زمانی که امام موسی کاظم(ع) در سال 148 به امامت رسید، منصور دومین خلیفه ستمگر عباسی بر مسند قدرت بود. او با هرگونه تحرک و مبارزه علنی شدیدا مقابله میکرد. اوضاع سیاسی نشان میداد که هر برنامه ای که در جهت مقابله رو در رو باطاغوت زمان باشد، به صلاح اسلام و مسلمین نخواهد بود.
به همین جهت امام موسی بن جعفر(ع) دنباله نهضت علمی فرهنگی پدر بزرگوارش راپیگیری کرد و با تشکیل حوزه گسترده ای مشغول تربیت شاگردان شد. گروه زیادی ازیاران و شیعیان خاص امام کاظم(ع) و شخصیت هایی از خاندان هاشمی در محضر آن حضرت گرد آمده. برای خوشه چینی از خرمن پربار آن یادگار نبوت، دامن همت به کمر زدندو سخنان گهربار و پاسخ های آن بزرگوار به سوالات حاضرین را یادداشت کرده، هرحکمی را که در هر موردی از لبهای مبارک آن حضرت می شنیدند ضبط و ثبت میکردند.
ما در این نوشتار کوتاه به گوشهای از زندگی یکی از یاران آن پیشوای معصوم اشاره میکنیم شاید که مشتاقان را به کار آید و رهنوردان دین و فرهنگ را الگو باشد.
او که همواره پاسدار حریم ولایت و مرزبان فرهنگ شیعه بود، در برابر انواع ناملایمات و مشکلات استقامت ورزید و نام خود را در زمره مردان الهی و بندگان شایسته به ثبت رسانید تا آنجا که حضرت امام رضا(ع) بارها بهشتی بودنش او راتضمین کرده و امام جواد(ع) مکرر بر او رحمت فرستاده است. یونس بن عبدالرحمن در روزگاری پا به این عالم خاکی نهاد که هشام بن عبدالملک نهمین خلیفه اموی(125 105) سایه شوم حکومت خود را بر فراز کشورهای اسلامی گسترده بود و آخرین روزهای زندگانی ننگین خویش را میگذرانید.
یونس از آن روزی که خود را شناخت با اشتیاق کامل به آموختن معارف عالیه الهی همت گماشت او تشنه علم و حکمتبود و سعی میکرد مشکلات علمی خود را با سؤال کردن حل کند او میدانست که اهل بیت پیامبر(ص) وارث علوم انبیاء و اولیا هستند، به همین جهت برای کسب علم و معرفتبه آنجا رو میکرد از همان روزهای جوانی بهدنبال اهلبیت(علیهم السلام) بود. میگوید: روزی در حرم مطهر پیامبر بزرگواراسلام(ص) امام صادق(ع) را زیارت کردم امام مشغول نماز بود موفق نشدم سوالات خویش را از آن حضرت پرسیده و جواب بگیرم. یونس در مورد کوشش های خویش در کسب علم وفضیلت چنین اظهار میدارد: بیست سال سکوت کردم و بیست سال سؤال میکردم و بعد ازآن به سوالات دیگران پاسخ داده و اظهارنظر میکردم. یونس در راه تحصیل علم به جایی رسید که امام هشتم(ع) به شیعیانی که نمیتوانستند به محضرش شرفیاب شوندتوصیه میکرد که به یونس بن عبدالرحمن مراجعه کنند گفتگویی که بین امام و یکیاز دوستانش رخ داده این موضوع را واضح تر مینمایاند.
عبدالعزیز مهتدی نماینده حضرت امام رضا(ع) در شهر قم بود میگوید:
روزی به حضرت عرض کردم: راه من دور است و همیشه نمیتوانم به حضور شما برسم ومسائل و احکام را بپرسم مشکلات دینی خویش را از چه کسی جویا شوم؟ فرمود: ازیونس بن عبدالرحمن.
