نخستین یار پیامبر(ص) کیست؟

(زمان خواندن: 19 - 37 دقیقه)

مُسلمِ اوّل، شه مردان علی علیه‏السلام    عشق را سرمایه ایمان علی علیه‏السلام 1
«در آن روزگار، زمینیان، ملت‏های پراکنده ‏ای بودند با گرایش ‏های ناهمسو و روش‏های گوناگون در سویی، کسانی می‏زیستند که برای شناخت خدا به قیاس آویخته بودند و در دیگر سو، قومی زندگی می‏کردند که در نام خدا به دام الحاد فرو افتاده و گروهی نیز بت پرستی را پیشه خود ساخته بودند...».2


آری خداوند، پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم را در چنین شرایطی برانگیخت؛ اما هدایت مردمانی که عمری را در کفر و زبونی سپری کرده بودند، کاری بس دشوار بود. پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم با اراده ‏ای پولادین از جانب حق آمده بود و می‏خواست این مردمان را از گمراهی به راه هدایت سوق دهد؛ پس زمزمه حق را بر جزیرة‏العرب جاری ساخت. اما در آن اوضاع که شعله‏ های فساد زبانه می‏کشید، کسی آمادگی پذیرش چنین دعوتی را نداشت، مگر کسی که دل و جانی صاف و بی‏آلایش داشته باشد و در این میان نخستین کسی که دارای چنین اوصافی بود، کسی جز علی علیه‏السلام نبود.
آری علی علیه‏السلام زمزمه حق را شنید و با دل و جان به ندای پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم خدا لبیک گفت و چنین افتخاری را در طول تاریخ برای خویش ثبت کرد... و خود را با نام زیبای «نخستین یار» آراست.
در این نوشتار به فهرستی از معتقدان و روایات اهل سنّت که «نخستین مسلمان بودن» علی علیه‏السلام را نشان می‏دهد، اشاره می‏کنیم.
پیشگامی علی علیه‏السلام از نگاه صحابه و تابعان
بزرگان صحابه و تابعان و بسیاری از محدّثان و مورّخان اهل سنّت بر این باورند که علی بن ابیطالب علیه‏السلام نخستین مسلمان است.
پیامبراکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم و خودِ علی علیه‏السلام نخستین مسلمان را حضرت علی می‏دانند.
زید بن ارقم، عبداللّه بن عباس، انس بن مالک، سلمان فارسی، ابوایّوب انصاری، ابوذرغفاری، ابوسعید خُدری، عفیف کِندی، خلیل بن احمد فراهیدی، ابی‏لیلی، ابواسحاق، عمر بن خطّاب، سعد بن ابی‏وقّاص، عبدالرّحمن بن عوف، ابوموسی اشعری، حسن بصری و... از جمله صحابه و تابعانی هستند که بر تقدّم اسلام علی علیه‏السلام تصریح کرده ‏اند.
محدّثان و مورّخان اهل سنّت
ابن اسحاق می‏گوید:
نخستین کسی که از پیامبر پیروی کرد و به او ایمان آورد، علی بن ابیطالب و بعد از او زید بن حارثه است.3
خطیب بغدادی:
علی علیه‏السلام اوّل کسی است که پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم را تصدیق کرده است.4
ابن حجر عسقلانی:
علی بن ابیطالب علیه‏السلام پسر عموی پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم و داماد ایشان است... و بهتر این است که ایشان اول مسلمان باشد.5
و در جای دیگر می‏گوید:
طبق قول اکثر اهل علم، ایشان اوّل کسی است که اسلام آورده است.6
ابن عبدالبرّ قرطبی می‏گوید:
علی بن ابی طالب علیه‏السلام ، اوّلین مرد و خدیجه، نخستین زنی است که به خدا و رسول او ایمان آوردند.7
ابن اثیر:
تقدّم در اسلام، با امام علی علیه‏السلام است.8
ابن جوزی:
پیشگامان در اسلام، حضرت خدیجه علیهاالسلام و حضرت علی علیه‏السلام هستند.9
ابن ابی‏الحدید نیز قائل به تقدّم اسلام امام علی علیه‏السلام است و بحث مفصلی در این رابطه دارد.10
ابن حبّان نیز قائل به تقدّم اسلام امام علی علیه‏السلام است.11
صفدی می‏گوید:
سلمان، ابوذر، مقداد، خبّاب و زید بن اسلم روایت کرده‏اند که امام علی علیه‏السلام نخستین مسلمان بوده و بر همگان برتری دارد.12
دِمْیَری بر این باور است که حضرت علی علیه‏السلام نخستین مسلمان و نمازگزار است.13
بیهقی نیز علی را نخستین مسلمان می‏داند.14
مسعودی می‏گوید:
طبق قول اهل بیت و پیروان آنان، علی نخستین مسلمان و نمازگزار است.15
سبط بن جوزی نیز نخستین مسلمان و نمازگزار را علی علیه‏السلام می‏داند.16
گروهی از متأخّرین نیز قائل به تقدّم اسلامِ حضرت علی علیه‏السلام بر همگان هستند.17
آمار احادیث
شمارش و دسته بندی روایاتی که نص بر تقدّم اسلام امیرمؤمنان هستند، براساس ترتیبی است که ابن عساکر18 در تاریخ دمشق جمع آوری کرده؛ زیرا اکثر روایات و نصوص که تصریح بر تقدّم ایمان و اسلام امام علی علیه‏السلام دارد، در این کتاب جمع آوری شده است.19
روایات پیامبراکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم
ابن عساکر چهارده حدیث از پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم ، که تصریح برتقدّم اسلام امام علی علیه‏السلام دارد، نقل می‏کند که پنج تای آن را به خاطر شیعی بودن راویانش، مردود می‏شمارد و بقیه را قبول می‏کند.20
روایات امام علی علیه‏السلام
ابن عساکر پانزده حدیث از امام علی علیه‏السلام نقل می‏کند که در آنها خود حضرت در مقاطع گوناگون، اوّل مسلمان بودن خویش را اعلام داشته است. وی یک روایت را باطل و بقیه را صحیح می‏داند.21
همچنین ابن عساکر در تأیید تقدّم اسلامِ علی علیه‏السلام بر سایرین، روایاتی نقل نموده که همه آنها را پذیرفته است. اکنون نام راویان و تعداد روایتشان را می ‏آوریم:
1. ابوایّوب انصاری، 2 روایت.22
2. سلمان فارسی، 4 روایت.23
3. ابن عباس، 9 روایت.24
4. زید بن ارقم، 11 روایت.25
5. حسن بصری، 4 روایت.26
6. ابورافع، 2 روایت.27
7. عمر بن خطّاب، 2 روایت.28
8. مجاهد، 1 روایت.29
9. مالک بن حویرث، 1 روایت.30
10. عبدالرّحمن بن عوف، 1 روایت.31
11. انس بن مالک، 8 روایت.32
12. ابن عساکر از ابوذرغفاری نیز 4 روایت نقل کرده که سه تای آنها را پذیرفته است.33
نقل روایات، توسّط اهل سنّت
در اینجا چکیده روایات کسانی که تقدّم اسلام امام علی علیه‏السلام را روایت کرده‏اند، ذکر می‏گردد و به دنبال هر روایت، توثیق و تأیید آن ـ که توسّط عالمان اهل سنّت انجام گرفته‏ـ آورده می‏شود.
