به یاری خداوند و با عنایات امام مظلوم علی(ع)توانستیم تاکنون بخش های حساس و بسیار مهم زندگانی مولا را مورد بررسی قرار داده و سیره علوی را در این زمینه ها مورد بحث قرار دهیم.
اینک دو بحث تا پایان این سیر الهام بخش باقی مانده است:
1- سیره علوی در رابطه با قاسطین.
2- سیره علوی در رابطه با مارقین.
از خداوند میخواهیم حضرتش توفیق تحقیق و عرضه این دو بخش رانیز عنایت فرماید.
در این مقاله بحث پیرامون سیره علوی در رابطه با قاسطین راآغاز میکنیم.
«جریان قاسطین»
دومین جریان عدالت ستیز در دوره حکومت امام علی(ع) «جریان قاسطین» است.
«جریان قاسطین» جریان تشنه گان قدرت است که حاضرند با به مسلخ بردن دین و تمامی ارزشها اقتدار خود را حفظ کنند.
«جریان قاسطین» خط توطئه و مکر، خط مردم فریبی و دروغ است.
«جریان قاسطین» جریان اسلام ستیزانی است که با نقاب دین ومکتب و در پوشش نفاق به نبرد با اسلام مجسم امامعلی(ع)پرداختند. «جریان قاسطین» جریان احیاء ارزشهای جاهلی ومبارزه با ارزشهای اسلامی وانقلابی است.
بررسی و تحقیق پیرامون این جریان میتواند عبرتها بیاموزد،عبرتهایی که به فضل خداوند انقلاب اسلامی را بیمه خواهد کرد.
تحلیل این جریان می آموزد که:
ضد انقلاب با چه شیوه هائی به مبارزه با حق میپردازند؟
چهره ضدیت خود را چگونه می پوشانند؟ و لایه های نفاق آنان چیست؟
از چه ابزارها و اهرم هایی برای حق ستیزی بهره میجویند؟
چگونه به اغواگری خویش ادامه میدهند؟
و... و...
واژه قاسطین
پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) نام این جریان مخالف مولارا «قاسطین» نامیده است.
«ابوایوب» گوید رسول خدا به ما امر فرمود که با سه گروه درخدمت امام علی(ع)پیکار کنیم با «ناکثین» و «قاسطین» و«مارقین» اما ناکثین با آنها پیکار کردیم آنها اهل جمل طلحه و زبیر بودند. اما «قاسطین» همین است که ما از سوی آنهابازمیگردیم یعنی معاویه و عمروعاص(این سخن را هنگام بازگشت ازصفین گفت)و اما مارقین آنها اهل نهروان هستند. بخدا سوگند نمیدانم آنها در کجایند ولی بهرحال با آنها باید پیکار کنیم.
امام علی(ع)نیز همین نام را بر این گروه از مخالفان خود نهادهاست:
«فلما نهضت بالامر نکثت طائفه و مرقت اخری و قسط آخرون»
هنگامی که قیام به امر خلافت کردم جمعی پیمان شکستند و گروهی از دین خدا بیرون رفتند و دسته دیگری راه ظلم و طغیان را پیشگرفتند. «واژه قسط» از واژه های اضداد است که هم معنای عدل رادارد هم معنای جور و ستم را. برخی گفته اند «قسط» (به کسر قاف)به معنای عدالت و قسط(به فتح قاف)به معنای جور و ظلم است.
برخی دیگر مصدر این واژه را آنگاه که به معنای عدالت باشد«قسط» گرفته اند و آنگاه که به معنای جور و ستم باشد «قسوط»
دانسته اند. در قرآن کریم 25 بار واژه قسط به کار رفته که تنهادوبار در معنای جور و ستم به کار رفته است. «و انا مناالمسلمون و منا القاسطون فمن اسلم فاولئک تحروا رشدا و اماالقاسطون فکانوا لجهنم حطبا»
و اینکه گروهی از ما مسلمان و گروهی ظالماند پس هر کس اسلامرا اختیار کند راه راست را برگزیده است و اما ظالمان هیزم جهنم اند.
این سخن را قرآن کریم از قول گروهی از اجنه ذکر کردهاست.
انتخاب این نام بر این گروه از مخالفان مولا، اسمی با مسمی است.