و این اشاره امام(ع) تایید آشکار یونس میباشد که مقام و موقعیت علمی و معنویاو را بیان میکند البته یونس در مقام یک فقیه معمولی نبوده، بلکه مورد عنایت ولطف خاص پیشوایان معصوم(علیهم السلام) بوده تا آنجا که از هر فرصتی برای تایید، تشویق و قوت قلب و همچنین کوشش در رفع اتهام و مباحثات علمی او دریغنمیکردند. محمد بن عیسی میگوید: از امام ابوالحسن الرضا(ع) پرسیدم: فدایت شوم!
من همیشه نمیتوانم به دیدار شما بیایم و مسائل و احکام دینم را فرا بگیرم آیایونس بن عبدالرحمن مورد اعتماد شماست؟ آیا میتوانم مسائل دینم را از او یادبگیرم؟ فرمود: بلی. داود بن قاسم میگوید: به امام جواد(ع) گفتم: نظر شما درمورد یونس چیست؟ فرمود: کدام یونس را میگویی؟
گفتم: یونس بن عبدالرحمن. فرمود: خدا او را رحمت کند ما روش او را دوست داریم.
فضل بن شاذان فقیه، متکلم و محدث سرشناس و از دوستان برجسته امام جواد(ع) که بنا به اقرار خویش پنجاه سال در مکتب ولایت و امامت تحصیل علم کرده است در موردیونس چنین میگوید: در عالم اسلام (غیر از چهارده معصوم«علیهم السلام») مردی فقیه تر از سلمان فارسی ظهور نکرده است و بعد از او شخصی فقیهتر از یونس بنعبدالرحمن نیست.
یونس و گروه واقفیه
هنگامی که امام هفتم حضرت کاظم(ع) در سال183 به دست هارون الرشید پنجمین خلیفه ستمگر عباسی (193 - 170) به شهادت رسید مسوولیت الهی امامت و رهبری و هدایت جامعه اسلامی به عهده فرزند بزرگوار اوحضرت امام ابوالحسن علی بن موسی(ع) واگذار گردید، در حالی که حضرت امام کاظم(ع)مکرر به امامت امام هشتم حضرت رضا(ع) تصریح کرده بود اما گروهی از سودجویان بانیت های مادی و انگیزه های واهی امامت امام هشتم را منکر شده بودند در برابراعتراض دیگران این جمله را تکرار میکردند: «امام کاظم(ع) همان «مهدی موعود»است، او نمرده، بلکه زنده است و آخرین امام میباشد». آنها در امام هفتم متوقف شدند و به همین مناسبت «واقفیه» لقب گرفتند. آنها وقتی وجود گهربار حضرت رضا(ع) و مطرح شدن امامت آن بزرگوار را مخالف مقاصد شوم خویش دیدند، در امامت او در بین مردم ایجاد شبهه و تردید کرد و در میان شیعیان به شایعه پراکنی مشغول شدند. البته شرایط نامساعد آن زمان به آنها یاری کرد زیرا امام هفتم درحالی به شهادت رسید که زمامدار خودسر و مستبد عباسی امام را از دسترس شیعیان خارج کرده و در اوج خفقان در زندان های مختلف حبس کرده و به شهادت رسانده بود واز سوی دیگر فرزند آن بزرگوار هم به دور از آن حضرت و در مدینه زندگی میکرد.
به همین جهت دسترسی شیعیان به هر دو امام مشکل شده و مطلع شدن از مسائل امامتکار دشواری بود و گروه واقفیه از این موقعیت استفاده کرده و اهداف خویش راعملی میکردند.
