مُسلمِ اوّل، شه مردان علی علیهالسلام عشق را سرمایه ایمان علی علیهالسلام 1
«در آن روزگار، زمینیان، ملتهای پراکنده ای بودند با گرایش های ناهمسو و روشهای گوناگون در سویی، کسانی میزیستند که برای شناخت خدا به قیاس آویخته بودند و در دیگر سو، قومی زندگی میکردند که در نام خدا به دام الحاد فرو افتاده و گروهی نیز بت پرستی را پیشه خود ساخته بودند...».2
آری خداوند، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را در چنین شرایطی برانگیخت؛ اما هدایت مردمانی که عمری را در کفر و زبونی سپری کرده بودند، کاری بس دشوار بود. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با اراده ای پولادین از جانب حق آمده بود و میخواست این مردمان را از گمراهی به راه هدایت سوق دهد؛ پس زمزمه حق را بر جزیرةالعرب جاری ساخت. اما در آن اوضاع که شعله های فساد زبانه میکشید، کسی آمادگی پذیرش چنین دعوتی را نداشت، مگر کسی که دل و جانی صاف و بیآلایش داشته باشد و در این میان نخستین کسی که دارای چنین اوصافی بود، کسی جز علی علیهالسلام نبود.
آری علی علیهالسلام زمزمه حق را شنید و با دل و جان به ندای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خدا لبیک گفت و چنین افتخاری را در طول تاریخ برای خویش ثبت کرد... و خود را با نام زیبای «نخستین یار» آراست.
در این نوشتار به فهرستی از معتقدان و روایات اهل سنّت که «نخستین مسلمان بودن» علی علیهالسلام را نشان میدهد، اشاره میکنیم.
پیشگامی علی علیهالسلام از نگاه صحابه و تابعان
بزرگان صحابه و تابعان و بسیاری از محدّثان و مورّخان اهل سنّت بر این باورند که علی بن ابیطالب علیهالسلام نخستین مسلمان است.
پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم و خودِ علی علیهالسلام نخستین مسلمان را حضرت علی میدانند.
زید بن ارقم، عبداللّه بن عباس، انس بن مالک، سلمان فارسی، ابوایّوب انصاری، ابوذرغفاری، ابوسعید خُدری، عفیف کِندی، خلیل بن احمد فراهیدی، ابیلیلی، ابواسحاق، عمر بن خطّاب، سعد بن ابیوقّاص، عبدالرّحمن بن عوف، ابوموسی اشعری، حسن بصری و... از جمله صحابه و تابعانی هستند که بر تقدّم اسلام علی علیهالسلام تصریح کرده اند.
محدّثان و مورّخان اهل سنّت
ابن اسحاق میگوید:
نخستین کسی که از پیامبر پیروی کرد و به او ایمان آورد، علی بن ابیطالب و بعد از او زید بن حارثه است.3
خطیب بغدادی:
علی علیهالسلام اوّل کسی است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را تصدیق کرده است.4
ابن حجر عسقلانی:
علی بن ابیطالب علیهالسلام پسر عموی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و داماد ایشان است... و بهتر این است که ایشان اول مسلمان باشد.5
و در جای دیگر میگوید:
طبق قول اکثر اهل علم، ایشان اوّل کسی است که اسلام آورده است.6
ابن عبدالبرّ قرطبی میگوید:
علی بن ابی طالب علیهالسلام ، اوّلین مرد و خدیجه، نخستین زنی است که به خدا و رسول او ایمان آوردند.7
ابن اثیر:
تقدّم در اسلام، با امام علی علیهالسلام است.8
ابن جوزی:
پیشگامان در اسلام، حضرت خدیجه علیهاالسلام و حضرت علی علیهالسلام هستند.9
ابن ابیالحدید نیز قائل به تقدّم اسلام امام علی علیهالسلام است و بحث مفصلی در این رابطه دارد.10
ابن حبّان نیز قائل به تقدّم اسلام امام علی علیهالسلام است.11
صفدی میگوید:
سلمان، ابوذر، مقداد، خبّاب و زید بن اسلم روایت کردهاند که امام علی علیهالسلام نخستین مسلمان بوده و بر همگان برتری دارد.12
دِمْیَری بر این باور است که حضرت علی علیهالسلام نخستین مسلمان و نمازگزار است.13
بیهقی نیز علی را نخستین مسلمان میداند.14
مسعودی میگوید:
طبق قول اهل بیت و پیروان آنان، علی نخستین مسلمان و نمازگزار است.15
سبط بن جوزی نیز نخستین مسلمان و نمازگزار را علی علیهالسلام میداند.16
گروهی از متأخّرین نیز قائل به تقدّم اسلامِ حضرت علی علیهالسلام بر همگان هستند.17
آمار احادیث
شمارش و دسته بندی روایاتی که نص بر تقدّم اسلام امیرمؤمنان هستند، براساس ترتیبی است که ابن عساکر18 در تاریخ دمشق جمع آوری کرده؛ زیرا اکثر روایات و نصوص که تصریح بر تقدّم ایمان و اسلام امام علی علیهالسلام دارد، در این کتاب جمع آوری شده است.19
روایات پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم
ابن عساکر چهارده حدیث از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، که تصریح برتقدّم اسلام امام علی علیهالسلام دارد، نقل میکند که پنج تای آن را به خاطر شیعی بودن راویانش، مردود میشمارد و بقیه را قبول میکند.20
روایات امام علی علیهالسلام
ابن عساکر پانزده حدیث از امام علی علیهالسلام نقل میکند که در آنها خود حضرت در مقاطع گوناگون، اوّل مسلمان بودن خویش را اعلام داشته است. وی یک روایت را باطل و بقیه را صحیح میداند.21
همچنین ابن عساکر در تأیید تقدّم اسلامِ علی علیهالسلام بر سایرین، روایاتی نقل نموده که همه آنها را پذیرفته است. اکنون نام راویان و تعداد روایتشان را می آوریم:
1. ابوایّوب انصاری، 2 روایت.22
2. سلمان فارسی، 4 روایت.23
3. ابن عباس، 9 روایت.24
4. زید بن ارقم، 11 روایت.25
5. حسن بصری، 4 روایت.26
6. ابورافع، 2 روایت.27
7. عمر بن خطّاب، 2 روایت.28
8. مجاهد، 1 روایت.29
9. مالک بن حویرث، 1 روایت.30
10. عبدالرّحمن بن عوف، 1 روایت.31
11. انس بن مالک، 8 روایت.32
12. ابن عساکر از ابوذرغفاری نیز 4 روایت نقل کرده که سه تای آنها را پذیرفته است.33
نقل روایات، توسّط اهل سنّت
در اینجا چکیده روایات کسانی که تقدّم اسلام امام علی علیهالسلام را روایت کردهاند، ذکر میگردد و به دنبال هر روایت، توثیق و تأیید آن ـ که توسّط عالمان اهل سنّت انجام گرفتهـ آورده میشود.