ابن عباس:
قال رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم: «علیّ اول من آمن بی و صدّقنی».
و نیز می‏گوید:
قال رسول اللّه صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم:«صلّت الملائکة علیّ و علی بن ابی‏طالب سبع سنین»، قالوا: و لم ذلک یا رسول الله؟ قال: «لم یکن معی من الرجال غیره.»34
ابو ایّوب انصاری:
قال رسول اللّه صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم: «صلّت الملائکة علیّ و علی (بن ابی‏طالب) بسبع سنین لاِءنّا نصلّی لیس معنا احد یصلّی غیرنا».35
ابن عساکر این سه روایت را قبول می‏کند.
از دو روایت اخیر به دست می‏ آید که از ابتدای اسلامِ علی علیه‏السلام ـ که وی در سنّ هفت یا هشت سالگی بوده ـ تا زمانی که بر او «رَجُل» اطلاق شده ـ یعنی پانزده سالگی ـ احدی غیر از او مسلمان نشده است.
سلمان:
قال رسول اللّه صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم: «اوّلکم وروداً علیّ الحوض اوّلکم اسلاماً علیّ بن ابی‏طالب».36
و نیز می‏گوید:
قال رسول اللّه صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم: «اوّلکم وارداً علیّ الحوض و اوّلکم اسلاماً علیّ بن ابی‏طالب».37
ابن عساکر، حاکم نیشابوری و ذهبی، این دو روایت را صحیح می‏دانند؛ همچنین ذهبی برای تأیید این روایت، طریق دیگری نیز ذکر می‏کند.38
عایشه:
قال النبی صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم: «یا عایشة دعی لی اخی فانّه اوّل النّاس اسلاماً و آخر النّاس بی عهداً و اوّل النّاس لی لقیاً یوم القیامة».39
ابی‏لیلی:
قال رسول اللّه صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم: «الصدّیقون ثلاثة: حبیب النّجار، مؤمن آل یاسین الذی قال «یا قوم اتّبعوا المرسلین» و حزقیل مؤمن آل فرعون الذی قال: «اتقتلون رجلاً یقول ربّی اللّه» و علی بن ابی‏طالب و هو افضلکم».40
ابوذر:
سمعت النبیّ صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلمیقول لعلیّ بن ابی‏طالب: «انت اوّل من آمن بی و انت اوّل من یصافحنی یوم القیامة و انت الصّدّیق الاکبر و انت الفاروق الذی یفرق بین الحقّ و الباطل و انت یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الکفّار».41
ابن جوزی این حدیث را به دلیل اینکه در سند آن «عبّاد بن یعقوب»42 است ـ و او از شیعیان است ـ تضعیف می‏کند.43 اما سخن عالمان اهل سنّت درباره عبّاد بن یعقوب چیز دیگر است. آنان او را در حالی که شیعه است معتبر می‏دانند، به گونه‏ای که بزرگانی چون: بخاری، ترمذی، ابوداود، ابن خزیمه و ابن ماجه در کتاب‏هایشان با احادیث وی احتجاج کرده‏اند.44 و این، نشانه وثاقت و اعتبار «عبّاد بن یعقوب» است.
ابن حجر عسقلانی می‏گوید:
عبّاد، راستگوست.45
دارقطنی نیز می‏گوید:
عبّاد بن یعقوب، شیعه است؛ اما راستگوست.46
ابوحاتم می‏گوید:
عبّاد، نسبتاً مورد اعتماد است.47
ابن خزیمه وقتی از عبّاد بن یعقوب روایت نقل می‏کرد، چنین می‏گفت:
«حدثنا الثقة».48
هیثمی نیز وی را از ثقات می‏داند.49
ذهبی می‏گوید:
عبّاد از افراطی‏ های شیعه است؛ اما در حدیث راستگوست.50
در جای دیگر می‏گوید:
عبّاد، عالم راستگو و روایتگر شیعه است.51
بدین ترتیب، «روایت» عبّاد تقویت شده و دیگر اعتباری برای گفتار ابن جوزی باقی نمی‏ماند.
ابی‏سعید خدری:
قال رسول اللّه صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم لعلیّ... فضرب بین کتفیه: «یا علی لک سبع خصال لایحاجّک فیهنّ احد یوم القیامة: انت اوّل المؤمنین باللّه ایماناً و اوفاههم بعهداللّه و اقومهم بأمراللّه و ارأفهم بالرعیة و اقسمهم بالسّویة و اعملهم بالقضیه واعظمهم مزیة یوم القیامة».52
ابی‏اسحاق:
قال النبی صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم : «لقد زوجتکِ و انّه لاوّل اصحابی سلما و اکثرهم عِلماً و اعظمهم حِلماً».53
این گفتار، خطاب پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم به فاطمه زهرا علیهاالسلام هنگام ازدواج با امام علی علیه‏السلام است.
