تاريخ اسلام تاريخى پر فراز و نشيب است. از جمله مهمترين عوامل آن، تنگناها و چالشهايى است كه پيوسته حكمرانان جور، جامعه را با آن روبرو مىكردند. اين معضلات كه عموما در حوزه دين و فرهنگ بودند، سبب مىشد تا پيشوايان اسلام با سلاحى متناسب با اوضاع حاكم، از سنگر دين محافظت نمايند. به همين دليل آن بزرگواران با در نظر داشتن شرايط و احاطه كامل به آن، رسالت سنگين راهبرى جامعه مسلمانان را در بحرانىترين شرايط به انجام مىرساندند. در اين بين راهبرد امام باقر (عليهالسلام)، تربيت شاگردان و نيروهاى مستعد و متعهد در گستره دين بود. اين مقاله نگاهى اجمالى به اين موضوع دارد.
نگاهى گذرا به چالشهاى علمى فرهنگى دوران امام
امام باقر (عليهالسلام) در دورهاى امامت خويش را آغاز كرد كه جامعه اسلامى در وضع فرهنگى نا بسامانى به سر مىبرد و عرصه فرهنگى جامعه گرفتار چالشهاى عميق عقيدتى و درگيرىهاى مختلف فقهى ميان فرق اسلامى شده بود. فروكش كردن تنشهاى سياسى پس از واقعه عاشوراى سال 61 هجرى، همچنين شكست برخى احزاب سياسى مانند «عبدالله به زبير» سبب يكپارچگى حاكميت بنى اميه شده بود و ناگزير، بسيارى از دانشمندان از صحنه سياسى دور شده بودند و حركت گستردهاى در زمينههاى مختلف علمى با بحث و بررسى درباره مسائل گوناگون آغاز شده بود.
اين رويكرد گسترده به مسائل فقهى و بحث و تبادل نظرهاى علمى در اين برهه و پيدايش مكتبها و سبكهاى مختلف علمى پس از مدتها ركود، رونق فراوانى به بازار علم بخشيد و به واقع نقش درخشان امام در اين دوره در روشن سازى افكار عمومى دانشمندان اسلامى و به ويژه خردورزان شيعه بسيار داراى اهميت و برترى است. با ظهور امام باقر (عليهالسلام)، گام مهم و بسزايى در جهت تبيين آراء شيعه برداشته شد و جنبش تحسين برانگيزى در ميان دانشمندان شيعى پديد آمد.
از سوى ديگر، خطر افكار آلوده يهود و سيطره نظريات فرقه مرجثه، جبريه، قدريه، غلات و... حيات فكرى شيعه را با خطر روبهرو كرده بود كه به راستى مرجعيت علمى شايستهاى چون امام باقر (عليهالسلام)، تفكرات خطرناك اين فرقهها را تا حد قابل توجهى منزوى ساخت كه آراء و نظريههاى آنها و نيز موضعگيرى امام در برابر هر يك، به گونهاى گستردهتر بررسى خواهد شد.
انديشوران محضر امام
امام باقر (عليهالسلام) آفتاب عالم تاب دانش بود. در بيان برترى و بزرگى جايگاه علمى امام، همين بس كه بيشترين حديث در بين جوامع حديثى شيعه، از آن امام همام و فرزند برومند و خردمندش امام صادق (عليهالسلام) است و اين خود بزرگترين گواه در برجستگى شخصيت علمى ايشان به شمار مىرود.
بسيارى از دانشمندان بزرگ اسلامى درباره جايگاه علمى امام، جملههاى بسيار زيبايى بر زبان رانده و يا نگاشتهاند كه همچنان تاريخ، آن را در خاطر خود نگاه دارى مىكند. دانشمندان بسيارى چون «ابن مبارك»، «زهرى»، «اوزاعى»، «مالك»، «شافعى»، «زياد بن منذر نهدى» و... درباره برجستگى علمى او سخن راندهاند. دامنه گسترده روايات امام در زمينههاى گوناگون علمى، انديشوران اهل سنت و محدثين آنان را بر آن داشت تا از ايشان روايت كنند و سخنان وى را درج و نقل نمايند كه از جمله آنها «ابو حنيفه» را مىتوان نام برد.
حلقه درس امام
آوازه شهرت علمى امام باقر (عليهالسلام) تا دوردستهاى سرزمينهاى اسلام رسيده بود. همچنان كه راوى مىگويد: «ديدم در حلقه درس او مردم خراسان حضور دارند و اشكالات علمى خود را مطرح مىكنند».