انگیزه پیدایش واقفیه
سران واقفیه از وکلاء و نمایندگان حضرت امام کاظم(ع) بودند واموال بیشماری در دست داشتند برای تصاحب این اموال منکر شهادت امام هفتم(ع) وامامت امام رضا(ع) شدند و برای رسیدن به منظور شوم خویش دستبه اقدامات مختلفی زدند اینها در واقع عالمان بیعمل و انسان هایی شیطان صفتبودند که دین خود رابه دنیا فروخته و با این عمل گروهی را فریفته و از صراط مستقیم ولایت منحرف کردند، لذا مشمول آیه شریفه «اولئک الذین اشتروا الحیوه الدنیا بالاخره فلا یخففعنهم العذاب ولا هم ینصرون» «آنان کسانی هستند که زندگانی دو روزه دنیا راخریده و ملک ابدی آخرت را فروختند و در عالم آخرت از عذاب آنها کاسته نخواهدشد و هیچ کس آنان را یاری نخواهد کرد».
آنان نقشه کشیدند که نور خدا را خاموش کنند اما خداوند متعال نور خویش را بوسیله یاران برجسته امام کاظم(ع) برجهانیان آشکار کرد شیعیان مخلص، با آگاهی و بینش عمیق در برابر انحرافات این گروه ایستادگی کردند و با اراده ای آهنین که سزاوار مردان حق جو و بلندنظر میباشد امامت هشتمین ستاره آسمان فضیلت را به جهانیان اثبات کردند.
یونس بن عبدالرحمن یکی از پیش تازان مبارزه بر علیه واقفیه میباشد یونس ازهمان روز شهادت امام هفتم(ع) برای حمایت از حجت خدا بپاخاست، او با ژرفنگری برمساله امامت و رهبری و اصرار به امامت حضرت رضا(ع) عرصه را بر سران واقفیه تنگ کرد. روزی در مجلس عیسی نشسته بود که خبر شهادت امام هفتم را آوردند با قاطعیت تمام خطاب به حضار مجلس چنین گفت: «ای اهل مجلس بدانید امروز بین من وخدایم امامی نیست مگر علی بن موسی(ع) که او امام بحق من است.»
مرزبان شجاع فرهنگ شیعه بعد از احساس خطر مصمم شد با مخالفین شدیدا مقابله کند، او که درآشفته بازار آن روز ملجاء و پناهگاه شیعیان محسوب میشد اعتقادات خود را علنا مطرح کرده، ضرورت تداوم امامت برای رهبری جامعه را گوش زد میکرد و با اطمینان خاطر و ایمانی راسخ و با قلبی سرشار از محبت اهلبیت، امامت حضرت امام رضا(ع) راتبلیغ میکرد.
وقتی رهبران دنیادوست واقفیه او را سدی محکم در برابر خواسته های شیطانی خویش دیدند به فکر فریفتن او افتادند و مبلغ قابل توجهی رشوه به او پیشنهاد کردند.
پیشنهاد رشوه و جواب رد یونس
وی چنین میگوید: هنگامی که امامهفتم به شهادت رسید هر یک از نمایندگان و وکلایش مبالغ کلانی از بیتالمال را دردسترس داشتند و این علت انکار امامتحضرت رضا(ع) بود.
مثلا «زیاد قندی» مبلغ هفتاد هزار دینار و علی بن حمزه «یکی دیگر ازنمایندگان امام(ع») سی هزار دینار در اختیار داشت و جاذبه این پولها چشمحقیقی آنان را بسته بود من وقتی این حقیقت را فهمیدم و واقعیت مساله را درککردم، آنچه را که فهمیده بودم بی پروا به مردم گفتم و آنان را به پذیرش امامت حضرت امام رضا(ع) تشویق و تبلیغ کردم. آنان به من پیغام فرستادند که: چرا امامت علی بن موسی را تبلیغ میکنی؟ اگر مقصود از این کار منافع دنیوی است ما تو را بی نیاز میکنیم (ما میدانیم که تو به پول نیاز داری) و مبلغ ده هزار دینار پیشنهاد کردند که در صورت سکوت به من بپردازند در جواب آنان گفتم: «مگر ما ازامام صادق(ع) روایت نمیکنیم که هر زمان بدعتها در دین آشکار شود عالم باید علمخود را ظاهر کند و الا نور ایمان از قلب او گرفته میشود» بعد نظر خود را چنینبیان کرد: «من هرگز و در هیچ زمان از جهاد در راه خدا فروگذاری نخواهم کرد.»