زیرا اینان روشی جز ظلم و ستم نداشته و سراسر وجودشان عناد وحق ستیزی را فراگرفته بود.
جنگ صفین
«جریان قاسطین» جریان جنایتکاران جنگ صفین است که به نبردبا مولی علی(ع) پرداختند. ما در این سلسله مقالات بر آنیم تا به سیره مولا علی(ع)در این نبرد به صورت تحلیلی نگاه کرده و دقیقا روش مولا را مورد درس و الهام گیری قرار دهیم ولی به عنوان مدخل باید نگاهی اجمالی به این نبرد داشته باشیم.
امام علی(ع)پس از پایان جنگ از مدینه به کوفه هجرت کرد تا هماز جهت جغرافیائی و هم از جهت اقتصادی و هم از جهت نیروی انسانی توانایی بیشتری در برخورد با ستمگران شام داشته باشد.
چون برای امام(ع)روشن بود که پس از اتمام غائله جنگ جمل، مشکل حضرت ستمگران شام معاویه و اصحاب او هستند.
این جنگ هفت ماه و سیزده روز پس از جنگ جمل صورت گرفت وتاریخ آغاز آن روز چهارشنبه اول صفر37 هجری بود. و منطقه نبرد نهر صفین بود.
مسعودی مینویسد نود هزار نفر به یاری امام در نبرد با شامیان پرداختند. در جمع آنان هزار و هشتصد نفر از صحابه بودند که هشتاد و هفت نفر از رزمندگان جنگ بدر(هفده نفر از مهاجرین وهفتاد نفر از انصار که در صلح حدیبیه با پیامبر بودند)شرکت داشتند.
تعداد سپاهیان معاویه با اختلاف نقل ها صد و بیست هزار نفر بوداین جنگ 110 روز به طول انجامید تعداد حملات و درگیری هفتاد وبه نقلی 90 حمله بود.
در این جنگ بیست و پنج هزار نفر از سپاهیان امام علی(ع)افتخار شهادت را در رکاب حضرت یافتند که در بین آنهاچهره های سرشناس و وجیهی همچون عمار یاسر و اویس قرنی و....بودند.
و تلفات سپاه معاویه چهل و پنج هزار نفر بود. سرانجام این نبرد با نیرنگ و خدعه عمروعاص و به سر نیزه بردن قرآنها به آتش بس و حکمتت مبدل شد.
حکمیت در ماه رمضان 38 هجری یکسال و 5 ماه و 24 روز بعد درمحلی بنام دومه الجندل با ملاقات ابوموسی اشعری و عمروعاص انجامگردید که نتیجهای تلختر از اصل حکمیت تحمیلی بر امام داشت.
عمروعاص که نماینده لشگر شام در حکمیت بود «ابوموسی» ساده لوح را فریب داد که بگوید علی(ع)و معاویه را از خلافت خلع میکنم ولی عمرو عاص به پا خاست و گفت من هم علی(ع)را از خلافتخ لع میکنم ولی معاویه را بر خلافت نصب میکنم!!
لشگر امام یکباره دریافتند که فریب خوردهاند و از اینکهدستور امام را در روز آخر جنگ برای ادامه تا پیروزی نادیده گرفته بودند سخت پشیمان شدند ولی دیگر کار از کار گذشته بود وجمع کردن و قرار دادن آنها در یک محور و حمله مجدد و هماهنگ کار ساده ای نبود.
بهر حال فرصت طلائی از بین رفت. معاویه که در آستانه نابودی کامل قرار گرفته بود جان تازه ای گرفت و با توطئه خود فتنه نهروان را آفرید.
این اجمال و خلاصه ای از آغاز و پایان جنگ صفین. آنچه مهم استتحلیل این ماجرای عبرتآموز است.
یک سوال
اولین سوالی که در این رابطه مطرح است این است که راز برخوردبا معاویه در آغاز خلافت چیست؟
توضیح آنکه برخی به اصطلاح سیاست مداران به مولا پیشنهاد دادندکه تا تحکیم مبانی خلافتخویش دستبه ترکیب امارت شام نزده ومعاویه را ابقاء کند اینان استناد به جسور بودن معاویه و حرفشنوی شامیان از او میکردند و به اصطلاح راه توجیه را به امام میگفتند که در مورد ابقاء او میتوانی بگوئی که عمر او را برشام گذاشت ولی امام علی(ع) قاطعانه در برابر این پیشنهاد سازشکارانه ایستاد و فرمود بخدا قسم حتی دو روز هم معاویه را بردار باقی نمیگذارم!!