ابن عباس:
قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: «علیّ اول من آمن بی و صدّقنی».
و نیز میگوید:
قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم:«صلّت الملائکة علیّ و علی بن ابیطالب سبع سنین»، قالوا: و لم ذلک یا رسول الله؟ قال: «لم یکن معی من الرجال غیره.»34
ابو ایّوب انصاری:
قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم: «صلّت الملائکة علیّ و علی (بن ابیطالب) بسبع سنین لاِءنّا نصلّی لیس معنا احد یصلّی غیرنا».35
ابن عساکر این سه روایت را قبول میکند.
از دو روایت اخیر به دست می آید که از ابتدای اسلامِ علی علیهالسلام ـ که وی در سنّ هفت یا هشت سالگی بوده ـ تا زمانی که بر او «رَجُل» اطلاق شده ـ یعنی پانزده سالگی ـ احدی غیر از او مسلمان نشده است.
سلمان:
قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم: «اوّلکم وروداً علیّ الحوض اوّلکم اسلاماً علیّ بن ابیطالب».36
و نیز میگوید:
قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم: «اوّلکم وارداً علیّ الحوض و اوّلکم اسلاماً علیّ بن ابیطالب».37
ابن عساکر، حاکم نیشابوری و ذهبی، این دو روایت را صحیح میدانند؛ همچنین ذهبی برای تأیید این روایت، طریق دیگری نیز ذکر میکند.38
عایشه:
قال النبی صلی الله علیه وآله وسلم: «یا عایشة دعی لی اخی فانّه اوّل النّاس اسلاماً و آخر النّاس بی عهداً و اوّل النّاس لی لقیاً یوم القیامة».39
ابیلیلی:
قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم: «الصدّیقون ثلاثة: حبیب النّجار، مؤمن آل یاسین الذی قال «یا قوم اتّبعوا المرسلین» و حزقیل مؤمن آل فرعون الذی قال: «اتقتلون رجلاً یقول ربّی اللّه» و علی بن ابیطالب و هو افضلکم».40
ابوذر:
سمعت النبیّ صلی الله علیه وآله وسلمیقول لعلیّ بن ابیطالب: «انت اوّل من آمن بی و انت اوّل من یصافحنی یوم القیامة و انت الصّدّیق الاکبر و انت الفاروق الذی یفرق بین الحقّ و الباطل و انت یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الکفّار».41
ابن جوزی این حدیث را به دلیل اینکه در سند آن «عبّاد بن یعقوب»42 است ـ و او از شیعیان است ـ تضعیف میکند.43 اما سخن عالمان اهل سنّت درباره عبّاد بن یعقوب چیز دیگر است. آنان او را در حالی که شیعه است معتبر میدانند، به گونهای که بزرگانی چون: بخاری، ترمذی، ابوداود، ابن خزیمه و ابن ماجه در کتابهایشان با احادیث وی احتجاج کردهاند.44 و این، نشانه وثاقت و اعتبار «عبّاد بن یعقوب» است.
ابن حجر عسقلانی میگوید:
عبّاد، راستگوست.45
دارقطنی نیز میگوید:
عبّاد بن یعقوب، شیعه است؛ اما راستگوست.46
ابوحاتم میگوید:
عبّاد، نسبتاً مورد اعتماد است.47
ابن خزیمه وقتی از عبّاد بن یعقوب روایت نقل میکرد، چنین میگفت:
«حدثنا الثقة».48
هیثمی نیز وی را از ثقات میداند.49
ذهبی میگوید:
عبّاد از افراطی های شیعه است؛ اما در حدیث راستگوست.50
در جای دیگر میگوید:
عبّاد، عالم راستگو و روایتگر شیعه است.51
بدین ترتیب، «روایت» عبّاد تقویت شده و دیگر اعتباری برای گفتار ابن جوزی باقی نمیماند.
ابیسعید خدری:
قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم لعلیّ... فضرب بین کتفیه: «یا علی لک سبع خصال لایحاجّک فیهنّ احد یوم القیامة: انت اوّل المؤمنین باللّه ایماناً و اوفاههم بعهداللّه و اقومهم بأمراللّه و ارأفهم بالرعیة و اقسمهم بالسّویة و اعملهم بالقضیه واعظمهم مزیة یوم القیامة».52
ابیاسحاق:
قال النبی صلی الله علیه وآله وسلم : «لقد زوجتکِ و انّه لاوّل اصحابی سلما و اکثرهم عِلماً و اعظمهم حِلماً».53
این گفتار، خطاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به فاطمه زهرا علیهاالسلام هنگام ازدواج با امام علی علیهالسلام است.
هیثمی ذیل این روایت میگوید: اسناد این حدیث، صحیح است.54
انس بن مالک:
انّ النبی قال لابنته فاطمه: «قد زوجتکِ اعظمهم حلماً و اقدمهم سلماً و اکثرهم علماً».55
ذهبی برای این حدیث، سه طریق از انس بن مالک، معقل بن یسار و جابر بن یزید جُعفی نقل کرده و دو طریق آن را تقویت میکند.56
معقل بن یسار:
... دخلنا علی فاطمة فقال النبی لها: «اما ترضین انّی زوّجتک اقدم امتی سلماً و اکثرهم علماً و اعظمهم حلماً».57
هیثمی این حدیث را توثیق میکند.58
ابن عباس:
«انّ النبیقال: الصدّیقون ثلاثة: حزقیل مؤمن آل فرعون، و حبیب النّجار صاحب یس و علی بن ابیطالب».59
و نیز میگوید:
«قال رسول اللّه: السُّبَّق ثلاثة: السابق الی موسی، یوشع بن نون و السابق الی عیسی، صاحب یس و السابق الی محمد، علی بن ابیطالب».60
هیثمی این حدیث را تقویت میکند.61
البانی نیز این حدیث را از احادیث صحیح میداند.62
عایشه:
«قال النبی: السُّبَّق ثلاثة: السابق الی موسی، یوشع بن نون و السابق الی عیسی، صاحب یس و السابق الی محمد، علی بن ابیطالب».63
عبدالرّحمن بن عوف:
«لمّا حضر النبی الوفاة قالوا: یارسول اللّه اوصینا، قال: اوصیکم بالسابقین الاوّلین و بأبنائهم من بعدهم، و بأبنائهم من بعدهم، و بأبنائهم من بعدهم، الاّ تفعلوا لا یقبل منکم صرف و لا عدل».64
هیثمی در توثیق این حدیث، چنین میگوید:
«رجاله ثقات».65
علی علیهالسلام :
«بُعِثَ رسول اللّه یوم الاثنین و اسلمتُ یومالثلاثاء».66
حبّة:
«قال علی علیهالسلام : اللّهمّ لا اعترف عبداً من هذه الامة عبدک قبلی غیر نبیک (ثلاث مرّات) لقد صلّیتُ قبل ان یصلّی النّاس سبعاً».67
هیثمی این حدیث را تقویت کرده و میگوید:
«اسناده حسنٌ».68
حبّة بن جوین:
«قال علی علیهالسلام : عبدتُ اللّه مع رسول اللّه سبع سنین، قبل ان یعبده احد من هذه الامة».69
علی علیهالسلام :
«انا عبداللّه و اخو رسوله و انا الصدّیق الاکبر لایقولها بعدی الاّ کاذب مفترٍ صلّیتُ مع رسول اللّه قبل النّاس بسبع سنین».70
حاکم نیشابوری میگوید:
«هذا الحدیث صحیح الاسناد».71
ابن کثیر در تأیید روایت یاد شده، میگوید:
«نسائی در کتاب خصائص امام علی علیهالسلام (از احمد بن سلیمان) و ابن ماجه در سنن، این حدیث را نقل میکند.»72
بوصیری نیز میگوید:
«هذا اسنادٌ صحیح».73
هیثمی نیز در تأیید این روایت، میگوید:
«سند حدیث، صحیح است و راویان آن موثّق هستند.»74
حبَّة:
«سمعتُ علیّاً یقول: انا اوّل من اسلم و صلّی مع رسول اللّه».75
خطیب بغدادی، سند روایت را صحیح میداند.76
هیثمی نیز دو طریق برای روایت مذکور بیان میکند و یک طریق آن را تقویت میکند.77
معاذة العدویة:
«سمعتُ علیّاً علی منبر البصرة یقول: انا الصدّیق الاکبر آمنتُ قبل اَنْ یؤمن ابوبکر و اسلمتُ قبل اَنْ یسلم ابوبکر.»78
عُقَیلی که از متعصّبان اهل سنّت و دشمن امام علی علیهالسلام و یاران اوست، حدیث مذکور را تأیید میکند.79
ابن عباس:
«اوّل من اسلم علی بن ابیطالب».80
ذهبی در تأیید این حدیث، میگوید:
«این حدیث از ابن عباس ثابت است.»81
سعید بن جبیر:
«اوّل من صلّی مع رسول اللّه علیّ و فیه نزلت الایة «السّابقون السّابقون»».82
ابن عباس:
«وکان (علی بن ابیطالب) اوّل من اسلم بعد خدیجة من النّاس».83
حاکم نیشابوری سلسله سند این حدیث را صحیح میداند.84
هیثمی در تأیید روایت، میگوید:
«راویانی که احمد بن حنبل این روایت را از آنها نقل کرده است، مورد اعتماد هستند.»85
سیوطی نیز میگوید:
«طبرانی این حدیث را به سند صحیح نقل کرده است».86
قرطبی میگوید:
«در اسناد این روایت هیچ شک و شبههای نیست، به خاطر اینکه سند، صحیح و موثّق است».87
در تعلیقه کتاب «معجم الکبیر» در ذیل این روایت، آمده است:
«این روایت را نسائی در خصائص امام علی علیهالسلام ، صفحه 61 و 64 آورده و حاکم نیشابوری نیز آن را ذکر کرده و گفته اسنادش صحیح است. ذهبی نیز قول حاکم را پذیرفته است».88
سلمان:
«اوّل هذه الامة وروداً علی نبیّها اوّلها اسلاماً علی بن ابیطالب».89
سیوطی در تأیید روایت، میگوید:
«این روایت از لحاظ سند، قوی و مؤیّد خوبی برای روایات دیگر است».90
هیثمی نیز میگوید:
«راویان این حدیث، موثّق هستند.»91
عمر بن خطّاب:
«لن تنالوا علیّاً فأنی سمعتُ رسول اللّه یقول ثلاثة لأن یکون لی واحدة منهنّ احبّ الیّ ممّا طلعت علیه الشّمس کنتُ عند النبی صلی الله علیه وآله وسلم و عنده ابوبکر و ابوعبیدة ابن الجرّاح و جماعة من اصحاب النّبی صلی الله علیه وآله وسلم فضرب بیده علی مِنکَبِ علیٍّ فقال: انت اوّل النّاس اسلاماً و اوّل النّاس ایماناً و انت منّی بمنزلة هارون من موسی».92
این روایت را ابن عساکر قبول میکند.
سعد بن ابیوقّاص:
«قال قیس کُنتُ بالمدینة فبینا انا اطوف فیالسّوق اذ بلغت احجار الزّیت، فرأیتُ قوماً مجتمعین علی فارسٍ قد رکب دابّة و هو یشتم علیّ بن ابیطالب والنّاس وقوفٌ حوالیه اذ اقبل سعد بن ابیوقّاص فوقف علیهم فقال: ما هذا؟ فقالوا: رجلٌ یشتم علیّ بن ابیطالب فتقدم سعد فأرجفوا له حتی وقف علیه فقال: یا هذا علی یشتم علی ما تشتم علیّ بن ابیطالب الم یکن اوّل من اسلم، الم یکن اوّل من صلّی مع رسول اللّه...».93
حاکم نیشابوری این حدیث را صحیح میداند.94
زید بن ارقم:
«اوّل مَن اسلم مع رسول اللّه علی بن ابیطالب».95
حاکم نیشابوری و ذهبی این حدیث را صحیح میدانند و ذهبی برای تأیید، طریق دیگری نیز ذکر میکند.96
ابن کثیر نیز در تأیید این روایت، میگوید:
«این حدیث را ترمذی و نسائی روایت کردهاند و ترمذی در ذیل روایت ،گفته: «حسنٌ صحیحٌ».97
انس بن مالک:
«استنبیء النّبی صلی الله علیه وآله وسلم یوم الإثنین و اسلم علیٌّ یوم الثلاثاء».98
سیوطی میگوید:
«حاکم نیشابوری بعد از ذکر این مطلب، ادّعا میکند که اجماع اهل تاریخ بر این روایت است و مورد قبول همگان است.»99
ابن عساکر100 و خطیب بغدادی101 نیز این روایت را تقویت میکنند.
قال عبدالرحمن بن عوف فی تفسیر الآیة الشریفة «والسّابقون الاوّلون»: «هم عشرة من قریش کان اوّلهم اسلاماً علیّ بن ابیطالب.»102
ابن عساکر این حدیث را قبول میکند.