بعد از این گفتگو، آنها وقتی نیت و تصمیم من را فهمیدند با من دشمنی و عداوت آغاز کردند. یونس در معرض اتهام شاگرد باوفای امام کاظم(ع) علاوه بر آگاهی نسبت به علوم حدیث، فقه و تفسیر، متکلم زبردستی بود و اعتقادات خود را بی پرده و بی پروا با مردم مطرح میکرد و حتی بحثهای عقلی و مسائل اعتقادی و کلامی را،آنطوری که از امام خویش آموخته بود بیان میکرد، بدین جهت افراد مغرض و مخالفین او اینها را بهانه قرار داده و نسبت های ناروا به او میدادند. حتی یک بار ازامام هفتم در خواست کردند که امام تکلیف آنها را معین کند که مردم از دادنزکات به شاگردان یونس خودداری کنند یا نه؟
امام(ع) در جواب آنان فرمود: «به آنان زکات بدهید زیرا یونس اول کسی است کهبه دعوت (پسرم) علی لبیک خواهد گفت.» «برای رفع اتهام امام هفتم(ع) او راتوصیه به مدارا میکرد و به آرامش دعوت مینمود: میگوید: روزی امام هفتم(ع) بهمن فرمود: یونس! مباحثات دقیق علمی را از عوام الناس پنهان کن تا موجب اعتراض ویا اضلال آنان نشود زیرا سخنان تو برای آنان سنگین است گفتم: آنها به من زندیق میگویند: فرمود: یونس اگر در دست تو لولو باشد و مردم بگویند سنگریزه است آیاضرری برای تو دارد؟ و یا اگر در دست تو سنگریزه باشد و مردم بگویند لولو استآیا نفعی برای تو دارد؟» یعنی با زندیق گفتن آنان تو کافر نمیشوی. یک باردیگر در حضور ابوجعفر بصری که شخص فاضل و مورد اعتماد استبه امام رضا(ع)شکایت برد، امام فرمود: با مردم نادان مدارا کن عقل آنها به سطح معلومات و عمقایمان تو نمیرسد.
ترور شخصیت حتی در حضور امام(ع)
چنانکه اشاره شد فقیه فرهنگبان شیعه در دفاعاز ولایت و مکتب امامت از هیچ فرصتی دریغ نمیورزید او همیشه از حریم ولایتپاسداری میکرد و از آنجا که انسانهای وارسته و شایسته، هدف تهمت نا اهلان وانسان های شیطان صفت قرار میگیرند او هم از این قاعده مستثنی نبود.
یونس روزی در مجلس سرور خویش حضرت ابوالحسن الرضا(ع) نشسته بود و از آن امامهمام کمال استفاده را میبرد. در این حال جمعی از اهالی بصره به حضور امام آمدند حضرت به یونس اشاره کرد که در پشت پرده پنهان شود و اضافه فرمود: تا منن گفته ام از جای خود تکان نخور، آنها آمدند و نشستند و در لابلای سخنان خویش هرچه میتوانستند بر علیه یونس سخنان ناروا نسبت دادند امام همچنان ساکت نشسته وسرش را به زیر انداخته و به زمین نگاه میکرد و اصلا حرفی نمیزد، تا این کهسخنان آنان تمام شد و آنان از مجلس امام(ع) بیرون رفتند. حضرت رضا(ع) به یونسفرمود: بیا بیرون! یونس از پس پرده آمد و در محضر امام رضا(ع) (مثل بچه ای که در بغل مادرش گریه میکند) شروع به گریستن و نالیدن کرد و با حالتی گریان چنینگفت: مولای من! جانم فدای تو باد آیا من تقصیری غیر از تبلیغ امامت ولایت شمادارم؟ آیا جرم من غیر از دفاع از ولایت و تشیع چیز دیگری است؟ قربانت گردممیبینید این مردم جاهل با من چه میکنند؟ مشاهده فرمودید در حق من چه سخنهای زشت و ناروا بیان کردند؟ امام او را دلداری داده و تفقد فرمود.