«محمد بن مُنكدر» از دانشمندان اهل سنت مىگويد: «باور نداشتم كه على بن الحسين (عليهالسلام) فرزندى به يادگار گذارد كه دانش و بينشش مانند خود او باشد؛ تا اين كه پسرش محمد بن على (عليهالسلام) را ديدم. آن سان كه من مىخواستم او را اندرز دهم، ولى او مرا اندرز داد».
«عبدالله بن عطاء» نيز در مورد گستردگى دانش امام مىگويد:
«هرگز دانشمندان را بىمقدار جز در محضر محمد بن على (عليهالسلام) نديدم و من خود «حَكَم بن عُتَيبة» را با آن جايگاه بلندى كه در دانش نزد مردم داشت در برابر آن جناب به سان كودكى يافتم كه پيش روى استاد زانو زده باشد».
تأسيس دانشگاه بزرگ جعفرى
امام باقر (عليهالسلام) در دوران امامت خويش، با وجود شرايط نامساعدى كه بر عرصه فرهنگ اسلامى سايه افكنده بود، با تلاشى جدّى و گسترده نهضتى بزرگ را در زمينه علم و پيشرفتهاى آن طراحى كرد. تا جايى كه اين جنبش دامنهدار به بنيان گذارى و تأسيس يك دانشگاه بزرگ و برجسته اسلامى انجاميد كه پويايى و عظمت آن در دوران امام صادق (عليهالسلام)، به اوج خود رسيد.
امام با برقرارى حوزه درس، با كج انديشىها، زدودن چالشهاى علمى، تحكيم مبانى معارف و اصول ناب اسلامى با تكيه بر آيات رهنمونگر قرآن مبارزه كرد و تمام ابواب فقهى و اعتقادى را از ديدگاه قرآن بررسى كرد و به پرورش دانشمندان و فرهيختگان عصر خود و جنبش بزرگ علمى كمر بست؛ به گونهاى كه دانشمندى چون «جابر بن يزيد جعفى» هرگاه مىخواست سخنى در باب علم به ميان آورد - با آن توشهاى كه از دانش داشت - مىگفت: «جانشين خدا و ميراثدار دانش پيامبران محمد بن على (عليهالسلام) برايم اينگونه گفت» و به دليل ناچيز ديدن موقعيت علمى خود در برابر جايگاه امام، از خود نظرى به ميان نمىآورد.
«ابو اسحاق سبيعى» از ديگر فرهيختگان اين دوره، آن قدر نظرات علمى امام را درست مىپندارد كه وقتى از او در مورد مسئلهاى مىپرسند، پاسخ را از زبان امام مىگويد و مىافزايد: «او دانشمندى است كه هرگز كسى را به سان او در علم نديدهام».
«ابو زُرعة» نيز در اين باره اقرار مىكند: «او بزرگ ترينِ دانشمندان است».
بزرگترين آموزگار زمانه
در آن روزگار، بسيارى از شيعيان به مراتب عالى تشيع دست نيافته بودند و دستهاى از آنان در كنار استفاده از احاديث اهل سنت، علاقه زيادى به فراگيرى و بهرهمندى از دانش امام نيز نشان مىدادند. آن گونه كه از كتابهاى رجالى فهميده مىشود، نام بسيارى از اشخاصى كه رابطه تنگاتنگى با امام داشتهاند، جزو اصحاب او نيست. همين موضوع مىتوانست تا اندازهاى انديشه شيعه را سست كند؛ چه بسا امكان اختلاط آموزههاى ديگرى با آن قسمت از معارفى كه آنان از امام مىآموختند وجود داشت. امام باقر (عليهالسلام) نيز مانند ديگر امامان شيعه، براى تحكيم پايههاى انديشه شيعه بسيار كوشيد و امامت شيعه را به خوبى براى همگان معرفى كرد. او مىفرمود: «فرزندان رسول خدا (صلى الله عليه و آله) درهاى دانش خداوندى و راه رسيدن به خشنودى او هستند. آنان دعوت كنندگان مردم به سوى بهشت و راهنمايان به سوى آنند.»