هیثمی ذیل این روایت می‏گوید: اسناد این حدیث، صحیح است.54
انس بن مالک:
انّ النبی قال لابنته فاطمه: «قد زوجتکِ اعظمهم حلماً و اقدمهم سلماً و اکثرهم علماً».55
ذهبی برای این حدیث، سه طریق از انس بن مالک، معقل بن یسار و جابر بن یزید جُعفی نقل کرده و دو طریق آن را تقویت می‏کند.56
معقل بن یسار:
... دخلنا علی فاطمة فقال النبی لها: «اما ترضین انّی زوّجتک اقدم امتی سلماً و اکثرهم علماً و اعظمهم حلماً».57
هیثمی این حدیث را توثیق می‏کند.58
ابن عباس:
«انّ النبیقال: الصدّیقون ثلاثة: حزقیل مؤمن آل فرعون، و حبیب النّجار صاحب یس و علی بن ابیطالب».59
و نیز می‏گوید:
«قال رسول اللّه: السُّبَّق ثلاثة: السابق الی موسی، یوشع بن نون و السابق الی عیسی، صاحب یس و السابق الی محمد، علی بن ابیطالب».60
هیثمی این حدیث را تقویت می‏کند.61
البانی نیز این حدیث را از احادیث صحیح می‏داند.62
عایشه:
«قال النبی: السُّبَّق ثلاثة: السابق الی موسی، یوشع بن نون و السابق الی عیسی، صاحب یس و السابق الی محمد، علی بن ابیطالب».63
عبدالرّحمن بن عوف:
«لمّا حضر النبی الوفاة قالوا: یارسول اللّه اوصینا، قال: اوصیکم بالسابقین الاوّلین و بأبنائهم من بعدهم، و بأبنائهم من بعدهم، و بأبنائهم من بعدهم، الاّ تفعلوا لا یقبل منکم صرف و لا عدل».64
هیثمی در توثیق این حدیث، چنین می‏گوید:
«رجاله ثقات».65
علی علیه‏السلام :
«بُعِثَ رسول اللّه یوم الاثنین و اسلمتُ یوم‏الثلاثاء».66
حبّة:
«قال علی علیه‏السلام : اللّهمّ لا اعترف عبداً من هذه الامة عبدک قبلی غیر نبیک (ثلاث مرّات) لقد صلّیتُ قبل ان یصلّی النّاس سبعاً».67
هیثمی این حدیث را تقویت کرده و می‏گوید:
«اسناده حسنٌ».68
حبّة بن جوین:
«قال علی علیه‏السلام : عبدتُ اللّه مع رسول اللّه سبع سنین، قبل ان یعبده احد من هذه الامة».69
علی علیه‏السلام :
«انا عبداللّه و اخو رسوله و انا الصدّیق الاکبر لایقولها بعدی الاّ کاذب مفترٍ صلّیتُ مع رسول اللّه قبل النّاس بسبع سنین».70
حاکم نیشابوری می‏گوید:
«هذا الحدیث صحیح الاسناد».71
ابن کثیر در تأیید روایت یاد شده، می‏گوید:
«نسائی در کتاب خصائص امام علی علیه‏السلام (از احمد بن سلیمان) و ابن ماجه در سنن، این حدیث را نقل می‏کند.»72
بوصیری نیز می‏گوید:
«هذا اسنادٌ صحیح».73
هیثمی نیز در تأیید این روایت، می‏گوید:
«سند حدیث، صحیح است و راویان آن موثّق هستند.»74
حبَّة:
«سمعتُ علیّاً یقول: انا اوّل من اسلم و صلّی مع رسول اللّه».75
خطیب بغدادی، سند روایت را صحیح می‏داند.76
هیثمی نیز دو طریق برای روایت مذکور بیان می‏کند و یک طریق آن را تقویت می‏کند.77
معاذة العدویة:
«سمعتُ علیّاً علی منبر البصرة یقول: انا الصدّیق الاکبر آمنتُ قبل اَنْ یؤمن ابوبکر و اسلمتُ قبل اَنْ یسلم ابوبکر.»78
عُقَیلی که از متعصّبان اهل سنّت و دشمن امام علی علیه‏السلام و یاران اوست، حدیث مذکور را تأیید می‏کند.79
ابن عباس:
«اوّل من اسلم علی بن ابی‏طالب».80
ذهبی در تأیید این حدیث، می‏گوید:
«این حدیث از ابن عباس ثابت است.»81
سعید بن جبیر:
«اوّل من صلّی مع رسول اللّه علیّ و فیه نزلت الایة «السّابقون السّابقون»».82
ابن عباس:
«وکان (علی بن ابی‏طالب) اوّل من اسلم بعد خدیجة من النّاس».83
حاکم نیشابوری سلسله سند این حدیث را صحیح می‏داند.84
هیثمی در تأیید روایت، می‏گوید:
«راویانی که احمد بن حنبل این روایت را از آنها نقل کرده است، مورد اعتماد هستند.»85
سیوطی نیز می‏گوید:
«طبرانی این حدیث را به سند صحیح نقل کرده است».86
قرطبی می‏گوید:
«در اسناد این روایت هیچ شک و شبهه‏ای نیست، به خاطر اینکه سند، صحیح و موثّق است».87
در تعلیقه کتاب «معجم الکبیر» در ذیل این روایت، آمده است:
«این روایت را نسائی در خصائص امام علی علیه‏السلام ، صفحه 61 و 64 آورده و حاکم نیشابوری نیز آن را ذکر کرده و گفته اسنادش صحیح است. ذهبی نیز قول حاکم را پذیرفته است».88
سلمان:
«اوّل هذه الامة وروداً علی نبیّها اوّلها اسلاماً علی بن ابی‏طالب».89
سیوطی در تأیید روایت، می‏گوید:
«این روایت از لحاظ سند، قوی و مؤیّد خوبی برای روایات دیگر است».90
هیثمی نیز می‏گوید:
«راویان این حدیث، موثّق هستند.»91
عمر بن خطّاب:
«لن تنالوا علیّاً فأنی سمعتُ رسول اللّه یقول ثلاثة لأن یکون لی واحدة منهنّ احبّ الیّ ممّا طلعت علیه الشّمس کنتُ عند النبی صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم و عنده ابوبکر و ابوعبیدة ابن الجرّاح و جماعة من اصحاب النّبی صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم فضرب بیده علی مِنکَبِ علیٍّ فقال: انت اوّل النّاس اسلاماً و اوّل النّاس ایماناً و انت منّی بمنزلة هارون من موسی».92
این روایت را ابن عساکر قبول می‏کند.
سعد بن ابی‏وقّاص:
«قال قیس کُنتُ بالمدینة فبینا انا اطوف فی‏السّوق اذ بلغت احجار الزّیت، فرأیتُ قوماً مجتمعین علی فارسٍ قد رکب دابّة و هو یشتم علیّ بن ابی‏طالب والنّاس وقوفٌ حوالیه اذ اقبل سعد بن ابی‏وقّاص فوقف علیهم فقال: ما هذا؟ فقالوا: رجلٌ یشتم علیّ بن ابی‏طالب فتقدم سعد فأرجفوا له حتی وقف علیه فقال: یا هذا علی یشتم علی ما تشتم علیّ بن ابی‏طالب الم یکن اوّل من اسلم، الم یکن اوّل من صلّی مع رسول اللّه...».93
حاکم نیشابوری این حدیث را صحیح می‏داند.94
زید بن ارقم:
«اوّل مَن اسلم مع رسول اللّه علی بن ابی‏طالب».95
حاکم نیشابوری و ذهبی این حدیث را صحیح می‏دانند و ذهبی برای تأیید، طریق دیگری نیز ذکر می‏کند.96
ابن کثیر نیز در تأیید این روایت، می‏گوید:
«این حدیث را ترمذی و نسائی روایت کرده‏اند و ترمذی در ذیل روایت ،گفته: «حسنٌ صحیحٌ».97
انس بن مالک:
«استنبی‏ء النّبی صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم یوم الإثنین و اسلم علیٌّ یوم الثلاثاء».98
سیوطی می‏گوید:
«حاکم نیشابوری بعد از ذکر این مطلب، ادّعا می‏کند که اجماع اهل تاریخ بر این روایت است و مورد قبول همگان است.»99
ابن عساکر100 و خطیب بغدادی101 نیز این روایت را تقویت می‏کنند.
قال عبدالرحمن بن عوف فی تفسیر الآیة الشریفة «والسّابقون الاوّلون»: «هم عشرة من قریش کان اوّلهم اسلاماً علیّ بن ابی‏طالب.»102
ابن عساکر این حدیث را قبول می‏کند.