بعد به او گفت: «یونس! ناراحت نباش! گفتار مردم چه ضرری به حال تو دارد؟ درحالی که ما از تو راضی و خشنود هستیم، وقتی که امام زمانت از تو راضی است مردمهر چه میخواهند بگویند.» امام در آخر سخنش همان کلام پدر بزرگوارش را تکرارکرده و در حالی که راه و روش او را تایید میکرد و به او قوت قلب میداد چنین فرمود: اگر در دست تو در گرانمایه ای باشد و مردم بگویند آن پشیزی بیش نیست یااین که در دست تو چیز بی ارزشی باشد و مردم بگویند آن در است آیا گفتار مردم درآنچه که به دست داری تاثیر میکند؟ گفت: نه.
فرمود: یونس تو هم همینطور هستی در صورتی که تو در راه درست و صراط مستقیم حرکت میکنی و امام تو از تو خشنود است گفتار و پندار مردم در حال تو هیچتاثیری ندارد.
فضائل اخلاقی
روزی به او گفتند: عده ای پشت سر تو بدگویی میکنندو به تو اهانت کرده و اعتقادات تو را تخطئه میکنند. یونس در جواب گفت: هر یکاز آنها که ذرهای از ولایت مولایم علی(ع) در قلبش نهفته است هر چه گفته باشد به احترام آقایم علی(ع) او را بخشیده و حلال میکنم.
سفرهای حج
وی در مسند تدریس شاگردان مهمی تربیت میکرد و تالیفات متعددی در زمینه های مختلف مینگاشت، 54بار به حج تمتع و 45 دفعه به عمره مشرف شد و در این سفرها هم توشه معنوی برایخود کسب میکرد و هم با مردم سخن گفته، پرسش های آنان را پاسخ میداد و دوستداران اهل بیت را راهنمایی میکرد.
نظر دانشمندان
شیخ طوسی میفرماید: یونس بن عبدالرحمن از یاران نزدیک امامرضا(ع) و مورد اعتماد من میباشد. علامه حلی میگوید: ابو محمد یکی از چهره های درخشان عالم تشیع است. او پیش امام رضا(ع) از موقعیت خاصی برخوردار بود.
ابن ندیم مینویسد: یونس از اصحاب موسی بن جعفر(ع) است، او علامه زمانه بود وکتابهای متعددی پیرامون مبانی و معارف شیعه نگاشته است.
فضل بن شاذان در موردعظمت علمی و معنوی او میگوید: من از امام رضا(ع) شنیدم که میفرمود: «یونس بنعبدالرحمن سلمان فارسی روزگار خویش بود.»
آثار علمی فرهنگی
وی در پرتو مکتب اهل بیت(علیهم السلام) به درجات مهم علمی و در فقه به مرحلهای رسید کهامام هشتم(ع) شیعیان را در احکام شرعی به او ارجاع میداد چنانکه قبلا در روایتعبدالعزیز گذشت. در اثر زهد و تقوی آن حضرت، او را سلمان زمان خطاب فرمود.
یونس همانند محمد بن ابیعمیر، حسن بن محبوب و دیگران در میان شاگردان پیشوایهفتم و هشتم از جمله فقهای بزرگ است که عموم دانشمندان شیعه، مقام علمی و فقهی آنان را تصدیق نموده و روایاتشان را بدون تردید میپذیرند. یونس بیش از سی جلدکتاب در موضوعات مختلف اسلامی نوشته است بعضی از آنان به نظر امام جواد(ع) وهمچنین خدمت امام عسکری(ع) عرضه شده و مورد تایید قرار گرفته است.