برخی برای توجیه سوال فوق میگویند: مگر حفظ نظام اهم امورنیست؟ مگر حفظ نظام به تعبیر امام راحل از اوجب واجبات نیست؟
چه اشکال داشت مولا در آغاز ولایتخود از جابجائی معاویه دست نگه میداشتبعد که اقتدار بیشتری مییافت او را از کار برکنارمیکرد؟
این سوال دو پاسخ مهم دارد که یک پاسخ را در این مقاله وپاسخ دیگر را در مقاله بعدی تقدیم میداریم.
اما پاسخ اول:
پاسداری از ارزشها:
آنکه دیدگاه مولی علی(ع)در باب حکومت این نیست که «حکومت هدف است و باید به هر قیمتی که هست آن را نگه داشت» این تز ازدیدگاه مولا منفی و مطرود است امام علی(ع)حکومت را جهت احیاءارزشها و حاکمیت دین میخواهد و بس و برای او مقصد نهائی ایناست نه حکومت کردن. در خطبه شقشقیه میفرماید از انگیزه های پذیرش حکومت از سوی من این بود که خداوند از عالمان پیمان گرفته که در برابر شکمبارگی ستمگران ایستادگی کرده و ازمظلومان گرسنه حمایت کنند و من با پذیرش حکومت خواستم به این پیمان الهی عمل کنم:
«... و ما اخذالله علی العلماء الا یقاروا علی کظه ظالم،ولاسغب مظلوم لالقیتحبلها علی غاربها...;
اگر نبود آنکه خداونداز عالمان پیمان گرفته که در برابر شکمبارگی ستمکاران و گرسنگیمظلومان آرام نگیرند مهار شتر خلافت را بر پشتش میافکندم ورهایش مینمودم» .
«کظه» به حالت ناراحت کننده ای گویند که از پرخوری حاصل میشود و در اینجا کنایه از تعدی و غصب حقوق دیگران است.
«سغب» به معنای گرسنگی است و در اینجا کنایه از پایمال شدن حقوق مظلومان است.
معنای این سخن این است که دغدغه من احیاء ارزش ظلم ستیزی استو به آن انگیزه خلافت را میپذیرم.
نیز حضرت در ذی قار به ابن عباس میگوید که نزد من ارزش این کفش کهنه و وصله دار بیشتر است از حکومت بر شما مگر آنکه: «الاان اقیم حقا او ادفع باطلا...»
حقی را برپای دارم یا باطلی را برافکنم یعنی احیاء حق و دفع باطل آرمانی است که سزد برای آن خون جگرها خورد و با حق گریزانو عدالت ستیزان نبرد کرد و گرنه حکومت برای حکومت این ارزش راندارد. حکومت برای احیاء ارزشها است که ارزش آن را دارد کهانسان سختیها را به جان بخرد.
و این سخن صریح مولاست که:
«اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسه فی سلطان ولا التماس شیء من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک ونظهر الاصلاح فی بلادک فیامن المظلومون من عبادک و تقام المعطلهمن حدودک; بار خدایا تو میدانی آنچه که ما انجام دادیم نه برایاین بود که ریاستی بدست آوریم و به مال بیارزش دنیا دست یازیم بلکه هدف این بود که نشانههای دین تو را که دگرگون شدهبازگردانیم و جامعه را رو به صلاح ببریم تا بندگان ستمدیده اتدرامان مانند و قوانین و مقرراتی که بدون اجرا مانده استبهجریان افتد» .
اینها گوشهای از کلمات حضرت است که مبین این واقعیت است که ارزش حاکمیت به آن است که مدافع ارزشهائی چون: ظالم ستیزی،جانبداری از مظلوم، اقامه حق، برخورد با باطل، احیاء دین، و...باشد.