ابوموسی اشعری:
«انّ علیّاً اوّل من اسلم مع رسول اللّه».103
حاکم نیشابوری میگوید:
«اسناد این روایت، صحیح است.»104
عفیف کندی در حقّ امیرمؤمنان علیهالسلام میگوید:
«و اسلم بعد ذلک فحسن اسلامه لوکان اللّه عزّوجلّ رزقنی الاسلام یومئذ فأکون ثانیاً مع علیّ بن ابیطالب».105
حاکم نیشابوری حدیث را تقویت میکند و میگوید: «سندش صحیح است.» همچنین از احمد بن حنبل نقل میکند که، سند این روایت، صحیح است.106
هیثمی نیز رجال احمد بن حنبل را ثقات میداند و روایت را از طریق احمد بن حنبل تقویت میکند.107
عُقَیلی نیز این روایت را قبول میکند.108
ابو رافع:
«اوّل من اسلم من الرّجال علیّ و اوّل من اسلم من النّساء خدیجة».109
هیثمی در مورد این حدیث، میگوید: «رجاله رجال الصحیح».110
مالک بن حویرث:
«اوّل من اسلم من الرّجال علیّ و من النّساء خدیجة».111
هیثمی میگوید:
«در سلسله سند این حدیث، ضعفهایی وجود دارد؛ ولی ابن حبّان آنها را تقویت کرده است.»112
ابیسخیلة:
«حججتُ انا و سلمان فنزلنا بأبی ذر... فقال: انّه ستکون فتنة فان ادرکتموها فعلیکم بکتاب اللّه و علیّ بن ابیطالب علیهالسلام فأنّی سمعتُ رسول اللّه یقول: «علیٌّ اوّل مَنْ آمن بی و اوّل مَن یصافحنی یوم القیامة و هو یعسوب المؤمنین».113
ابن عساکر چهار روایت به همین مضمون نقل کرده و دو روایت آن را قبول میکند.114
حسن بصری:
«فکان اوّل من آمن، علی بن ابیطالب».115
هیثمی میگوید:
«سند این حدیث، صحیح است.»116
قال ابیاسحاق:
«سألتُ قثم بن عباس، کیف ورّث علیّ رسول اللّه دونکم؟ قال: لأنّه کان اوّلنا به لحوقاً و اشدّنا به لزوقاً».117
حاکم نیشابوری این حدیث را صحیح دانسته و ذهبی نیز آن را تأیید میکند.
خلیل بن احمد الفراهیدی:
«انّ علیاً تقدّمهم اسلاماً و فاقَهُم علماً و بذهم شرفاً و رجحهم زهداً و طالهم جهاداً...».118
این، گوشهای از احادیث و روایاتی است که دلالت آشکار بر تقدّم اسلامِ امام علی علیهالسلام دارد.
در پایان، جهت تکمیل بحث، به سه روایت که بسیاری از پرسشها را پاسخ میدهد، اشاره میشود.
در روایتی، سالم بن ابیالجعد از محمد بن حنفیه درباره تقدّم اسلامِ ابوبکر سؤال میکند که وی در پاسخ میگوید: «خیر، وی نخستین مسلمان نیست.»119
طبق نصوص تاریخی و حدیثی، تنها اختلافی که مطرح است، این است که آیا ابوبکر بعد از پنج نفر به اسلام گرویده یا بعد از پنجاه نفر؟
ابن کثیر در تاریخ خود مینویسد:
«محمد بن سعد بن ابی وقّاص میگوید: از پدرم درباره تقدّم اسلامِ ابوبکر پرسیدم، پدرم در پاسخ گفت: خیر، چرا که قبل از اسلام وی بیش از پنج نفر به اسلام گرویده بودند».120
سیوطی روایت یاد شده را تقویت کرده و میگوید:
«ابن عساکر این روایت را با سلسله سندِ نیکو نقل کرده است.»121
طبری در تاریخ خود مینویسد:
«حدّثنا ابن حمید قال حدّثنا کنانة بن جبلة عن ابراهیم بن طهمان عن الحجاج بن الحجاج عن قتادة بن دعامة عن سالم بن ابیالجعد عن محمد بن سعد قال: قلت لابی: أکان ابوبکر اوّلکم اسلاماً؟ فقال: لا ولقد اسلم قبله اکثر من خمسین و لکن کان افضلنا اسلاماً؛122... محمد بن سعد میگوید: از پدرم در مورد تقدّم اسلامِ ابوبکر پرسیدم، در پاسخ به من گفت: خیر، بیش از پنجاه نفر قبل از ابوبکر به اسلام روی آوردهاند؛ ولی اسلام وی برترین اسلام است!»
ابن کثیر دمشقی از این حدیث این گونه تعبیر میکند: «فانّه حدیث منکر اسناداً و متناً»،123 در حالی که علاّمه امینی این حدیث را صحیحه میداند و از آن این گونه تعبیر میکند: «نقل الطبری باسنادٍ صحیح رجاله ثقات».124
قبل از قضاوت میان این دو گفتار، سند حدیث یاد شده را از دیدگاه اهل سنّت بررسی مینماییم:
1. محمد بن حمید بن حیان، (ابوعبّداللّه رازی) از شخصیتهایی است که نزد عالمان اهل سنّت، از جایگاه بسیار رفیعی برخوردار است؛ به گونهای که ذهبی درباره وی میگوید:
«العلامة، الحافظ، الکبیر... حدث عنه: ابوداود، ترمذی، قزوینی، احمد بن حنبل، ابوزرعه، ابوبکر بن ابیالدنیا، صالح بن محمد جزره، حسن بن علی معمری، عبداللّه بن احمد بن حنبل، محمد جریر طبری، ابوالقاسم بغوی... و خلق کثیر».125
با اینکه برخی وی را به خاطر ترکیب اسانید در متون حدیث، تضعیف کردهاند؛126 ولی ذهبی در دفاع از وی میگوید:
«با اینکه ابن حمید در اسانید تصرّف میکرده؛ ولی حدیث جعل نمیکرده است.»127
ابوزرعه درباره وی میگوید:
«هرکس محمد بن حمید را کنار گذارد، بیش از ده هزار حدیث را از دست میدهد».128
ابو قریش میگوید:
«نظر محمد بن یحیی را پیرامون ابن حمید جویا شدم، وی در پاسخ گفت: مگر نمیبینی از وی حدیث نقل میکنم!»
عبداللّه بن احمد به نقل از پدرش میگوید:
«مادامی که محمد بن حمید در (شهر) ری وجود دارد، علم نیز وجود دارد».129
ابوحاتم از یحیی بن معین نقل میکند که ابن حمید، فردی مطمئن و ثقه است.130
در جای دیگر، ابن ابیخیثمه از یحیی بن معین درباره محمد بن حمید سؤال میکند و وی در پاسخ میگوید:
«هیچ اشکالی بر وی وارد نیست».131
جعفر بن ابی عثمان طیالسی نیز وی را توثیق میکند.132
خلیلی درباره وی میگوید:
«کان حافظاً عالماً بهذا الشّأن رضیه احمد و یحیی».133
حدیث مورد بحث را طبری از محمد بن حمید نقل کرده است، ذهبی در توثیق احادیث طبری از ابن حمید، چنین میگوید: «قد اکثر عنه ابن جریر فی کتبه و وقع لنا حدیثه عالیا».134
در جای دیگر میگوید:
«فقد قال محمد بن جریر الطبری فی ما صحّ له عنه».135
2. کنانة بن جبله، نیز نزد اهل سنّت معتبر است؛ چنان که ابوحاتم درباره وی میگوید: «محلّه الصدق».136
3. ابراهیم بن طهمان هم نزد اهل سنّت از جایگاه بلندی برخوردار است؛ بخاری در مورد وی میگوید:
«صحیح العلم والحدیث».137
اسحاق بن راهویه میگوید:
«کان صحیح الحدیث کثیرالسّماع ما کان بخراسان اکثر حدیثاً منه و هو ثقة.»