ابوموسی اشعری:
«انّ علیّاً اوّل من اسلم مع رسول اللّه».103
حاکم نیشابوری می‏گوید:
«اسناد این روایت، صحیح است.»104
عفیف کندی در حقّ امیرمؤمنان علیه‏السلام می‏گوید:
«و اسلم بعد ذلک فحسن اسلامه لوکان اللّه عزّوجلّ رزقنی الاسلام یومئذ فأکون ثانیاً مع علیّ بن ابیطالب».105
حاکم نیشابوری حدیث را تقویت می‏کند و می‏گوید: «سندش صحیح است.» همچنین از احمد بن حنبل نقل می‏کند که، سند این روایت، صحیح است.106
هیثمی نیز رجال احمد بن حنبل را ثقات می‏داند و روایت را از طریق احمد بن حنبل تقویت می‏کند.107
عُقَیلی نیز این روایت را قبول می‏کند.108
ابو رافع:
«اوّل من اسلم من الرّجال علیّ و اوّل من اسلم من النّساء خدیجة».109
هیثمی در مورد این حدیث، می‏گوید: «رجاله رجال الصحیح».110
مالک بن حویرث:
«اوّل من اسلم من الرّجال علیّ و من النّساء خدیجة».111
هیثمی می‏گوید:
«در سلسله سند این حدیث، ضعف‏هایی وجود دارد؛ ولی ابن حبّان آنها را تقویت کرده است.»112
ابی‏سخیلة:
«حججتُ انا و سلمان فنزلنا بأبی ذر... فقال: انّه ستکون فتنة فان ادرکتموها فعلیکم بکتاب اللّه و علیّ بن ابی‏طالب علیه‏السلام فأنّی سمعتُ رسول اللّه یقول: «علیٌّ اوّل مَنْ آمن بی و اوّل مَن یصافحنی یوم القیامة و هو یعسوب المؤمنین».113
ابن عساکر چهار روایت به همین مضمون نقل کرده و دو روایت آن را قبول می‏کند.114
حسن بصری:
«فکان اوّل من آمن، علی بن ابی‏طالب».115
هیثمی می‏گوید:
«سند این حدیث، صحیح است.»116
قال ابی‏اسحاق:
«سألتُ قثم بن عباس، کیف ورّث علیّ رسول اللّه دونکم؟ قال: لأنّه کان اوّلنا به لحوقاً و اشدّنا به لزوقاً».117
حاکم نیشابوری این حدیث را صحیح دانسته و ذهبی نیز آن را تأیید می‏کند.
خلیل بن احمد الفراهیدی:
«انّ علیاً تقدّمهم اسلاماً و فاقَهُم علماً و بذهم شرفاً و رجحهم زهداً و طالهم جهاداً...».118
این، گوشه‏ای از احادیث و روایاتی است که دلالت آشکار بر تقدّم اسلامِ امام علی علیه‏السلام دارد.
در پایان، جهت تکمیل بحث، به سه روایت که بسیاری از پرسش‏ها را پاسخ می‏دهد، اشاره می‏شود.
در روایتی، سالم بن ابی‏الجعد از محمد بن حنفیه درباره تقدّم اسلامِ ابوبکر سؤال می‏کند که وی در پاسخ می‏گوید: «خیر، وی نخستین مسلمان نیست.»119
طبق نصوص تاریخی و حدیثی، تنها اختلافی که مطرح است، این است که آیا ابوبکر بعد از پنج نفر به اسلام گرویده یا بعد از پنجاه نفر؟
ابن کثیر در تاریخ خود می‏نویسد:
«محمد بن سعد بن ابی‏ وقّاص می‏گوید: از پدرم درباره تقدّم اسلامِ ابوبکر پرسیدم، پدرم در پاسخ گفت: خیر، چرا که قبل از اسلام وی بیش از پنج نفر به اسلام گرویده بودند».120
سیوطی روایت یاد شده را تقویت کرده و می‏گوید:
«ابن عساکر این روایت را با سلسله سندِ نیکو نقل کرده است.»121
طبری در تاریخ خود می‏نویسد:
«حدّثنا ابن حمید قال حدّثنا کنانة بن جبلة عن ابراهیم بن طهمان عن الحجاج بن الحجاج عن قتادة بن دعامة عن سالم بن ابی‏الجعد عن محمد بن سعد قال: قلت لابی: أکان ابوبکر اوّلکم اسلاماً؟ فقال: لا ولقد اسلم قبله اکثر من خمسین و لکن کان افضلنا اسلاماً؛122... محمد بن سعد می‏گوید: از پدرم در مورد تقدّم اسلامِ ابوبکر پرسیدم، در پاسخ به من گفت: خیر، بیش از پنجاه نفر قبل از ابوبکر به اسلام روی آورده‏اند؛ ولی اسلام وی برترین اسلام است!»
ابن کثیر دمشقی از این حدیث این گونه تعبیر می‏کند: «فانّه حدیث منکر اسناداً و متناً»،123 در حالی که علاّمه امینی این حدیث را صحیحه می‏داند و از آن این گونه تعبیر می‏کند: «نقل الطبری باسنادٍ صحیح رجاله ثقات».124
قبل از قضاوت میان این دو گفتار، سند حدیث یاد شده را از دیدگاه اهل سنّت بررسی می‏نماییم:
1. محمد بن حمید بن حیان، (ابوعبّداللّه رازی) از شخصیت‏هایی است که نزد عالمان اهل سنّت، از جایگاه بسیار رفیعی برخوردار است؛ به گونه‏ای که ذهبی درباره وی می‏گوید:
«العلامة، الحافظ، الکبیر... حدث عنه: ابوداود، ترمذی، قزوینی، احمد بن حنبل، ابوزرعه، ابوبکر بن ابی‏الدنیا، صالح بن محمد جزره، حسن بن علی معمری، عبداللّه بن احمد بن حنبل، محمد جریر طبری، ابوالقاسم بغوی... و خلق کثیر».125
با اینکه برخی وی را به خاطر ترکیب اسانید در متون حدیث، تضعیف کرده‏اند؛126 ولی ذهبی در دفاع از وی می‏گوید:
«با اینکه ابن حمید در اسانید تصرّف می‏کرده؛ ولی حدیث جعل نمی‏کرده است.»127
ابوزرعه درباره وی می‏گوید:
«هرکس محمد بن حمید را کنار گذارد، بیش از ده هزار حدیث را از دست می‏دهد».128
ابو قریش می‏گوید:
«نظر محمد بن یحیی را پیرامون ابن حمید جویا شدم، وی در پاسخ گفت: مگر نمی‏بینی از وی حدیث نقل می‏کنم!»