با این مقدمه به پاسخ سوال فوق میپردازیم و آن اینست که ازدیدگاه امام علی(ع)حفظ نظام به حفظ ارزشها است و ابقاء معاویه یعنی زیر پا گذاردن ارزشها! و مولا حکومت را به این قیمت نمیخواهد!
تمام وجود امام علی(ع)با دین و عدالت و اسلام و ارزشها عجیناست چگونه برای چند روز حکومت ارزش والای شایسته سالاری را زیرپا گذارد؟ و تن به سازش با ستمگران دهد.
نظیر این پیشنهادهای ضد ارزشی سازشکارانه فراوان بر مولا عرضه میشد. زمانی که حضرت سیاست الهی تقسیم عادلانه بیت المال رااجرا کرد کسانی را که عادت به حاتم بخشیهای عثمان کرده بودندخوش نیامد سر ناسازگاری با مولا گذاشتند و حتی برخی به معاویه پناهنده شدند، برخی به مولا پیشنهاد کردند که شما هم قدری دراین سیاست تجدید نظر کرده و به اشراف و کسانی که خوف پناهندگی آنها به دشمن هست اموال بیشتری داده تا از این رهگذر حکومت تثبیت شود حضرت باین پیشنهاد پاسخ رد داده و فرمود:
«اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه و الله لااطور ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما لو کان المال لیلسویتبینهم فکیف و انما المال مال الله الا و ان اعطاء المالفی غیر حقه تبذیر و اسراف و هو یرفع صاحبه فی الدنیا و یضعه فیالاخره و یکرمه فی الناس و یهینه عندالله; یا به من دستورمیدهید که پیروزی را با ظلم به کسانی که بر آنها حکومت میکنم بدست آرم؟! به خدا سوگند چنین نمیکنم تا شب و روز از پی هم می آیند و در آسمان ستارهای از پس ستاره دیگر طلوع کند اگر این اموال از آن خودم بود به طور مساوی بینشان تقسیم میکردم پسچ گونه چنین نکنم در حالی که این مال، مال خداوند است.(بیت المال است)آگاه باشید بخشش مال در غیر موردش تبذیر و اسراف استاین کار ممکن است در دنیا باعث سربلندی انجام دهنده آن شود ولیدر آخرت موجب سرافکندگی وی میگردد. و چه بسا با این کار در بینمردم محترم گردد اما از نظر خداوند بیارزش میشود. »
حکومت ارزشی یعنی این!
حکومت ارزشی یعنی حکومتی که ارزشها را در مسلخ بند و بسته ای یکه سیاست بازان دنیا دارند قربانی نکند.
حکومت ارزشی یعنی حکومتی که فقط برای ارزشها و در راس همه دین است که بهاء قائل میشود.
امام خمینی و سیره علوی
از این منظر است که موضع گیریهای امام عظیم الشان خمینی بزرگرنگ و بوی علوی می یابد. دشمنان چنین فکر میکردند که پس ازپذیرش قطعنامه امام عزیز از اصول عقب نشسته است. غافل از آنکه پذیرش قطعنامه نرمش قهرمانانه بود نه عقب نشینی از اصول. همانکه پیامبر(ص)در صلح حدیبیه داشت و امام حسن(ع)در نرمش قهرمانانه اش و امام عزیز از سلاله آن پاکان است ولی پس از آنکه سناریوی سلمان رشدی مرتد را به راه انداختند و غیرت علوی امامرا مشاهده کردند فهمیدند این بار نیز نادرست تحلیل کردند و همچنان امام بزرگوار را نشناخته اند. دشمنان برنامه ریخته بودندتا به اسلام اهانت کنند اما امام با آن فتوای نورانی همه نقشه هایشان را نقش بر آب کرد:
«بسم الله الرحمن الرحیم
«به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان میرسانم مولف کتاب آیاتشیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن تنظیم و چاپ و منتشر شده است همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن محکوم به اعدام میباشند از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتندسریعا آنان را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرات نکند به مقدساتمسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود شهید است ان شاءا... ضمنا اگر کسی دسترسی به مولف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام آن را ندارد او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد.»