امام با تكيه بر قرآن، رهبرى شيعه و تقويت مبانى پيروى از آن را معرفى مىكرد و مىكوشيد تا امامت را نيز مانند نبوت، امرى الهى و مبتنى بر قرآن تبيين كند. او با بيان اين كه امام، داراى صفاتى ذاتى - مانند عصمت و علم - است، در نظر داشت رويكرد جدّىترى به موضوع امامت داشته باشد. ديدگاههاى ايشان درباره اين موضوع، تأثير ويژهاى بر مردم گذاشت و بسيارى از تهديدها و خطرها را از تفكر شيعى دور كرد و سبب شد با وجود عقايد گوناگونى كه در آن زمان درباره مرجعيت وجود داشت، تعداد گرايندگان به اين مكتب رو به فزونى گذارد.
در احاديث شيعى نيز توجه گستردهاى به اين موضوع در سخنان امام باقر (عليهالسلام) شده است.
پرورش فرهيختگان و نيروهاى ارزشى
امام باقر (عليهالسلام) دانشمندان برجستهاى را در رشتههاى گوناگون معارف چون فقه، حديث، تفسير و ديگر شاخههاى علوم اسلامى تربيت كرد كه هر يك وزنهاى در دانش به شمار مىرفتند. امام با درايت و هوشيارى تمام توانست شكافى را كه در گذر سالهاى متمادى بين قرآن و عترت در باورهاى دينى بخش عظيمى از مردم پديد آمده بود، از ميان بردارد. پيش از دوران امامت امام باقر (عليهالسلام)، خفقان سياسى به اندازهاى بود كه در برخى از ادوار انتقال آموزههاى ناب اسلامى فقط از طريق دعا و نيايش و يا در قالب آموزشهاى دينى به چند پيشكار و خدمتگزار كه با امام حشر و نشر داشتند، صورت مىگرفت.
در اين ميان، عصر امام باقر (عليهالسلام) به دليل وجود شرايط سياسى خاص اوضاع حاكم، تااندازهاى به امام اجازه برقرارى مجامع علمى را داد تا ايشان بتواند استعدادهاى نهفتهاى را كه در جامعه اسلامى وجود داشت تربيت كند؛ با اين همه، نبايد تصور كرد كه امام هيچ گونه محدوديتى در اين زمينه نداشته؛ بلكه با رعايت تقيه و پنهان كارى و عدم برانگيختن حساسيّت دستگاه، اين معنا را عملى كرده و با وجود تنگناهاى خاص سياسى و فرهنگى توانست افراد زيادى بالغ بر 462 نفر را با آموزشها و تعاليم ناب خويش پرورش دهد كه نام يكايك آن ها در دست است. برجستهترين آنان عبارت بودند از:
1. زرارة بن اعين
او از بزرگترين راويان احاديث اهلبيت (عليهمالسلام) و از ثقات آنهاست كه بسيار مورد اطمينان اهلبيت (عليهمالسلام) بوده و بارها از زبان آنان ستايش شده است. او پس از امام باقر (عليهالسلام) محضر فرزندان آن امام همام را نيز درك كرد و در زمان امامت آنان نيز از بهترينها به شمار مىآمد.
حتى نقل است كه امام صادق (عليهالسلام) روزى به او فرمود: «اى زراره، نامت در رديف نامهاى بهشتيان است». نيز مىفرمود: «خداى رحمت كند زرارة بن اعين را كه اگر او و تلاشهاى او نبود، احاديث و سخنان پدرم از بين مىرفت.» و نيز: «گروهى هستند كه ايمان را به زينهار گرفته و بر گردن مىافكنند (از آن پاسدارى مىكنند) كه در روز قيامت آنان را پاسداران ايمان نامند. بدانيد كه زرارة بن اعين از آن گروه است.» و احاديث بسيار ديگرى كه در ثنا و ستايش ايمان زراره از امامان وارد شده است.
2. محمد بن مسلم ثقفى
او از بزرگان و راويان احاديث ائمه (عليهمالسلام) بود و احاديث بسيارى از امام باقر (عليهالسلام) روايت كرده است كه در كتابهاى معتبر حديثى يافت مىشود. در مورد او نيز ستايشهاى گوناگونى از امام باقر (عليهالسلام) و امام صادق (عليهالسلام) وجود دارد.
«عبداللّه بن ابى يعفور» مىگويد:
«نزد امام صادق (عليهالسلام) رفتم و گفتم: ما نمىتوانيم هر ساعت شما را ملاقات نماييم و امكان دسترسى به شما براى پاسخ به پرسشهايى كه داريم برايمان وجود ندارد و گاه برخى از من پرسشهايى مىكنند كه پاسخ همه آنها را نمىدانم تكليف ما چيست؟ امام فرمود: چرا سراغ محمد بن مسلم ثقفى نمىرويد؟ همانا او احاديث بسيارى از پدرم شنيده و نزد او فردى قابل اطمينان و احترام بوده است».