عبداللّه بن احمد به نقل از پدرش می‏گوید:
«مادامی که محمد بن حمید در (شهر) ری وجود دارد، علم نیز وجود دارد».129
ابوحاتم از یحیی بن معین نقل می‏کند که ابن حمید، فردی مطمئن و ثقه است.130
در جای دیگر، ابن ابی‏خیثمه از یحیی بن معین درباره محمد بن حمید سؤال می‏کند و وی در پاسخ می‏گوید:
«هیچ اشکالی بر وی وارد نیست».131
جعفر بن ابی‏ عثمان طیالسی نیز وی را توثیق می‏کند.132
خلیلی درباره وی می‏گوید:
«کان حافظاً عالماً بهذا الشّأن رضیه احمد و یحیی».133
حدیث مورد بحث را طبری از محمد بن حمید نقل کرده است، ذهبی در توثیق احادیث طبری از ابن حمید، چنین می‏گوید: «قد اکثر عنه ابن جریر فی کتبه و وقع لنا حدیثه عالیا».134
در جای دیگر می‏گوید:
«فقد قال محمد بن جریر الطبری فی ما صحّ له عنه».135
2. کنانة بن جبله، نیز نزد اهل سنّت معتبر است؛ چنان که ابوحاتم درباره وی می‏گوید: «محلّه الصدق».136
3. ابراهیم بن طهمان هم نزد اهل سنّت از جایگاه بلندی برخوردار است؛ بخاری در مورد وی می‏گوید:
«صحیح العلم والحدیث».137
اسحاق بن راهویه می‏گوید:
«کان صحیح الحدیث کثیرالسّماع ما کان بخراسان اکثر حدیثاً منه و هو ثقة.»
یحیی بن اکثم می‏گوید:
«کان ابراهیم من انبل الناس بخراسان و العراق و الحجاز و اوثقهم و اوسعهم علماً».138
دارقطنی، احمد بن حنبل، ابوداود، صالح بن محمد جزره، ابن مبارک، ابوحاتم، یحیی بن معین، جوزجانی، خطیب بغدادی، عثمان بن سعید، یوسف بن خراش، ابن حبان، ابن شاهین، ابن ندیم، ابن حجر عسقلانی، ذهبی و صفدی، وی را فردی صدوق و مطمئن دانسته و به احادیث وی استناد کرده‏اند.139
4. حجاج بن حجاج باهلی بصری، نیز مورد وثوق و تأیید اهل سنّت است. ابوحاتم رازی، وی را توثیق کرده است.140 احمد بن حنبل، یحیی بن معین، ابوبکر بن خزیمه، ابوداود، ابن حبان، ابن حجر عسقلانی و ذهبی وی را توثیق کرده و مورد اطمینان و راستگو می‏دانند.141
5. قتاده بن دعامة، نیز نزد اهل سنّت از جایگاه بسیار بلندی برخوردار است؛ به گونه‏ای که ذهبی از وی چنین یاد می‏کند: «حافظ العصر، قدوة المفسّرین و المحدّثین»142، «کان من اوعیة العلم و ممّن یضرب به المثل فی قوّة الحفظ»143، «هو حجّة بالاجماع».144
سایر علما از جمله: ابن سعد، یحیی بن معین، ابن خلکان، ابوحاتم رازی، احمد بن حنبل، ابن سیرین، ابو زرعه، ابن حبان، ابن شاهین، یحیی بن معین، ذهبی و ابن حجر عسقلانی، از وی به بزرگی یاد کرده و او را فردی مطمئن می‏دانند.145
لازم به ذکر است که وی یکی از دشمنان سرسخت حضرت علی علیه‏السلام بود.146
6. سالم بن ابی‏الجعد، ذهبی در مورد جایگاه وی نزد اهل سنّت، می‏گوید:
«احد الثقات و کان من نبلاء الموالی و علمائهم»،147 «من ثقات التابعین».148
ابراهیم حربی در مورد وی آورده است: «مجمع علی ثقته».149
بزرگان اهل سنّت از جمله: ابن سعد، ابونعیم اصفهانی، یحیی بن معین، ابو زرعه، نسائی، ابن حبان، عجلی، ابن قتیبه، صفدی، ذهبی و ابن حجر عسقلانی وی را از برترین و موثق‏ترین تابعین بر می‏شمارند.150
7. محمد بن سعد بن ابی‏وقّاص نیز نزد اهل سنّت معتبر بوده و جای هیچ بحثی در آن نیست.
8. سعد بن ابی‏ وقّاص از بزرگان صحابه نزد اهل سنّت است.
با بیانات یاد شده، واهی بودن ادّعای ابن‏کثیر، نمایان می‏شود.
نکته قابل تأمّل، جمله ابن کثیر است که اساس و بنیان گفتار کسانی را که در تقدّم اسلام امام علی علیه‏السلام بر دیگران، تشکیک می‏کنند، سست و متزلزل می‏کند.
سیوطی به نقل از وی می‏گوید:
«ظاهر این است که اهل‏بیت پیامبر قبل از همگان به پیامبر ایمان آورده‏اند: خدیجه همسر پیامبر، علی پسر عموی پیامبر، زید بن حارثه غلام پیامبر، امّ‏ایمن و ورقة بن نوفل».151
سخن پایانی
اگر ما قبول کنیم که ابوبکر نخستین مسلمان بوده است، از لحاظ عقلی «نخستین مسلمان بودن وی» محال است؛ چرا که به اجماع اهل تاریخ و حدیث، ابوبکر قبل از بعثت پیغمبر، عمرش را در بت پرستی، نوشیدن شراب و... سپری کرده و در اوائل بعثت نیز ادامه داشته است.152
این دسته افراد اگرچه به خاطر نوشیدن شراب و بت پرستی در دوران جاهلیت در قیامت عذاب نشوند؛ ولی به هر حال، این اعمال و رفتار بر عقل و فطرت آنها اثر وضعی خود را می‏گذارد و همین، مانع از شناخت اسلام و قبول آن می‏شود.
اما امام علی علیه‏السلام که رشد و نموّ ایشان در دوران جاهلیت در دامان پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلمبوده و در بستری کاملاً آراسته و پیراسته از گناه، رشد کرده، پس اقتضای نخستین مسلمان بودن در ایشان وجود داشته است.
همچنین برخی جمع بین احادیث کرده و از این رهگذر، ابوبکر را نخستین مرد مسلمان معرّفی کرده‏اند؛ که با بررسی اسناد این احادیث و ضعیف بودن آنها، نوبت به این جمع نمی‏رسد.153
_______________________________
1. دیوان اقبال لاهوری، ص 114.
2. فرهنگ آفتاب، ج 2، ص 776.
3. المعارف، ص 168.
4. تاریخ بغداد، ج 1، ص 133.
5. تقریب التهذیب، ج 2، ص 39. جالب این است که در چاپ جدید تقریب التهذیب، کلام ابن حجر عسقلانی را تحریف کرده‏اند و این گونه نوشته‏اند: «جمعی می‏گویند: اولین نفر که به اسلام گروید، علی بن ابیطالب(ع) است». (تحریر تقریب التهذیب، ج 3، ص 231).
6. الاصابة، ج 2، ص 506.
7. الاستیعاب، ج 3، ص 197.
8. الکامل فی‏التاریخ، ج 1، ص 484 و 485.
9. الوفاء باحوال المصطفی، ص 163 و 164.
10.. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 32، ج 4، ص 319 و ج 13، ص 148.
11. السیرة النبویة و اخبار الخلفاء، ج 1، ص 67 و 68؛ کتاب الثقات، ج 1، ص 52.
12. الوافی بالوفیات، ج 21، ص 269 و 270.
13. حیاة الحیوان الکبری، ج 1، ص 79.
14. السنن الکبری، نسائی، ج 9، ص 94 و 95؛ السنن الصغری، ج 1، ص 570؛ ج 2، ص 365.