یحیی بن اکثم میگوید:
«کان ابراهیم من انبل الناس بخراسان و العراق و الحجاز و اوثقهم و اوسعهم علماً».138
دارقطنی، احمد بن حنبل، ابوداود، صالح بن محمد جزره، ابن مبارک، ابوحاتم، یحیی بن معین، جوزجانی، خطیب بغدادی، عثمان بن سعید، یوسف بن خراش، ابن حبان، ابن شاهین، ابن ندیم، ابن حجر عسقلانی، ذهبی و صفدی، وی را فردی صدوق و مطمئن دانسته و به احادیث وی استناد کردهاند.139
4. حجاج بن حجاج باهلی بصری، نیز مورد وثوق و تأیید اهل سنّت است. ابوحاتم رازی، وی را توثیق کرده است.140 احمد بن حنبل، یحیی بن معین، ابوبکر بن خزیمه، ابوداود، ابن حبان، ابن حجر عسقلانی و ذهبی وی را توثیق کرده و مورد اطمینان و راستگو میدانند.141
5. قتاده بن دعامة، نیز نزد اهل سنّت از جایگاه بسیار بلندی برخوردار است؛ به گونهای که ذهبی از وی چنین یاد میکند: «حافظ العصر، قدوة المفسّرین و المحدّثین»142، «کان من اوعیة العلم و ممّن یضرب به المثل فی قوّة الحفظ»143، «هو حجّة بالاجماع».144
سایر علما از جمله: ابن سعد، یحیی بن معین، ابن خلکان، ابوحاتم رازی، احمد بن حنبل، ابن سیرین، ابو زرعه، ابن حبان، ابن شاهین، یحیی بن معین، ذهبی و ابن حجر عسقلانی، از وی به بزرگی یاد کرده و او را فردی مطمئن میدانند.145
لازم به ذکر است که وی یکی از دشمنان سرسخت حضرت علی علیهالسلام بود.146
6. سالم بن ابیالجعد، ذهبی در مورد جایگاه وی نزد اهل سنّت، میگوید:
«احد الثقات و کان من نبلاء الموالی و علمائهم»،147 «من ثقات التابعین».148
ابراهیم حربی در مورد وی آورده است: «مجمع علی ثقته».149
بزرگان اهل سنّت از جمله: ابن سعد، ابونعیم اصفهانی، یحیی بن معین، ابو زرعه، نسائی، ابن حبان، عجلی، ابن قتیبه، صفدی، ذهبی و ابن حجر عسقلانی وی را از برترین و موثقترین تابعین بر میشمارند.150
7. محمد بن سعد بن ابیوقّاص نیز نزد اهل سنّت معتبر بوده و جای هیچ بحثی در آن نیست.
8. سعد بن ابی وقّاص از بزرگان صحابه نزد اهل سنّت است.
با بیانات یاد شده، واهی بودن ادّعای ابنکثیر، نمایان میشود.
نکته قابل تأمّل، جمله ابن کثیر است که اساس و بنیان گفتار کسانی را که در تقدّم اسلام امام علی علیهالسلام بر دیگران، تشکیک میکنند، سست و متزلزل میکند.
سیوطی به نقل از وی میگوید:
«ظاهر این است که اهلبیت پیامبر قبل از همگان به پیامبر ایمان آوردهاند: خدیجه همسر پیامبر، علی پسر عموی پیامبر، زید بن حارثه غلام پیامبر، امّایمن و ورقة بن نوفل».151
سخن پایانی
اگر ما قبول کنیم که ابوبکر نخستین مسلمان بوده است، از لحاظ عقلی «نخستین مسلمان بودن وی» محال است؛ چرا که به اجماع اهل تاریخ و حدیث، ابوبکر قبل از بعثت پیغمبر، عمرش را در بت پرستی، نوشیدن شراب و... سپری کرده و در اوائل بعثت نیز ادامه داشته است.152
این دسته افراد اگرچه به خاطر نوشیدن شراب و بت پرستی در دوران جاهلیت در قیامت عذاب نشوند؛ ولی به هر حال، این اعمال و رفتار بر عقل و فطرت آنها اثر وضعی خود را میگذارد و همین، مانع از شناخت اسلام و قبول آن میشود.
اما امام علی علیهالسلام که رشد و نموّ ایشان در دوران جاهلیت در دامان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلمبوده و در بستری کاملاً آراسته و پیراسته از گناه، رشد کرده، پس اقتضای نخستین مسلمان بودن در ایشان وجود داشته است.
همچنین برخی جمع بین احادیث کرده و از این رهگذر، ابوبکر را نخستین مرد مسلمان معرّفی کردهاند؛ که با بررسی اسناد این احادیث و ضعیف بودن آنها، نوبت به این جمع نمیرسد.153
_______________________________
1. دیوان اقبال لاهوری، ص 114.
2. فرهنگ آفتاب، ج 2، ص 776.
3. المعارف، ص 168.
4. تاریخ بغداد، ج 1، ص 133.
5. تقریب التهذیب، ج 2، ص 39. جالب این است که در چاپ جدید تقریب التهذیب، کلام ابن حجر عسقلانی را تحریف کردهاند و این گونه نوشتهاند: «جمعی میگویند: اولین نفر که به اسلام گروید، علی بن ابیطالب(ع) است». (تحریر تقریب التهذیب، ج 3، ص 231).
6. الاصابة، ج 2، ص 506.
7. الاستیعاب، ج 3، ص 197.
8. الکامل فیالتاریخ، ج 1، ص 484 و 485.
9. الوفاء باحوال المصطفی، ص 163 و 164.
10.. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 32، ج 4، ص 319 و ج 13، ص 148.
11. السیرة النبویة و اخبار الخلفاء، ج 1، ص 67 و 68؛ کتاب الثقات، ج 1، ص 52.
12. الوافی بالوفیات، ج 21، ص 269 و 270.
13. حیاة الحیوان الکبری، ج 1، ص 79.
14. السنن الکبری، نسائی، ج 9، ص 94 و 95؛ السنن الصغری، ج 1، ص 570؛ ج 2، ص 365.
15.التنبیه و الاشراف، ص 198.
16.تذکرة الخواص، ص 26.
17.موسوعة الفقه الاسلام، ج 1، ص 269؛ شباب حول الرسول، ص 21.
18. ذهبی درباره وی میگوید: «الامام العلاّمة الحافظ، الکبیر، المجوّد محدّث الشام ثقة الدین»؛ سیراعلام النبلاء، ج 20، ص 554.