امام باقر (عليهالسلام) دربارهاش مىفرمود: «در شيعيان ما كسى فقيهتر از محمد بن مسلم نيست».
او مدت چهار سال در مدينه سكنا گزيد و همه روزه در محضر نورانى امام باقر (عليهالسلام) حاضر مىشد و پاسخ پرسشهاى خويش را مىشنيد و درس مىآموخت. وى در مدت عمر خويش، سى هزار حديث از امام باقر (عليهالسلام) و شانزده هزار حديث از امام صادق (عليهالسلام)شنيد و آنها را روايت كرد كه قسمتى از آن ها به دست ما رسيده است. هم چنين او در بين مردم به عبادت بسيار، مشهور بود و از پرستش گران راستين زمان خود به شمار مىآمد. او به سال 150 هجرى قمرى در كوفه بدرود حيات گفت.
3. ليث بن البَختَرى مرادى (ابوبصير)
او نيز از نزديكان و شاگردان امام باقر و امام صادق (عليهمالسلام) بود و سخنان بسيارى را از آن دو بزرگوار نقل كرد. او كتابى نگاشت كه بسيارى از دانشمندان آن را تأييد و از آن روايت كردند. «شعيب عقرقونى» مىگويد:
«از امام صادق (عليهالسلام) پرسيدم: اگر احتياج به پرسش در مورد مسئلهاى پيدا كرديم از چه كسى سؤال كنيم؟ امام پاسخ فرمود: از ابابصير».
4. بُريد بن معاويه عجلى
او از بزرگان روزگار خويش و فقيهى ماهر بود و نزد امام باقر (عليهالسلام) جايگاهى ويژه داشت و نيز داراى كتابى بود كه برخى از دانشمندان بعد از او، از آن روايت كردهاند.
«ابو عُبيدة حِذاء» مىگويد: «از امام صادق شنيدم كه فرمود: زراره، ابوبصير، محمد بن مسلم و بُريد از كسانى هستند كه خداى بزرگ در مورد آنان مىفرمايد: «وَ السّابِقُونَ السابِقونَ اُولئكَ المُقَرَّبُونَ» (سوره واقعه (56) آيات 10 و 11).
امام صادق (عليهالسلام) در روايتى ديگر مىفرمايد: «هيچ كس به اندازه زراره، ابو بصير، محمد بن مسلم و بريد بن معاويه ياد ما را زنده نگاه نداشت و احاديث پدرم را احيا نكرد. اگر اينها نبودند كسى تعاليم دين و مكتب پيامبر (صلى الله عليه و آله) را گسترش نمىداد. اينان پاسداران دين و امينان پدرم بودند كه بر پاسدارى از حلال و حرام او كمر بستند. آنان هم در دنيا به ما نزديك بودند و هم در آخرت با مايند».
او در دوران امامت امام صادق (عليهالسلام) زندگى را فرو گذاشت و در خاك آرميد. در اين ميان، بزرگان ديگرى چون «جابر بن يزيد جعفى»، «حمران بن اعين»، «هشام بن سالم»، «فضيل بن يسار»، «ابان بن تغلب»، و بسيارى ديگر از بزرگان و فرهيختگان اين عصر را نيز مىتوان نام برد.
پىريزى تدوين حديث
در پى انحرافات عميقى كه پس از رحلت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) به وجود آمد، رخداد تأسف برانگيزى دامنگير جهان اسلام شد و آن جلوگيرى از تدوين احاديث اهلبيت (عليهمالسلام) بود كه آثار زيانبار آن ساليان دراز بر پيشانى فرهنگ دينى مردم باقى ماند. نزديك به يك قرن از نگاشتن و محفوظ داشتن احاديث نبوى (صلى الله عليه و آله) و سخنان تابناك اهلبيت (عليهمالسلام) جلوگيرى شديد به عمل آمد و به جاى آن سيل عظيمى از تحريفات در زمينه احاديث نبوى (صلى الله عليه و آله) و جعل آنها به فرهنگ و اعتقاد مردم روى آورد كه به «اسرائيليات» شهرت يافت؛ تا سال 100 هجرى كه «عمر بن عبدالعزيز» فرمان تدوين احاديث را به «ابوبكر بن محمد انصارى» صادر كرد. او كه از رجال و بزرگان تابعين به شمار مىرفت و از اصحاب على (عليهالسلام) شمرده مىشد، به بازگرداندن فدك به اهلبيت (عليهمالسلام) و تدوين حديث كمر بست.