ابوهاشم جعفری کتاب «یوم و لیله» را که یونس بن عبدالرحمن نوشته بود بهرویت امام عسکری(ع) رسانید و نظر آن حضرت را در موردش جویا شد امام تمام کتابرا از اول تا آخر ملاحظه فرمود بعد نظر خویش را چنین بیان کرد: این مطابق دینمن و دین پدرانم میباشد همه مطالب کتاب صحیح استبعد او را دعا کرده، گفت:
خداوند در مقابل هر حرف این کتاب یک نوری در روز قیامت به او عنایت کند. کلامامام جواد(ع) احمد بن ابیخلف میگوید: در بستر بیماری افتاده بودم که امام نهم حضرت جواد الائمه(ع) به عیادت من آمد در اثناء ملاقات، متوجه شدم که امام کتاب یونس بن عبدالرحمن را مطالعه میکند و دقت کردم امام آن را از اول تا آخر بررسی میکند و میگوید: خداوند یونس را رحمت کند و این جمله را بارها تکرار کرد.
رجال نجاشی بیش از سی جلد از تالیفات او را نام میبرد که میتوان مهمترین آنهارا در موضوعات زیر خلاصه کرد: تفسیر قرآن، امامت، احکام حج، فقه، مزارعه،عبادات، معاملات، رد بر غلات، اخلاق، زکات، مجازات های اسلامی، رساله پرسش و پاسخ،مسائل ازدواج و طلاق و غیره. شایان ذکر است که یونس علاوه بر کتابهای فوق درحدود263 حدیث با واسطه و بدون واسطه از ائمه اطهار(علیهم السلام) نقل کرده است که همه آنها مورد توجه دانشمندان حدیث شناس قرار گرفته است.
امانتداری در نقل حدیث
در نقل احادیثخیلی محتاط و تیزبین بود و بر اساسدستورات ائمه اطهار(علیهم السلام) مادامی که به صحتحدیث مطمئن نمیشد آن را بهدیگران نمیگفت، تا آنجا که روزی یکی از شیعیان به وی اعتراض کرد و گفت: تو چرادر نقل حدیث سختگیری میکنی، چرا احادیث بسیاری از محدثان دیگر را قبول نداری؟
او در پاسخ چنین گفت: هشام بن حکم از قول امام صادق(ع) به من چنین نقل کرد:
«حدیثهایی که از قول ما میشنوید و از قول ما نقل میکنند همه را نپذیرید، بلکه احادیثی را بپذیرید که مطابق و موافق قرآن و سنت پیامبر باشد، و یا یکی ازاحادیث قبلی ما به درستی آن دلالت کند زیرا مغیره بن سعید احادیث مجعولی را درکتب پدرم داخل کرده است، از نافرمانی خدا بترسید و احادیثی که با سخن پروردگارعالم و سنت پیامبر مخالف باشد به عنوان احادیث ما نپذیرید چون که ما هر وقت حدیثی را بیان میکنیم، خدا چنین گفته و پیامبر چنان گفته است.»
عاقبت کار یونس
او پس از عمری تلاش و مجاهدت در راه گسترش آیین محمدی و مذهب جعفری واستفاده از محضر پر فیض پیشوایان بزرگ دین در حالی که در زمان زندگی چهار امام معصوم(علیهم السلام) زیسته بود در سال 208 در شهر پیامبر اسلام «مدینه الرسول»بدرود حیات گفت.
حضرت رضا(ع) در مورد وفات او چنین فرمود:عاقبت کار یونس را بنگرید خداوندمتعال او را در کنار رسول گرامی اش قبض روح کرد. درود خداوند بر روانش باد.
مقاله ها
یونس بن عبدالرحمن سلمان روزگار
- بازدید: 7983