329- به اسیر کن مدارا

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

 بعد از ساعتی که از ضربت خوردن علی (ع) می گذشت، حضرت امیرالمؤمنین(ع) چشم گشود می گفت: ای ملایکه پروردگار من! رفق و مدارا کنید با من. پس حضرت امام حسن (ع) فرمود: این دشمن خدا و رسول و دشمن تو ابن ملجم است، حق تعالی تو را بر او قدرت داده است و نزد تو حاضر کرده اند او را. چون حضرت را نظر بر آن ملعون افتاد. به صدای ضعیفی گفت: ای بدبخت بر امر عظیمی اقدام نمودی، آیا بد امامی بودم من برای تو که این چنین مرا جزا دادی؟ آیا مهربان نبودم بر تو؟ آیا تو را بر دیگران اختیار نکردم؟ آیا به تو نیکی نکردم و عطای تو را زیاده از دیگران ندادم؟ آیا نمی گفتند مردم که تو را به قتل رسانم و من به تو آسیبی نرسانیدم و در عطای تو افزودم با آنکه می دانستم که تو مرا خواهی کشت، لیکن می خواستم حجت خدای تعالی بر تو تمام شود و خدا انتقام مرا از تو بکشد، خواستم که شاید از گمراهی خود برگردی، پس گمراهی بر تو غالب شد مرا کشتی، ای بدبخت ترین بدبختان.
پس آن ملعون گریست و گفت: یا امیرالمؤمنین آیا تو می توانی کسی را که بر در جهنم است نجات دهی؟ پس امیرالمؤمنین (ع) برای آن ملعون به امام حسن (ع) سفارش کرد فرمود: او را طعام و آب بده و دست پای او را در زنجیر مکن، و با او رفق و مدارا کن. چون من از دنیا بروم او را به ضربت قصاص کن و جسد او را به آتش مسوزان و او را مثله مکن که دست و پا و گوش و سایر اعضای او را نبری، که حضرت رسول (ص) فرمود که: زنهار مثله مکنید اگر چه سگ درنده باشد، و اگر شفا یابم من سزاوارترم به آنکه او را عفو کنم زیرا که ما اهل بیت کرم و عفو و رحمتیم.(383)

383) 1.تاریخ 14 معصوم، ص 346 - 340