امام باقر (عليهالسلام) از اين فرصت استثنايى كمال بهره را برد و بيان احاديث را آغاز كرد و راويان مختلف از ايشان دهها هزار حديث نقل كردند. در واقع، امام باقر (عليهالسلام) نماينده مكتب اهلبيت (عليهمالسلام) و نخستين سر و سامان دهنده احاديث تابناك معصومان (عليهمالسلام)بود.
از اين رو، بسيارى از محدثان وقت با ديدنتلاشهاى بىدريغ امام، كمر به نگاشتن و نگاه دارى سخنان امام بستند و بدين سبب، بيشتر احاديث اهلبيت (عليهمالسلام)، از امام باقر و امام صادق (عليهمالسلام) است.
تربيت دينى شاگردان
آموزگار راستين، پرورش را پيشتر بر آموزش مىانگارد و در سايه پرورش، دانش پژوه را مورد آموزش قرار مىدهد؛ چرا كه آموزش بدون پرورش تيغى است در دست زنگى مست. تاريخ خود بهترين گواه است كه چه فجايعى پيامد علم بدون تعهد بوده است. امام باقر (عليهالسلام) توجه فراوانى به اين مسئله مبذول مىداشت و بر آن بود تا شاگردان راستين خود را در بالاترين درجه از ايمان بپرورد.
از جمله مهمترين عوامل انحراف در خواص و دانشوران دينى، دنياگرايى آنان بوده است كه امثال شريح قاضىها، ابو موسى اشعرىها و ابو هريرهها نمونههاى بارزى از آن بودند. بر اين مبنا نوشتهاند روزى امام باقر (عليهالسلام) بر كرسى درس خود نشسته بود و افراد گوناگون نزد امام مىآمدند و درباره مسائل گوناگون پرسشهاى خود را مطرح مىكردند. فردى نزد امام آمد و مسئلهاى پرسيد. امام پاسخ پرسش او را داد، ولى قانع نشد. اندكى فكر كرد و به امام گفت: اما دانشمندان دينى به گونههاى ديگرى پاسخ اين پرسش را ارائه دادهاند. امام بر آشفت و به او فرمود: واى بر تو! آيا تو هرگز دانشمند دين ديدهاى؟ دانشمند دين كسى است از نسبت به دنيا بى رغبت، شيفته آخرت و عمل كننده به سنت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) باشد. آيا آن دانشمندانى كه تو از آنان سخن مىگويى اين گونهاند؟
شاخص مهم ديگرى كه در تعهد و عاقبت به خيرى يك دانشور اسلامى كليدى است ولايت پذيرى مىباشد و به همان ميزان كه فرد از اين ويژگى برخوردار باشد بهرهرسانى او به اسلام و جامعه مسلمانان بيشتر خواهد بود. هم چنان كه نوشتهاند روزى براى محمد بن مسلم - كه شرح كوتاهى از تعهد و تدين و جايگاه او نزد امام گذشت - پرسشى بزرگ پيشامد كرد كه فقط يك نفر مىتوانست به آن پاسخ دهد. در راه رسيدن به خانه امام باقر (عليهالسلام)، پرسش را در ذهن خود تكرار مىكرد. نزد امام رسيد و اجازه خواست تا پرسش خود را مطرح كند. پرسش چنين بود: كسى كه بسيار عبادت مىكند و در عبادت خود نيز فروتن است، ولى ولايت شما را نمىپذيرد، دعايش مستجاب مىشود؟ آيا اين همه راز و نياز سودى به حال او دارد؟
مانند هميشه چهره مهربان و سخن مشكل گشاى امام او را در رسيدن به پاسخى درست رهنمون شد. امام باقر (عليهالسلام) به او فرمود: اى محمد بن مسلم! مثل ما خاندان پيامبر مثل آن خانوادهاى است كه در قوم بنى اسرائيل به سر مىبردند و هرگاه چهل شب به راز و نياز و پرستش خداوند مىپرداختند و پس از آن دعا مىكردند، دعايشان مستجاب و خواستهشان برآورده مىشد، ولى يك بار، يكى از آنان بر خلاف هميشه، پس از چهل روز راز و نياز دعايش مستجاب نشد. او نزد حضرت عيسى (عليهالسلام) رفت و گله كرد و از او خواست كه برايش دعا كند. عيسى (عليهالسلام) وضو ساخت و به نماز ايستاد و پس از نماز براى فرد دعا كرد. پس پروردگار به عيسى (عليهالسلام) فرمود: اين بنده من، از درى كه بايد از آن در به سوى من مىآمد و راز و نياز مىكرد، نيامده است. او مرا مىخواند، ولى در دلش نسبت به پيامبرى تو شك وجود داشت. از اين رو اگر آن قدر با من به راز و نياز بپردازد و گردنش را به قدرى خم كند كه بشكند و اگر آن قدر دست به دعا بردارد كه انگشتانش بريزند، دعايش را هرگز به اجابت نخواهم رساند.