15.التنبیه و الاشراف، ص 198.
16.تذکرة الخواص، ص 26.
17.موسوعة الفقه الاسلام، ج 1، ص 269؛ شباب حول الرسول، ص 21.
18. ذهبی درباره وی می‏گوید: «الامام العلاّمة الحافظ، الکبیر، المجوّد محدّث الشام ثقة الدین»؛ سیراعلام النبلاء، ج 20، ص 554.
19. علامه امینی تمامی روایاتی را که از منابع اهل سنّت است، به تفصیل نقل می‏کند. ر.ک: الغدیر، ج 3، ص 220، چ قدیم و ج 3، ص 310، چ جدید.
20. تاریخ دمشق، ج 42، ص 39ـ44.
21. همان، ص 30 و 34.
22. همان، ص 39 و 40.
23. همان، ص 40 و 41.
24. همان، ص 27، 35، 36 و 42.
25. همان، ص 36 و 38.
26. همان، ص 27.
27. همان، ص 27 و 28.
28. همان، ص 58 و 59؛ کنزالعمال، ج 13، ص 124.
29. تاریخ دمشق، ج 42، ص 60.
30. همان، ص 37، 43 و 44.
31. همان.
32. همان، ص 28، 29 و 39.
33. همان، ص 41 و 43.
34. همان، ص 36.
35. همان، ص 43 و 44؛ کنز العمال، ج 11، ص 616، ح 32989.
36. تاریخ دمشق، ج 42، ص 40. لازم به ذکر است که ابن عدی، سند این حدیث را تضعیف کرده (الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 4، ص 291 و 292)، اما ابن عساکر از طریق دیگر این حدیث را تقویت می‏کند؛ (المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ابن حجر عسقلانی، ج 4، ص 57.)
37. مستدرک، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 136؛ تاریخ دمشق، ج 42، ص 40؛ جامع الاحادیث سیوطی، ج 3، ص 312، ح 8841؛ کنزالعمال، ج 11، ص 616، ح 32991.
38. مستدرک، حاکم، ج 3، ص 136.
39. الاصابة، ج 8، ص 183.
40. تاریخ دمشق، ج 42، ص 43؛ کنزالعمال، ج 11، ص 608؛ الصواعق المحرقة، ج 2، ص 365؛ مختصر المنهاج، شمس الدین ذهبی، ص 309.
41. تاریخ دمشق، ج 42، ص 43 و 44؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 379؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 102.
42. در وثاقت عبّاد هیچ شکی نیست، اما در مذهب ایشان اختلاف است. شیخ طوسی در الفهرست، ص 119، ایشان را عامی المذهب می‏داند و برخی از متأخرین نیز ایشان را سنّی می‏دانند. ر.ک: جامع الرواة، ج 1، ص 43؛ نقدالرجال، ج 3، ص 18. اما ابوعلی حائری، آیة‏الله خویی، محقق تستری، علامه نمازی و علامه مامقانی قائل به تشیّع وی هستند و دلیل بر تشیّع وی را دو چیز می‏دانند:
1. روایاتی که عبّاد در رابطه با اهل بیت(ع) نقل کرده است.
2. گواهی اهل سنّت در تشیّع عبّاد.
ر.ک: منتهی المقال، ج 4، ص 62؛ معجم الرجال الحدیث، ج 9، ص 219؛ قاموس الرجال، ج 5، ص 661؛ مستدرکات علم الرجال، ج 4، ص 338. قابل ذکر است که عبّاد حدیث پیامبر در ذمّ معاویه «قال النبی(ص): اذا رأیتم معاویة علی منبری فَقتلوه» را نیز روایت کرده است. (تنقیح المقال، ج 2، ص 123).
43. الموضوعات، ج 1، ص 344. جالب این است که عالمان اهل سنت این کتاب را تضعیف می‏کنند و درباره آن چنین گفته‏اند: «غالب ما فی کتاب ابن الجوزی موضوعٌ»؛ تدریب الراوی، ص 183.
44. رجال الشیعة فی اسانید السنة، محمد جعفر طبسی، ص 218؛ رجال صحیح البخاری، ج 2، ص 863؛ میزان الاعتدال، ج 2، ص 379؛ المراجعات، ص 97.
45. تقریب التهذیب، ج 1، ص 394 و 395.
46. میزان الاعتدال، ج 2، ص 379 و 380.
47. رجال الشیعة فی اسانید السنة، ص 215؛ به نقل از الجرح و التعدیل، ج 6، ص 80، شماره 447 (شیخ ثقه).
48. میزان الاعتدال، ج 2، ص 340 و 379.
49. مجمع الزوائد، ج 9، ص 181.
50. میزان الاعتدال، ج 2، ص 379.
51. رجال الشیعة فی اسانید السنة، ص 215 به نقل از سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص 536.
52. حلیة الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج 1، ص 66. روایت مذکور را از طریق معاذ بن جبل نیز نقل کرده است؛ حلیة الاولیاء، ج 1، ص 65 و 66؛ کنز العمال، ج 11، ص 617.
53. جامع الاحادیث الکبیر، سیوطی، ج 5، ص 63، ح 17209؛ المصنف، ابن ابی‏شیبه، ج 6، ص 376، ح 32131؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 102.
54. مجمع الزوائد، ج 9، ص 102.
55. سیرالخلفاء الراشدین، ص 230؛ المصنف، عبدالرّزاق، ج 5، ص 490.
56. سیرالخلفاء الرّاشدین، ص 230.
57. مسند، احمد بن حنبل، ج 5، ص 26.
58. مجمع الزوائد، ج 9، ص 123، ر.ک: سیرالخلفاء الراشدین، ص 230.
59. تفسیر قرطبی، ج 15، ص 306؛ کنزالعمال، ج 11، ص 601؛ الصواعق المحرقة، ج 2، ص 351.
60. کنزالعمال، ج 11، ص 601؛ المعجم الکبیر، ج 11، ص 77؛ الصواعق المحرقة، ج 2، ص 364؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 102.
61. مجمع الزوائد، ج 9، ص 102.
62. سلسلة‏الاحادیث الصحیحة، ج 1، ص 361.
63. الصواعق المحرقة، ج 2، ص 364.
64. معجم الاوسط، ج 878؛ مختصرالزوائد، (مسند البزاز)، ج 2، ص 350.
65. مجمع الزوائد، ج 10، ص 17.
66. مسند ابویعلی، ج 1، ص 466؛ مختصر اتحاف السادة، ج 5، ص 190؛ الصواعق المحرقة، ج 2، ص 351؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 103.
67. اتحاف المهرة باطراف العشرة، ج 11، ص 540؛ معجم الاوسط، طبرانی، ج 8، ص 206؛ کنزالعمال، ج 13، ص 122؛ مختصراتحاف السادة، ج 5، ص 190؛ حیاة‏الصحابة، ج 1، ص 48.
68. مجمع الزوائد، ج 9، ص 102.
69. سنن الکبری، ج 5، ص 106؛ کنزالعمال، ج 13، ص 122؛ الریاض النضرة، ج 2، ص 111.