19. علامه امینی تمامی روایاتی را که از منابع اهل سنّت است، به تفصیل نقل میکند. ر.ک: الغدیر، ج 3، ص 220، چ قدیم و ج 3، ص 310، چ جدید.
20. تاریخ دمشق، ج 42، ص 39ـ44.
21. همان، ص 30 و 34.
22. همان، ص 39 و 40.
23. همان، ص 40 و 41.
24. همان، ص 27، 35، 36 و 42.
25. همان، ص 36 و 38.
26. همان، ص 27.
27. همان، ص 27 و 28.
28. همان، ص 58 و 59؛ کنزالعمال، ج 13، ص 124.
29. تاریخ دمشق، ج 42، ص 60.
30. همان، ص 37، 43 و 44.
31. همان.
32. همان، ص 28، 29 و 39.
33. همان، ص 41 و 43.
34. همان، ص 36.
35. همان، ص 43 و 44؛ کنز العمال، ج 11، ص 616، ح 32989.
36. تاریخ دمشق، ج 42، ص 40. لازم به ذکر است که ابن عدی، سند این حدیث را تضعیف کرده (الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 4، ص 291 و 292)، اما ابن عساکر از طریق دیگر این حدیث را تقویت میکند؛ (المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ابن حجر عسقلانی، ج 4، ص 57.)
37. مستدرک، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 136؛ تاریخ دمشق، ج 42، ص 40؛ جامع الاحادیث سیوطی، ج 3، ص 312، ح 8841؛ کنزالعمال، ج 11، ص 616، ح 32991.
38. مستدرک، حاکم، ج 3، ص 136.
39. الاصابة، ج 8، ص 183.
40. تاریخ دمشق، ج 42، ص 43؛ کنزالعمال، ج 11، ص 608؛ الصواعق المحرقة، ج 2، ص 365؛ مختصر المنهاج، شمس الدین ذهبی، ص 309.
41. تاریخ دمشق، ج 42، ص 43 و 44؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 379؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 102.
42. در وثاقت عبّاد هیچ شکی نیست، اما در مذهب ایشان اختلاف است. شیخ طوسی در الفهرست، ص 119، ایشان را عامی المذهب میداند و برخی از متأخرین نیز ایشان را سنّی میدانند. ر.ک: جامع الرواة، ج 1، ص 43؛ نقدالرجال، ج 3، ص 18. اما ابوعلی حائری، آیةالله خویی، محقق تستری، علامه نمازی و علامه مامقانی قائل به تشیّع وی هستند و دلیل بر تشیّع وی را دو چیز میدانند:
1. روایاتی که عبّاد در رابطه با اهل بیت(ع) نقل کرده است.
2. گواهی اهل سنّت در تشیّع عبّاد.
ر.ک: منتهی المقال، ج 4، ص 62؛ معجم الرجال الحدیث، ج 9، ص 219؛ قاموس الرجال، ج 5، ص 661؛ مستدرکات علم الرجال، ج 4، ص 338. قابل ذکر است که عبّاد حدیث پیامبر در ذمّ معاویه «قال النبی(ص): اذا رأیتم معاویة علی منبری فَقتلوه» را نیز روایت کرده است. (تنقیح المقال، ج 2، ص 123).
43. الموضوعات، ج 1، ص 344. جالب این است که عالمان اهل سنت این کتاب را تضعیف میکنند و درباره آن چنین گفتهاند: «غالب ما فی کتاب ابن الجوزی موضوعٌ»؛ تدریب الراوی، ص 183.
44. رجال الشیعة فی اسانید السنة، محمد جعفر طبسی، ص 218؛ رجال صحیح البخاری، ج 2، ص 863؛ میزان الاعتدال، ج 2، ص 379؛ المراجعات، ص 97.
45. تقریب التهذیب، ج 1، ص 394 و 395.
46. میزان الاعتدال، ج 2، ص 379 و 380.
47. رجال الشیعة فی اسانید السنة، ص 215؛ به نقل از الجرح و التعدیل، ج 6، ص 80، شماره 447 (شیخ ثقه).
48. میزان الاعتدال، ج 2، ص 340 و 379.
49. مجمع الزوائد، ج 9، ص 181.
50. میزان الاعتدال، ج 2، ص 379.
51. رجال الشیعة فی اسانید السنة، ص 215 به نقل از سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص 536.
52. حلیة الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج 1، ص 66. روایت مذکور را از طریق معاذ بن جبل نیز نقل کرده است؛ حلیة الاولیاء، ج 1، ص 65 و 66؛ کنز العمال، ج 11، ص 617.
53. جامع الاحادیث الکبیر، سیوطی، ج 5، ص 63، ح 17209؛ المصنف، ابن ابیشیبه، ج 6، ص 376، ح 32131؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 102.
54. مجمع الزوائد، ج 9، ص 102.
55. سیرالخلفاء الراشدین، ص 230؛ المصنف، عبدالرّزاق، ج 5، ص 490.
56. سیرالخلفاء الرّاشدین، ص 230.
57. مسند، احمد بن حنبل، ج 5، ص 26.
58. مجمع الزوائد، ج 9، ص 123، ر.ک: سیرالخلفاء الراشدین، ص 230.
59. تفسیر قرطبی، ج 15، ص 306؛ کنزالعمال، ج 11، ص 601؛ الصواعق المحرقة، ج 2، ص 351.
60. کنزالعمال، ج 11، ص 601؛ المعجم الکبیر، ج 11، ص 77؛ الصواعق المحرقة، ج 2، ص 364؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 102.
61. مجمع الزوائد، ج 9، ص 102.
62. سلسلةالاحادیث الصحیحة، ج 1، ص 361.
63. الصواعق المحرقة، ج 2، ص 364.
64. معجم الاوسط، ج 878؛ مختصرالزوائد، (مسند البزاز)، ج 2، ص 350.
65. مجمع الزوائد، ج 10، ص 17.
66. مسند ابویعلی، ج 1، ص 466؛ مختصر اتحاف السادة، ج 5، ص 190؛ الصواعق المحرقة، ج 2، ص 351؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 103.
67. اتحاف المهرة باطراف العشرة، ج 11، ص 540؛ معجم الاوسط، طبرانی، ج 8، ص 206؛ کنزالعمال، ج 13، ص 122؛ مختصراتحاف السادة، ج 5، ص 190؛ حیاةالصحابة، ج 1، ص 48.
68. مجمع الزوائد، ج 9، ص 102.
69. سنن الکبری، ج 5، ص 106؛ کنزالعمال، ج 13، ص 122؛ الریاض النضرة، ج 2، ص 111.