پس از آن عيسى (عليهالسلام) از مرد پرسيد: آيا تو خداى خود را مىخوانى اما در مورد پيامبرش در دل خود شك مىپرورى؟ مرد سر به زير انداخت و با شرمسارى پاسخ داد: اى روح خدا! به خدايت سوگند همين گونه است كه مىگويى و من درباره پيامبرى تو شك دارم. حال از تو مىخواهم تا دعا كنى تا پروردگار اين شك را از دل من بزدايد. عيسى (عليهالسلام) مهربانتر از آن بود كه خواهش مرد را نپذيرد. پس از دعاى عيسى (عليهالسلام) مرد توبه كرد. پروردگار هم توبه او را پذيرفت و آن مرد نيز مانند ديگر افراد خانوادهاش، مستجاب الدعوة شد. از آن پس هرگاه كه چهل روز به نيايش مىپرداخت، سبد نيازش پر از گلبوتههاى اجابت مىشد.
محمد بن مسلم، پاسخ خود را يافته بود. او دانست كه بدون پذيرش ولايت، دعاى كسى مستجاب نخواهد شد.
________________________________
1. مناقب آل ابى طالب، ابوجعفر محمد بن على، ابن شهر آشوب مازندرانى، بىجا، انتشارات ذوى القربى، چاپ اول، 1421 ق، ج 4، ص 211.
2. بحار الانوار، ج 42، ص 357.
3. اعيان الشيعة، ج 1، ص 652؛ الارشاد، ج 2، ص 232.
4. الارشاد، ج 2، ص 230؛ كشف الغمة، ج 2، ص 329.
5. الارشاد، محمد بن محمد نعمان شيخ مفيد، قم، مؤسسه آل البيت، بىتا، ج 2، ص 230.
6. همان، ص 231.
7. مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 221؛ اعيان الشيعة، سيد محسن امين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، بىتا، ج 1، ص 651.
8. وسائل الشيعة، محمد بن حسن، حرّ عاملى، قم مؤسسه آل البيت، 1409 ق، وسايل الشيعه، ج 18، ص 9.
9. ن. ك: اصول كافى، محمد بن يعقوب الكلينى، قم، انتشارات اسوه، ج 2، كتاب الحجة.
10. رجال الطوسى، محمد بن يعقوب الكلينى، نجف، مطبعة الحيدرية، 1381 ق، چاپ اول، صص 102 - 142.
11. رجال، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، اختيار معرفة الرجال، قم، مؤسسه آل البيت (عليهمالسلام)، 1404 ق، ج 2، ص 345.
12. همان، ص 348.
13. همان، ص 378.
14. المفيد من معجم رجال الحديث، محمد جوهرى، قم، مكتبة المحلاتى، 1417 ق، ص 578.
15. اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 383.
16. همان، ص 391.
17. همان.
18. همان، ص 386، اعيان الشيعه، ج 1، ص 650.
19. الاختصاص، محمد بن النعمان العكبرى البغدادى (شيخ مفيد)، قم، منشورات جماعة المدرسين فى الحوزة العلميه، ص 51.
20. رجال النجاشى، ابوالعباس احمد بن على بن نجاشى كوفى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1407 ق، ص 324.
21. رجال النجاشى، ص 321.
22. اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 400.
23. رجال النجاشى، 112.
24. اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 348.
25. همان؛ الاختصاص، ص 66.
26. رجال النجاشى، ص 112.
27. رجال الطوسى، صص 102 - 104.
28. قاموس الرجال، ج 11، ص 232؛ ابن عماد ابوالفلاح عبدالحى بن احمد بن محمد العكرى الحنبلى، تذكرات الذهب فى اخبار من ذهب، بيروت، دار ابن كثير، 1408 ق، چاپ اول، ج 2، ص 90.
29. الأصول من الكافى، ج 1، ص 70، ح 8.
30. اصول كافى، ج 2، ص 400، حديث 9.