70. جامع المسانید و السنن، ج 30، ص 573، ح 1165؛ مصنّف ابن ابی‏شیبه، ج 7، ص 498؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 44؛ فضائل الصحابة، احمد بن حنبل، ج 2، ص 586 و 587؛ اتحاف المهرة باطراف العشرة، ابن حجر عسقلانی، ج 11، ص 465. ابن حجر عسقلانی بعد از نقل این حدیث، تأیید حاکم نیشابوری را نیز نقل می‏کند؛ الریاض النضرة، ج 2، ص 102؛ سنن الکبری، نسائی، ج 5، ص 106؛ خصائص امیرالمؤمنین علی(ع)، نسائی، ص 24 و 25؛ الاوائل، عسکری، ج 1، ص 203؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 310.
71. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 151.
72. جامع المسانید و السنن، ج 30، ص 573.
73. زوائد سنن ابن ماجه، ص 46.
74. مجمع الزوائد، ج 9، ص 102. لازم به ذکر است که ذهبی درباره روایت مذکور، می‏گوید: «هذا کذب علی علیّ» (میزان الاعتدال، ج 2، ص 368)؛ ابن کثیر نیز همانند ذهبی در جای دیگر عصبیّت و بغض خود را نسبت به امام علی علیه‏السلام ابراز داشته و می‏گوید: «هذا الحدیث منکَر بکل حال و لایقوله علیّ و کیف یمکن ان یصلی قبل الناس بسبع سنین هذا الامر لایتصوّر اصلاً» (البدایة و النهایة، ج 3، ص 25 و 26)؛ همچنین برخی از متأخرین این حدیث را باطل می‏دانند (الالبانی، ضعیف سنن ابن ماجه، ص 14)، این همه اقوال و تضعیف به خاطر عبّاد بن عبداللّه الاسدی است که چون شیعه است، مورد تهاجم قرار گرفته؛ اما با این حال، بزرگان اهل سنت همانند ابن حبّان ایشان را در زمره ثقات و معتمدین برشمرده، می‏گوید: «عبّاد من اهل الکوفة یروی عن علی(ع)» (کتاب الثقات، ج 5، ص 141، چ قدیم).
75. فضائل الصحابه، ج 2، ص 590؛ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 141؛ تاریخ دمشق، ج 1، ص 57 (چاپ محمودی)، جامع المسانید و السنن، ج 19، ص 50، ح 116؛ تاریخ بغداد، ج 4، ص 233؛ مناقب ابن مغازلی، ص 15؛ فضایل الخمسة، ج 1، ص 180، به نقل از مسند ابوحنیفه، ص 247.
76. تاریخ بغداد، ج 4، ص 333، ش 1947.
77. مجمع الزوائد، ج 9، ص 103.
78. انساب الاشراف، ج 2، ص 379؛ المعارف، ص 169؛ کنز العمال، ج 13، ص 164؛ تاریخ دمشق، ج 1، ص 61 (چاپ محمودی).
79. الضعفاء الکبیر، ج 2، ص 131.
80. الطبقات الکبری، ج 3، ص 21.
81. سیرالخلفاء الراشدین، ص 227.
82. تذکرة‏الخواص، ص 26.
83. مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 331 و 373؛ فضائل الصحابه، ج 2، ص 589؛ الجامع فی‏العلل و معرفة الرجال، ج 3، ص 425؛ معجم الکبیر، ج 12، ص 77، ح 12593؛ السنن الکبری، نسائی، ج 5، ص 43.
84. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 465.
85. مجمع الزوائد، ج 1، ص 102.
86. تدریب الراوی، ص 386.
87. الاستیعاب، ج 3، ص 198؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 299.
88. معجم الکبیر، ج 12، ص 77.
89. همان، ج 6، ص 265، ح 617؛ مناقب ابن مغازلی، ص 15، ح 20 و 21؛ اسدالغابة، ج 4، ص 103؛ الوافی بالوفیات، ج 21، ص 270؛ المطالب العالیة بالزوائد المسانید الثمانیة، ج 4، ص 57؛ الصواعق المحرقة، ج 2، ص 351؛ المصنف، ابن ابی‏شیبه، ج 6، ص 371، ح 32112.
90. اللئالی المصنوعة، ج 1، ص 299 و 300.
91. مجمع الزوائد، ج 9، ص 102 و 124.
92. تاریخ دمشق، ج 42، ص 59 و 58؛ کنزالعمال، ج 13، ص 124، ح 36395.
93. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 499؛ تفسیر الحبری، ص 395 و 407.
94. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 499.
95. انساب الاشراف، ج 1، ص 125؛ مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 368؛ مناقب ابن مغازلی، ص14، ح 18؛ تاریخ الامم والملوک، ج 1، ص 538؛ الصواعق المحرقة، ج 2، ص 351.
96. مستدرک، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 136.
97. جامع المسانید والسنن، ج 14، ص 15، ح 2771.
98. المنتظم، ج 3، ص 319؛ الصواعق المحرقة، ج 2، ص 351؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 134؛ الاستیعاب، ج 3، ص 200؛ جامع الاصول فی احادیث الرسول، ابن اثیر، ج 8، ص 641، ح 6484.
99. تدریب الراوی، ص 386.
100. تاریخ دمشق، ج 42، ص 28 و 29.
101. تاریخ بغداد، ج 1، ص 134.
102. تاریخ دمشق، ج 42، ص 43 و 44.
103. فضائل الخمسة، ج 1، ص 178؛ به نقل از مستدرک حاکم نیشابوری، ج 3، ص 465.
104. همان.
105. تاریخ دمشق، ج 42، ص 34 و 35؛ معجم الکبیر، ج 18، ص 100، ح 181؛ الاستیعاب، ج 3، ص 201؛ البدایة و النهایة، ج 3، ص 24 و 25؛ دلایل النبوة، ج 1، ص 165؛ مختصر اتحاف السادة، ج 5، ص 191 و 227؛ السنن الکبری، نسایی، ج 5، ص 105.
106. مستدرک حاکم، ج 3، ص 183؛ معجم الکبیر، ج 18، ص 100.
107. مجمع الزوائد، ج 9، ص 103.
108. الضعفاء الکبیر، ج 1، ص 28 و 80.
109. مختصر الزوائد، (مسند البزاز)، ج 2، ص 350.
110. مجمع الزوائد، ج 9، ص 220.
111. معجم الکبیر، ج 19، ص 291.
112. مجمع الزوائد، ج 9، ص 220.
113. تاریخ دمشق، ج 42، ص 41؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 361 و 362؛ الاستیعاب، ج 4، ص 307؛ فرائدالسمطین، حموینی، ج 1، ص 39؛ میزان الاعتدال، ج 1، ص 188؛ مستدرکات علم الرجال، ج 8، ص 445؛ الارشاد، ج 1، ص 31 و 32.
114. تاریخ دمشق، ج 42، ص 41.
