امام جواد علیه السلام و راز شهادت

(زمان خواندن: 6 - 11 دقیقه)

هشتمین امام معصوم(ع) در انتظار پسر و شیعیان در تب و تاب‏رویت جمال جواد الائمه(ع) بودند. حدود چهل و هفتمین بهار عمرامام رضا(ع) سپری می‏شد اما هنوز فرزندی کاشانه پر فروغش رافروزان نساخته بود

از طرفی حضرت مورد طعنه دشمنان و زخم زبان‏ آنها قرار داشت که گاه بوسیله نامه نیز آن حضرت را مورد آزارقرار می‏دادند که نمونه آن را می‏توان در مکتوب «حسین ابن ‏قیاما» مشاهده کرد. او که از سران «واقفیه‏» بود در نامه ‏ای‏ به امام رضا(ع) می‏نویسد: چگونه ممکن است امام باشی در صورتی‏که فرزندی نداری و امام(ع) پاسخ او را چنین نگاشت که از کجا می‏دانی که من فرزندی نخواهم داشت چند روزی طول نخواهد کشید که‏ خداوند به من پسری عنایت ‏خواهد کرد که حق را از باطل جدامی‏کند. تا اینکه طبق پیش بینی امام (ع) در رمضان سال 195 هجری ‏و به نقل از ابن عیاش در دهم رجب آن سال ستاره امام جواد(ع)متجلی شد و مادرش «سبیکه‏» را که از خاندان «ماریه قبطیه‏»همسر پیامبر(ص) بود و به فرموده امام رضا(ع) آفرینشی پاکیزه ومنزه داشت. مرتبت و مقامی والاتر بخشید.
ولادت امام جواد(ع) تمامی شایعات مربوط به امام رضا(ع) راپایان بخشید و دلهره و اضطراب را از میان شیعیان زدود. بدین‏ جهت، که امام در حق فرزندش فرمود: این مولودی است که برای‏ شیعیان ما «در این زمان‏» با برکت‏تر از او زاده نشده است.
مولودی که حدود شانزده سال رهبری و امامت‏ شیعیان را عهده دار شد و در این راستا آثاری شگفت از خویش به یادگار گذارد و مکتب ‏علمی، اجتماعی شیعه را جلوه خاص بخشید.
شهادت آن بزرگوار پایانی است‏بر تلاش های چشمگیر و پر فروغش ‏تلاشهایی که خلفای بنی عباس و دشمنانش را آنچنان غافلگیر نمودکه نتوانستند آن حضرت را تحمل نمایند و بدین جهت در صدد شهادت‏ آن حضرت بر آمدند و این نوشتار نگاهی است‏به عوامل و موجبات‏ شهادت آن حضرت که در این زمینه به بررسی سه عامل می‏پردازیم:
تقوای الهی و عدم همراهی با فساد در بار
می‏دانیم که یکی از القاب آن حضرت «تقی‏» است و این به خاطره‏ جلوه و ظهور خاصی است که تقوای الهی آن امام همام در اجتماع‏آن روز نموده و جهانی از پاکی و عفاف و تقوا را فرا راه‏دیدگان قرار داده بود و الا تمامی معصومین بر خور دار از صفت‏ تقوا و عصمت الهی هستند چنانکه همه «صادق‏» راستگو و«کاظم‏» فرو برنده خشم و «زین العابدین‏» زیباترین روح ‏پرستنده‏» هستند.
اما فرهنگ القاب معصومین ریشه‏ای اجتماعی وبرخاسته از عنایت الهی دارد که لقب «تقی‏» نیز از این مقوله ‏است نگاهی به شرایط اجتماعی آن بزرگوار و وضعیت درباریان مارا بدین نکته رهنمون می‏کند که دشمن تلاشی پیگیر داشت تا به‏گمان خود آن حضرت را با عیاشی ها و فساد دربار برای یک بارهم‏که شده است آلوده کند و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان وطرفدارانش که او را به خاطر پاکی و طهارت الهی ‏اش می ستودندساقط کند و حتی مامون برای کشاندن آن حضرت به بزم دربار دخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت دستورلازم را نیز صادر کرد. اما راه بجایی نبرد و پاکی و تقوای‏ امامت‏ بر اندیشه باطل مامونی پیروز گشت و نورانیتی مضاعف‏ی افت. این بار کافی است روایت ذیل را مرور کنیم.
