید. و این شعر را قرائت می فرمود:
ارید حیاته و یرید قتلی - عذیرک من خلیلک من مراد
در این مجلس ابن ملجم حاضر بود و این کلمات را می شنید و تا امیرالمؤمنین علی (ع) از منبر فرود آمد ابن ملجم برخاست و با عجله خود را نزد علی (ع) رسانید و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین (ع) من حاضرم و دست چپ و راست من با من است دستور بده تا دست های مرا از تن من جدا کنند و اگر می خواهی دستور فرمایید سر از بدن من جدا کنند.
فقال علی و کیف اقتلک و لا ذنب لک و لو اعلم انّک قاتلی لم اقتلک و لکن هل کانت لک حاضنة یهودیّة فقالت لک یوماً من الایام یا شقیق عاقر ناقة ثمود.
علی (ع) فرمود: چگونه ترا بکشم در حالی که جرمی نداری و اگر چنان چه هم می دانستم که قاتل من هستی تو را نمی کشتم لکن بگو ببینم آیا از یهودان، زنی حاضنه نزد تو بود و روزی از روزها تو را (ای برادر کشنده شتر) خطاب نمود؟
در این جا ابن ملجم عرض کرد: آری چنین بود.
علی (ع) بعد از این، سخنی نگفت و بر مرکب خویش سوار شده به طرف منزل خود رفت(314)
314) 1.بر امیرمؤمنان علی (ع) چه گذشت ص 266