70. جامع المسانید و السنن، ج 30، ص 573، ح 1165؛ مصنّف ابن ابیشیبه، ج 7، ص 498؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 44؛ فضائل الصحابة، احمد بن حنبل، ج 2، ص 586 و 587؛ اتحاف المهرة باطراف العشرة، ابن حجر عسقلانی، ج 11، ص 465. ابن حجر عسقلانی بعد از نقل این حدیث، تأیید حاکم نیشابوری را نیز نقل میکند؛ الریاض النضرة، ج 2، ص 102؛ سنن الکبری، نسائی، ج 5، ص 106؛ خصائص امیرالمؤمنین علی(ع)، نسائی، ص 24 و 25؛ الاوائل، عسکری، ج 1، ص 203؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 310.
71. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 151.
72. جامع المسانید و السنن، ج 30، ص 573.
73. زوائد سنن ابن ماجه، ص 46.
74. مجمع الزوائد، ج 9، ص 102. لازم به ذکر است که ذهبی درباره روایت مذکور، میگوید: «هذا کذب علی علیّ» (میزان الاعتدال، ج 2، ص 368)؛ ابن کثیر نیز همانند ذهبی در جای دیگر عصبیّت و بغض خود را نسبت به امام علی علیهالسلام ابراز داشته و میگوید: «هذا الحدیث منکَر بکل حال و لایقوله علیّ و کیف یمکن ان یصلی قبل الناس بسبع سنین هذا الامر لایتصوّر اصلاً» (البدایة و النهایة، ج 3، ص 25 و 26)؛ همچنین برخی از متأخرین این حدیث را باطل میدانند (الالبانی، ضعیف سنن ابن ماجه، ص 14)، این همه اقوال و تضعیف به خاطر عبّاد بن عبداللّه الاسدی است که چون شیعه است، مورد تهاجم قرار گرفته؛ اما با این حال، بزرگان اهل سنت همانند ابن حبّان ایشان را در زمره ثقات و معتمدین برشمرده، میگوید: «عبّاد من اهل الکوفة یروی عن علی(ع)» (کتاب الثقات، ج 5، ص 141، چ قدیم).
75. فضائل الصحابه، ج 2، ص 590؛ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 141؛ تاریخ دمشق، ج 1، ص 57 (چاپ محمودی)، جامع المسانید و السنن، ج 19، ص 50، ح 116؛ تاریخ بغداد، ج 4، ص 233؛ مناقب ابن مغازلی، ص 15؛ فضایل الخمسة، ج 1، ص 180، به نقل از مسند ابوحنیفه، ص 247.
76. تاریخ بغداد، ج 4، ص 333، ش 1947.
77. مجمع الزوائد، ج 9، ص 103.
78. انساب الاشراف، ج 2، ص 379؛ المعارف، ص 169؛ کنز العمال، ج 13، ص 164؛ تاریخ دمشق، ج 1، ص 61 (چاپ محمودی).
79. الضعفاء الکبیر، ج 2، ص 131.
80. الطبقات الکبری، ج 3، ص 21.
81. سیرالخلفاء الراشدین، ص 227.
82. تذکرةالخواص، ص 26.
83. مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 331 و 373؛ فضائل الصحابه، ج 2، ص 589؛ الجامع فیالعلل و معرفة الرجال، ج 3، ص 425؛ معجم الکبیر، ج 12، ص 77، ح 12593؛ السنن الکبری، نسائی، ج 5، ص 43.
84. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 465.
85. مجمع الزوائد، ج 1، ص 102.
86. تدریب الراوی، ص 386.
87. الاستیعاب، ج 3، ص 198؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 299.
88. معجم الکبیر، ج 12، ص 77.
89. همان، ج 6، ص 265، ح 617؛ مناقب ابن مغازلی، ص 15، ح 20 و 21؛ اسدالغابة، ج 4، ص 103؛ الوافی بالوفیات، ج 21، ص 270؛ المطالب العالیة بالزوائد المسانید الثمانیة، ج 4، ص 57؛ الصواعق المحرقة، ج 2، ص 351؛ المصنف، ابن ابیشیبه، ج 6، ص 371، ح 32112.
90. اللئالی المصنوعة، ج 1، ص 299 و 300.
91. مجمع الزوائد، ج 9، ص 102 و 124.
92. تاریخ دمشق، ج 42، ص 59 و 58؛ کنزالعمال، ج 13، ص 124، ح 36395.
93. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 499؛ تفسیر الحبری، ص 395 و 407.
94. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 499.
95. انساب الاشراف، ج 1، ص 125؛ مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 368؛ مناقب ابن مغازلی، ص14، ح 18؛ تاریخ الامم والملوک، ج 1، ص 538؛ الصواعق المحرقة، ج 2، ص 351.
96. مستدرک، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 136.
97. جامع المسانید والسنن، ج 14، ص 15، ح 2771.
98. المنتظم، ج 3، ص 319؛ الصواعق المحرقة، ج 2، ص 351؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 134؛ الاستیعاب، ج 3، ص 200؛ جامع الاصول فی احادیث الرسول، ابن اثیر، ج 8، ص 641، ح 6484.
99. تدریب الراوی، ص 386.
100. تاریخ دمشق، ج 42، ص 28 و 29.
101. تاریخ بغداد، ج 1، ص 134.
102. تاریخ دمشق، ج 42، ص 43 و 44.
103. فضائل الخمسة، ج 1، ص 178؛ به نقل از مستدرک حاکم نیشابوری، ج 3، ص 465.
104. همان.
105. تاریخ دمشق، ج 42، ص 34 و 35؛ معجم الکبیر، ج 18، ص 100، ح 181؛ الاستیعاب، ج 3، ص 201؛ البدایة و النهایة، ج 3، ص 24 و 25؛ دلایل النبوة، ج 1، ص 165؛ مختصر اتحاف السادة، ج 5، ص 191 و 227؛ السنن الکبری، نسایی، ج 5، ص 105.
106. مستدرک حاکم، ج 3، ص 183؛ معجم الکبیر، ج 18، ص 100.
107. مجمع الزوائد، ج 9، ص 103.
108. الضعفاء الکبیر، ج 1، ص 28 و 80.
109. مختصر الزوائد، (مسند البزاز)، ج 2، ص 350.
110. مجمع الزوائد، ج 9، ص 220.
111. معجم الکبیر، ج 19، ص 291.
112. مجمع الزوائد، ج 9، ص 220.
113. تاریخ دمشق، ج 42، ص 41؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 361 و 362؛ الاستیعاب، ج 4، ص 307؛ فرائدالسمطین، حموینی، ج 1، ص 39؛ میزان الاعتدال، ج 1، ص 188؛ مستدرکات علم الرجال، ج 8، ص 445؛ الارشاد، ج 1، ص 31 و 32.
114. تاریخ دمشق، ج 42، ص 41.
115. مصنف عبدالرزاق، ج 11، ص 226، ح 20391 و ج 5، ص 325، ح 9718؛ معجم الکبیر، ج 1، ص 95؛ الجامع فیالعلل و معرفة الرجال، احمد بن حنبل، ج 2، ص 70 و ج 3، ص 425؛ سنن الکبری، بیهقی، ج 9، ص 236 و 235.