ابن شهرآشوب در کتاب «مناقب‏» از محمد بن ریان نقل می‏کند که‏ مامون درباره امام محمد تقی(ع) به هر نیرنگی دست زد شاید بتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنیا نماید و به فسق و لهواو را متمایل کند به نتیجه ‏ای نرسید تا زمانی که خواست دخترخود را به خانه آن حضرت بفرستد دستور داد صد کنیزک اززیباترین کنیزکان را بگمارند تا زمانیکه امام جواد(ع) برای‏حضور در مجلس دامادی وارد می‏شود با جامه ای جواهر نشان از اواستقبال کنند کنیزان به آن دستور العمل رفتار کردند ولی حضرت‏ توجهی به آنها ننمود
و مردی بود به نام «مخارق‏» که آوازه‏خوان بود و بربط نواز و ریشی دراز داشت. مامون او را طلبید واز او خواست که تلاش خود را جهت متمایل نمودن امام به امورمزبور بکار گیرد. مخارق به مامون گفت اگر ابوجعفر(ع) کمترین ‏علاقه ‏ای به دنیا داشته باشد من به تنهایی مقصود تو را تامین‏ می‏کنم. پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند کرد بگونه‏ای‏که اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع کرد به نواختن عود و آوازخوانی. ساعتی چنین کرد ولی دید حضرت جواد(ع) نه به سوی او ونه به راست و چپ خود هیچ توجهی ننمود. سپس سربرداشت و رو به‏آن مرد کرد و فرمود، «اتق الله یاذاالعثنون‏» از خدا پروا کن‏ای ریش دراز پس عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از کارافتاد تا آن که بمرد. مامون از او پرسید تو را چه شد؟ گفت:وقتی که ابو جعفر(ع) فریاد برکشید آن چنان هراسیدم که هرگز به‏ حالت اول باز نخواهم گشت.
روایت فوق بیانگر عمق توطئه مامون‏جهت نشانه گرفتن تقوای الهی امام جواد(ع) می‏باشد که عصمت الهی ‏امام جواد(ع) نقشه ‏های آنان را نقش بر آب می‏نمود. و در همین‏ راستا سخن دیگری که از «ابن ابی داود» نقل شده است که درجمع اطرافیان خود گفت:
خلیفه به این فکر افتاده است که ابوجعفر(ع) را برای شیعیان وپیروانش به صورت زشت و مست نا متعادل آلوده به عطر مخصوص زنان‏نمودار کند. نظر شما در این باره چیست؟ آنها می‏گویند اینکار دلیل شیعیان و حجت آنرا از بین خواهد برد اما فردی از میان‏ آنان‏ می‏گوید جاسوس هایی از میان شیعیان برایم این چنین خبرآورده ‏اند که شیعیان می‏گویند در هر زمان باید حجتی الهی باشد وهرگاه حکومت متعرض فردی که چنین مقامی نزد آنان دارد بشود خودبهترین دلیل ست‏بر اینکه او حجت‏ خداست. پس از آن «ابن ابی‏داود» خبر را به خلیفه منتقل می‏کند دراین هنگام خلیفه این‏ چنین اظهار نظر می‏کند که «امروز در باره اینها هیچ چاره وحیله‏ ای وجود ندارد. ابوجعفر را اذیت نکنید. پس از نومیدی ازهمراهی امام و درخشش هرچه بیشتر جلوه ‏های پاکی و تقوای امام ‏بود که دشمن تصمیم به شهادت امام(ع) را می‏گیرد زیرا که هر روزشخصیت امام فروغی فروزانفتر به خویش می‏گیرد و دلهای مشتاق‏پاکی و عفاف را هرچه بیشتر بسوی خویش جذب می‏کند.