115. مصنف عبدالرزاق، ج 11، ص 226، ح 20391 و ج 5، ص 325، ح 9718؛ معجم الکبیر، ج 1، ص 95؛ الجامع فی‏العلل و معرفة الرجال، احمد بن حنبل، ج 2، ص 70 و ج 3، ص 425؛ سنن الکبری، بیهقی، ج 9، ص 236 و 235.
116. مجمع الزوائد، ج 9، ص 102.
117. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 125.
118. منتهی المقال، ابوعلی حائری، ج 3، ص 185.
119. المصنف، ابن ابی شیبه، ج 7، ص 272.
120. البدایة و النهایة، ج 3، ص 27.
121. «اخرجه ابن عساکر بسندٍ جیّد»؛ تاریخ الخلفاء، ص 47.
122. تاریخ الامم و الملوک، ج 1، ص 540.
123. البدایة والنهایة، ج 3، ص 28.
124. الغدیر، ج 3، ص 240.
125. سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص 503.
126. میزان الاعتدال، ج 3، ص 531؛ الکاشف، ج 3، ص 21؛ تاریخ الکبیر، ج 1، ص 69؛ الضعفاء الکبیر، ج 4، ص 61.
127. سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص 505.
128. میزان الاعتدال، ج 3، ص 531.
129. همان.
130. الجرح و التعدیل، ج 7، ص 232؛ تهذیب الکمال، ج 16، ص 222.
131. تاریخ بغداد، ج 2، ص 260؛ تهذیب التهذیب، ج 9، ص 112؛ تهذیب الکمال، ج 16، ص 222.
132. تاریخ بغداد، ج 2، ص 260؛ تهذیب الکمال، ج 16، ص 223؛ تهذیب التهذیب، ج 9، ص 112.
133. تهذیب التهذیب، ج 9، ص 115.
134. سیراعلام النبلاء، ج 11، ص 505.
135. میزان الاعتدال، ج 3، ص 530.
136. الجرح والتعدیل، ج 7، ص 169؛ میزان الاعتدال، ج 3، ص 415.
137. تاریخ الکبیر، ج 1، ص 194؛ تهذیب التهذیب، ج 1، ص 113.
138. تاریخ بغداد، ج 6، ص 106؛ تهذیب التهذیب، ج 1، ص 113؛ تهذیب الکمال، ج 1، ص 367؛ سیراعلام النبلاء، ج 7، ص 380.
139. رجال صحیح بخاری، ج 1، ص 53؛ رجال صحیح مسلم، ج 1، ص 40؛ سیراعلام النبلاء، ج 7، ص 383؛ تاریخ بغداد، ج 6، ص 108؛ تهذیب الکمال، ج 1، ص 366؛ الفهرست، ابن ندیم، ص 319؛ تهذیب التهذیب، ج 1، ص 113؛ کتاب الثقات، ج 6، ص 27؛ تاریخ اسماءالثقات، ابن شاهین، ص 58؛ الجامع فی العلل و معرفة الرجال، ج 2، ص 48؛ الوافی بالوفیات، ج 6، ص 34؛ الجرح والتعدیل، ج 3، ص 158؛ تقریب التهذیب، ج 1، ص 36؛ العبر، ج 1، ص 185؛ الکاشف، ج 1، ص 40؛ تذکرة‏الحفاظ، ج 1، ص 213؛ المغنی فی الضعفاء، ج 1، ص 17؛ تحریر تقریب التهذیب، ج 1، ص 89.
140. الجرح و التعدیل، ج 3، ص 158؛ تاریخ الاسلام (حوادث 121)، ص 395؛ سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 152؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 176.
141. سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 152؛ میزان الاعتدال، ج 1، ص 461؛ کتاب الثقات، ج 6، ص 201؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 176؛ تقریب التهذیب، ج 1، ص 152؛ الکاشف، ج 1، ص 161؛ تهذیب الکمال، ج 4، ص 153؛ الجامع فی العلل و معرفة الرجال، ج 1، ص 202.
142. سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 269.
143. المعارف، ص 462؛ سیراعلام النبلاء، ج 5، ص 270؛ تاریخ الاسلام (حوادث 101 تا 120)، ص 454.
144. سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 271.
145. طبقات الکبری، ج 7، ص 229؛ الجرح و التعدیل، ج 7، ص 135؛ وفیات الاعیان، ج 4، ص 85؛ کتاب الثقات، ج 5، ص 323؛ تاریخ اسماء الثقات، ص 265؛ میزان الاعتدال، ج 3، ص 385؛ الکاشف، ج 2، ص 382؛ تاریخ الاسلام (حوادث 101 تا 120)، ص 455؛ رجال صحیح مسلم، ج 2، ص 150؛ تهذیب التهذیب، ج 8، ص 318؛ تقریب التهذیب، ج 2، ص 123؛ مقدمه فتح الباری، ص 458؛ العبر، ج 1، ص 112؛ تهذیب الکمال، ج 15، ص 232؛ سیراعلام النبلاء، ج 5، ص 271؛ المغنی، ج 2، ص 522؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 10.
146. سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 272.
147. همان، ج 5، ص 109؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 282، 292 و 309.
148. میزان الاعتدال، ص 109.
149. تهذیب التهذیب، ج 3، ص 374.
150. طبقات الکبری، ج 6، ص 291؛ حلیة‏الاولیاء، ج 7، ص 150؛ تهذیب التهذیب، ج 3، ص 374؛ الجرح و التعدیل، ج 4، ص 181؛ تهذیب الکمال، ج 7، ص 7؛ کتاب الثقات، ج 4، ص 305؛ العبر، ج 1، ص 90؛ تقریب التهذیب، ج 1، ص 279؛ رجال صحیح بخاری، ج 1، ص 316؛ رجال صحیح مسلم، ج 1، ص 259؛ تاریخ الاسلام (حوادث 81 تا 100)، ص 362؛ المعارف، ص 452؛ الوافی بالوفیات، ج 15، ص 95؛ المغنی، ج 1، ص 250؛ تحریر تقریب التهذیب، ج 2، ص 5.
151. تاریخ الخلفاء، ص 47.
152. مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 186؛ الکشف والبیان، ج 2، ص 143 و ج 4، ص 106؛ النکت و العیون، ج 2، ص 64؛ تفسیر ابن ابی‏حاتم، ج 4، ص 1200، ح 6767؛ تفسیر جامع البیان، ج 7، ص 46؛ تفسیر بغوی، ج 3، ص 94؛ تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 166؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 315؛ تفسیر قرطبی، ج 6، ص 286 و 287؛ المجموع فی شرح المهذب، ج 22، ص 254؛ سنن الکبری، بیهقی، ج 5، ص 285؛ تفسیر المنار، ج 7، ص 49؛ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 178، 185 و 186؛ فتح القدیر، ج 2، ص 94؛ الکشاف فی تفسیر القرآن، زمخشری، ج 1، ص 257 و 502؛ مناقب آل ابی‏طالب، ج 2، ص 204؛ مستدرک الوسائل، ج 17، ص 84.
153. برای آگاهی بیشتر و بیان ضعف‏های روایت، ر.ک: نخستین یار پیامبر، محمدمحسن طبسی، انتشارات دلیل.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page