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
روح الله الموسوی الخمینی
«25 / 11 / 67»
با این فتوا اتحادیه اروپا سفرای خود را فراخواند و دنیای استکبار بار دیگر به شیطنت علیه نظام و تخریب نظام اسلامی پرداخت ولی امام بزرگوار با همان دیدی به حکومت نگاه میکرد که جد بزرگوارش مینگریست برای او احیاء ارزشها مهم بود هدف این نبوده و نیست که ما به حکومت برسیم و آرمانهای انقلابی و اسلامی را فراموش کنیم.
امام بااین فتوای الهی آموخت که باید علیوار فقط به ارزشها اندیشید، باید به تکلیف عمل کرد، باید تنها به عزت اسلام فکرکرد. و این عزت نه از راه سازش با دنیای استکبار، نه از راهتساهل و تسامح با بیگانگان، که از راه مقاومت در برابر آنان بدست میآید. همان که این روزها کسانی نمیپسندند و تا سخن ازغیرت دینی، مقاومت در برابر استکبار و... به میان میآید با رنگخشونت میخواهند آنرا ضد ارزش تلقی کنند. این را هم دقیقا امام عزیز پیش بینی کرده بود:
«روحانیون و مردم عزیز حزب الله و خانواده های محترم شهداءحواسشان را جمع کنند که با این تحلیل ها(تجدیدنظر در اصول)وافکار نادرست خون عزیزانشان پایمال نشود. ترس من این است که تحلیل گران امروز ده سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویندکه باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول وقوانین دیپلماسی بوده استیا خیر؟ و نتیجه گیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهایغربی علیه ما موضع گرفتهاند پس باید خامی نکنیم و از کناراهانت کنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب. بگذریم!
خلاصه کلام این که ما باید بدون توجه به غرب حیلهگر و شرقمتجاوز و فارغ از دیپلماسی حاکم بر جهان در صدد تحقق فقه عملی اسلام برآئیم و الا مادامی که فقه در کتابها و سینه علماء مستوربماند ضرری متوجه جهان خواران نیست...»
آری امام آنچه را که برخی در آئینه نمیدیدند، در خشت خام دید.
گویا امام امروز را میدیده است که برخی همتی جز پشت پا زدنبه آرمانهای اسلام و انقلاب و امام عزیز ندارند گویا امام امروزرا میدیده است که برخی برآنند تا همه افتخارات سال های اولانقلاب را زیر سوال برده و آنها را ناشی از احساسات و عواطف منهای عقلانیت بنامند!
گویا امام امروز را میدیده که برخی با صراحت دم از مذاکره ورابطه با استکبار جهانی زده و با وقاحت تمام میگویند نسل گذشته قطع رابطه با امریکا را میخواست و نسل امروز ارتباط را!!
بیچاره نسل امروز!! که چه کسانی به ناحق از سوی آنان سخن میگویند! این نسل دیروز نبود که میگفت رابطه با آمریکا نه! این امام بزرگوار بود که شکوهمندانه از قطع رابطه با آمریکا دم زدو گفت: آمریکا شیطان بزرگ است! و نسل دیروز هم مطیع بود و همینرا میخواست. امروز نیز خلف صالح امام مقام معظم رهبری مد ظلهالعالی همین را میگوید و راه استکبار ستیزی امام را دنبال میکند و نسل صالح جدید که بحمدالله قشر عظیمی از فرزندان این مرز و بوم را تشکیل میدهند در خط امام و مقام معظم رهبری مدظله العالی بوده و همان راه را دنبال میکنند. آری تعداد اندکی فریب خورده و یا بفرض در پی «تجدیدنظر طلبان» و «استحاله انقلاب» اند و راه امام را دنبال نمیکنند.
سخن قدری به درازا کشید آنچه ما را به این تفصیل کشاند اثباتاین مطلب بود که سازش ناپذیری مولی علی(علیهالسلام)در برابرمعاویه جلوه بارز حکومت الهی حضرت بود و باید تمامی حکومتهای الهی این الهام را از حضرت بگیرند که حفظ نظام بسیار مهم است واز اهم واجبات است لکن نه به هر قیمت! حفظ نظام با زیرپاگذاشتن دین و مقدسات و ارزشها حفظ نظام اسلامی نیست و با سیرهعلوی در تضاد است.
این پاسخ اول از سوال فوق به یاری خداوند در مقاله آینده پاسخ دیگر را تقدیم میداریم. انشاءالله