116. مجمع الزوائد، ج 9، ص 102.
117. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 125.
118. منتهی المقال، ابوعلی حائری، ج 3، ص 185.
119. المصنف، ابن ابی شیبه، ج 7، ص 272.
120. البدایة و النهایة، ج 3، ص 27.
121. «اخرجه ابن عساکر بسندٍ جیّد»؛ تاریخ الخلفاء، ص 47.
122. تاریخ الامم و الملوک، ج 1، ص 540.
123. البدایة والنهایة، ج 3، ص 28.
124. الغدیر، ج 3، ص 240.
125. سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص 503.
126. میزان الاعتدال، ج 3، ص 531؛ الکاشف، ج 3، ص 21؛ تاریخ الکبیر، ج 1، ص 69؛ الضعفاء الکبیر، ج 4، ص 61.
127. سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص 505.
128. میزان الاعتدال، ج 3، ص 531.
129. همان.
130. الجرح و التعدیل، ج 7، ص 232؛ تهذیب الکمال، ج 16، ص 222.
131. تاریخ بغداد، ج 2، ص 260؛ تهذیب التهذیب، ج 9، ص 112؛ تهذیب الکمال، ج 16، ص 222.
132. تاریخ بغداد، ج 2، ص 260؛ تهذیب الکمال، ج 16، ص 223؛ تهذیب التهذیب، ج 9، ص 112.
133. تهذیب التهذیب، ج 9، ص 115.
134. سیراعلام النبلاء، ج 11، ص 505.
135. میزان الاعتدال، ج 3، ص 530.
136. الجرح والتعدیل، ج 7، ص 169؛ میزان الاعتدال، ج 3، ص 415.
137. تاریخ الکبیر، ج 1، ص 194؛ تهذیب التهذیب، ج 1، ص 113.
138. تاریخ بغداد، ج 6، ص 106؛ تهذیب التهذیب، ج 1، ص 113؛ تهذیب الکمال، ج 1، ص 367؛ سیراعلام النبلاء، ج 7، ص 380.
139. رجال صحیح بخاری، ج 1، ص 53؛ رجال صحیح مسلم، ج 1، ص 40؛ سیراعلام النبلاء، ج 7، ص 383؛ تاریخ بغداد، ج 6، ص 108؛ تهذیب الکمال، ج 1، ص 366؛ الفهرست، ابن ندیم، ص 319؛ تهذیب التهذیب، ج 1، ص 113؛ کتاب الثقات، ج 6، ص 27؛ تاریخ اسماءالثقات، ابن شاهین، ص 58؛ الجامع فی العلل و معرفة الرجال، ج 2، ص 48؛ الوافی بالوفیات، ج 6، ص 34؛ الجرح والتعدیل، ج 3، ص 158؛ تقریب التهذیب، ج 1، ص 36؛ العبر، ج 1، ص 185؛ الکاشف، ج 1، ص 40؛ تذکرةالحفاظ، ج 1، ص 213؛ المغنی فی الضعفاء، ج 1، ص 17؛ تحریر تقریب التهذیب، ج 1، ص 89.
140. الجرح و التعدیل، ج 3، ص 158؛ تاریخ الاسلام (حوادث 121)، ص 395؛ سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 152؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 176.
141. سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 152؛ میزان الاعتدال، ج 1، ص 461؛ کتاب الثقات، ج 6، ص 201؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 176؛ تقریب التهذیب، ج 1، ص 152؛ الکاشف، ج 1، ص 161؛ تهذیب الکمال، ج 4، ص 153؛ الجامع فی العلل و معرفة الرجال، ج 1، ص 202.
142. سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 269.
143. المعارف، ص 462؛ سیراعلام النبلاء، ج 5، ص 270؛ تاریخ الاسلام (حوادث 101 تا 120)، ص 454.
144. سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 271.
145. طبقات الکبری، ج 7، ص 229؛ الجرح و التعدیل، ج 7، ص 135؛ وفیات الاعیان، ج 4، ص 85؛ کتاب الثقات، ج 5، ص 323؛ تاریخ اسماء الثقات، ص 265؛ میزان الاعتدال، ج 3، ص 385؛ الکاشف، ج 2، ص 382؛ تاریخ الاسلام (حوادث 101 تا 120)، ص 455؛ رجال صحیح مسلم، ج 2، ص 150؛ تهذیب التهذیب، ج 8، ص 318؛ تقریب التهذیب، ج 2، ص 123؛ مقدمه فتح الباری، ص 458؛ العبر، ج 1، ص 112؛ تهذیب الکمال، ج 15، ص 232؛ سیراعلام النبلاء، ج 5، ص 271؛ المغنی، ج 2، ص 522؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 10.
146. سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 272.
147. همان، ج 5، ص 109؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 282، 292 و 309.
148. میزان الاعتدال، ص 109.
149. تهذیب التهذیب، ج 3، ص 374.
150. طبقات الکبری، ج 6، ص 291؛ حلیةالاولیاء، ج 7، ص 150؛ تهذیب التهذیب، ج 3، ص 374؛ الجرح و التعدیل، ج 4، ص 181؛ تهذیب الکمال، ج 7، ص 7؛ کتاب الثقات، ج 4، ص 305؛ العبر، ج 1، ص 90؛ تقریب التهذیب، ج 1، ص 279؛ رجال صحیح بخاری، ج 1، ص 316؛ رجال صحیح مسلم، ج 1، ص 259؛ تاریخ الاسلام (حوادث 81 تا 100)، ص 362؛ المعارف، ص 452؛ الوافی بالوفیات، ج 15، ص 95؛ المغنی، ج 1، ص 250؛ تحریر تقریب التهذیب، ج 2، ص 5.
151. تاریخ الخلفاء، ص 47.
152. مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 186؛ الکشف والبیان، ج 2، ص 143 و ج 4، ص 106؛ النکت و العیون، ج 2، ص 64؛ تفسیر ابن ابیحاتم، ج 4، ص 1200، ح 6767؛ تفسیر جامع البیان، ج 7، ص 46؛ تفسیر بغوی، ج 3، ص 94؛ تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 166؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 315؛ تفسیر قرطبی، ج 6، ص 286 و 287؛ المجموع فی شرح المهذب، ج 22، ص 254؛ سنن الکبری، بیهقی، ج 5، ص 285؛ تفسیر المنار، ج 7، ص 49؛ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 178، 185 و 186؛ فتح القدیر، ج 2، ص 94؛ الکشاف فی تفسیر القرآن، زمخشری، ج 1، ص 257 و 502؛ مناقب آل ابیطالب، ج 2، ص 204؛ مستدرک الوسائل، ج 17، ص 84.
153. برای آگاهی بیشتر و بیان ضعفهای روایت، ر.ک: نخستین یار پیامبر، محمدمحسن طبسی، انتشارات دلیل.