و امام (ع)خود بی رغبتی و ناراحتی خویش را از وضعیت دربار و همراهی آنان‏ اظهار می‏داشت. «حسین مکاری‏» می‏گوید: در بغداد بر ابوجعفر(ع)وارد شدم و در نزد خلیفه بانهایت جلالت می‏زیست. با خود گفتم که‏حضرت جواد(ع) با این موقعیت که در اینجا دارد دیگر به مدینه‏ برنخواهد گشت. چون این خیال در خاطر من گذشت دیدم امام سرش راپایین انداخت و پس از اندکی سربلند کرد در حالی‏که رنگ مبارکش ‏زرد شده بود، فرمود: «ای حسین نان جو با نمک نیمکوب در حرم ‏رسول خدا(ص) نزد من بهتر است از آنچه که مشاهده می‏کنی.
برتری دانش و تفوق علمی
دومین عامل شهادت امام جواد(ع) را می‏توان حضور قوی و کار آمدحضرت در صحنه ‏های علمی و برتری دانش آن حضرت بر شمرد زیرا که ‏این امر ناتوانی خلیفه را در مقابل امام جواد(ع) که بسیاری ‏خلافت را حق آنان می‏دانستند به نمایش می‏گذاشت. و ضعف بنیه علمی‏ دانشمندان درباری را هر چه بیشتر آشکار می‏ساخت که از میان‏مباحثات متعدد حضرت یکی از آنها را برگزیده و نقل می‏کنیم.
«زرقان‏» که با «ابن ابی داود» دوستی و صمیمیت داشت می‏گویدیک روز ابن ابی داود از مجلس معتصم باز گشت، در حالی که به‏شدت افسرده و غمگین بود علت را جویا شدم گفت: امروز آرزو کردم‏که کاش بیست‏ سال پیش مرده بودم پرسیدم چرا؟ گفت: به خاطر آنچه‏از ابوجعفر «امام جواد(ع‏») در مجلس معتصم برسرم آمد. گفتم:
جریان چه بود؟ گفت: شخصی به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه‏«معتصم‏» خواست که با اجرای کیفر الهی او را پاک سازد. خلیفه‏همه فقها را گرد آورد و محمد ابن علی «حضرت جواد(ع‏») را نیزفراخواند و از ما پرسید دست دزد از کجا باید قطع شود؟ من‏گفتم: از مچ دست. گفت: دلیل آن چیست؟ گفتم: چون منظور از دست ‏در آیه تیمم «فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم‏»،صورت و دست هایتان‏ را مسح کنید» تا مچ دست است. گروهی از فقها در این مطلب بامن موافق بودند و می‏گفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود ولی‏ گروهی دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود و چون معتصم دلیل‏ آن را پرسید گفتند: منظور از دست در آیه شریفه وضوء:
«فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق‏» صورتها و دست هایتان ‏را تا آرنج‏ بشویید. تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به محمد ابن ‏علی امام جواد(ع) کرد و پرسید: نظر شما در این مساله چیست؟
گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار کرد و قسم ‏داد که باید نظرتان را بگویید. محمد بن علی (ع) گفت: چون قسم ‏دادی نظرم را می‏گویم. اینها در اشتباه ‏اند. زیرا فقط انگشتان‏ دزد باید قطع شود و بقیه دست‏ باید باقی بماند. معتصم گفت: به ‏چه دلیل؟
گفت: زیرا رسول خدا(ص) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق‏ می‏پذیرد. بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود دستی‏برای او نمی‏ماند تا سجده نماز را به جا آورد و نیز خدای متعال‏ می‏فرماید: «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» سجده ‏گاه ها از آن خداست. پس هیچ کس را همراه با خدا مخوانید. ابن‏ابی داود می‏گوید: معتصم جواب محمد بن علی را پسندید دستور داد انگشتان دزد را قطع کنند و من همان جا آرزوی مرگ کردم. پس ازسه روز ابن ابی داود به حضور معتصم می رسد و می‏گوید: به معتصم ‏گفتم خیر خواهی برای امیرالمومنین بر من واجب است و من در این‏ جهت‏ سخنی می‏گویم که می‏دانم با آن به آتش جهنم می‏افتم. معتصم ‏گفت آن سخن چیست؟ گفتم:
چگونه امیرالمومنین برای امری از امور دینی که اتفاق افتاده ‏است‏ به خاطر گفته مردی که نیمی از مردم به امامت او معتقدند وادعا می‏کنند او از امیرالمومنین شایسته ‏تر به مقام اوست، تمامی ‏سخنان آن علماء و فقها را رها کرده و به حکم آن مرد حکم کرد؟
پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا را دربرابر این خیرخواهیت‏ به تو پاداش نیک عطا کند و پس از آن بودکه تصمیم به شهادت امام (ع) گرفت.
بزرگداشت نهضت های شیعی
حسین بن علی مشهور به شهید فخ نواده حضرت مجتبی(ع) در زمان‏یکی از خلفای بنی عباس به نام هادی عباسی قیام کرد. یاد و نام ‏او سندی بر محکومیت‏ بنی عباس تلقی می‏شد و حماسه نهضت های شیعی‏ علیه خلفای عباسی را در خاطره ‏ها تجدید مینمود.
در حمایت ازاین شهید انقلابی روایتی نیز از امام جواد(ع) می‏خوانیم: «پس‏از فاجعه کربلا هیچ فاجعه ‏ای برای ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده ‏است.» یکی از نویسندگان در حکمت نقش انگشتری امام جواد(ع)«نعم‏القادر الله‏» می‏نویسد: بعد از آن که «مامون‏» همه ‏انقلابها را سرکوب نموده و تمامی صداها را خفه کرد. طبیعی بودکه مامون و عباسیان و یارانشان احساس کنند که به نهایت‏آروزیشان رسیده و به ارزشمندترین آرمان هایشان که عبارت بود ازمحکم ساختن پایه ‏های حکومت و سلطنتشان به طوری که دیگر هیچ‏نیرویی توان ایستادن در برابر جبروت و سرکشی آنان نداشته اشددست‏ یافته ‏اند ولی می‏ بینیم که بعد از این همه، نقش انگشتری‏ امام جواد(ع) در برابر تمامی تصورات آنان قد علم می‏کند وتمامی مظاهر و سرکشی و ستم آنان را محکوم می‏کند آن نقش این‏جمله است «نعم القادرالله‏» چه نیکو توانمندی است ‏خدا.
و در این راستاست که معتصم پس از این که از مردم بیعت‏ برای‏ خود گرفت جویای حال امام جواد(ع) شد و دستور داد که امام‏جواد(ع) و همسرش ام الفضل را به بغداد فرا خوانند. زیرا که ‏حضور و نام و یاد آن بزرگوار حماسه جهاد و پرچم آزادگی و عزت‏ایمان است و جلوه امامت و وصایتش مهر باطلی است‏بر خلافت های‏ باطل بنی عباس.
درود و سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه(ع) آن هنگام که بامیلادش جلوه زیبای مبارک‏ترین مولود را رقم زد و آن هنگام که باقامت زیبای امامت‏ خویش قیامتی از شکوه و جلال و عظمت الهی رامتجلی ساخت و آن زمان که در آخر ذی قعده سال 220 هجری دیده ازجهان فرو بست و با غروب غمگینانه و افتخار آفرین خویش تجلی بخش ‏آیات جهاد و شهادت گشت.