سیداصغر ناظم زاده قمی
امام صادق علیه السلام میفرماید:
مثل ابیطالب مثل اهل الکهف حین اسروا الایمان و اظهروا الشرک فآتاهم الله اجرهم مرتین;
مثل حکایت ابوطالب، مثل اصحاب کهف است که ایمان خود را مخفی کردند و اظهار شرک نمودند، پس خداوند اجر و پاداش آنان را دو چندان داد.
(بحار الانوار، ج 35 ص 72)
یکی از شخصیتهای نقش آفرین صدر اسلام، حضرت ابوطالب پدر علی(ع) است. وی در هنگامی که پدر عالیقدر اسلام از همه سو هدف تیرهای زهرآگین مشرکان مکه بود مردانه از آن حضرت حمایت کرد و بدین وسیله در گسترش اسلام و تقویت مسلمانان نقش مهمی ایفا نمود.
متاسفانه این رادمرد الهی با همه فداکاریهایش از اسلام که بر دوست و دشمن پوشیده نیستسخت مظلوم واقع شده و تمام تلاشهای او درباره پیامبر اسلام(ص) نه تنها در تاریخ به فراموشی سپرده شده بلکه حتی نسبت کفر و شرک به این مسلمان با فضیلت دادهاند. لذا در این بخش بر آنیم با این شخصیتبزرگ اسلام آشنا شویم تا از این رهگذر علاوه بر آشنایی به فضایل و کمالات علی(ع) از دیدگاه وراثت، پاسخ اتهاماتی که بویژه به ابوطالب پدر علی(ع) نسبت داده شده و او را به شرک و کفر متهم نمودهاند، داده شود. همچنین شبهاتی که به ایمان و اسلام این مرد الهی و وارسته وارد کردهاند با دلیل و برهان برطرف شود و با این حدیثشریف که در زیارت وارث آمده، آشنا شویم: «اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة لم تنجسک الجاهلیة بانجاسها و لم تلبسک من مدلهمات ثیابها.» و بدانیم که ابوطالب و فاطمه بنت اسد، پدر و مادر علی هر دو از ابتدا موحد و خدا پرست و بر آیین توحیدی ابراهیم حنیف بودهاند. و پس از ظهور اسلام به پیامبر(ص) ایمان آوردند و با اعتقاد به دین و آیین محمد(ص) از دینا رفتند.
نام و نسب ابوطالب
نام ابوطالب، «عمران» است و بعضی او را «عبدمناف» نامیدهاند. چون فرزند بزرگش «طالب» بود، او را ابوطالب خواندند. وی 35 سال قبل از تولد پیامبر اسلام(ص) در مکه معظمه در خانوادهای برجسته و خدا شناس دیده به جهان گشود. او با عبدالله پدر پیامبر(ص) برادر بود. پدرش «عبدالمطلب» جد پیامبر اسلام است که همه قبایل عرب وی را به عظمت و بزرگواری میشناختند و از او به عنوان مردی با کفایت و مبلغ آیین توحید ابراهیم یاد میکردند. عبدالمطلب، چنان مورد توجه دنیای آن روز بود که او را با لقب «سید البطحاء» آقای سرزمین مکه و حومه آن و «ساقی الحجیج» آب دهنده حاجیان خانه خدا و «ابوالساده» پدر بزرگواریها و «حافر الزمزم» ایجاد کننده چاه زمزم میخواندند. عبدالمطلب در حفظ و حراست وجود مبارک حضرت محمد(ص) بسیار کوشا بود. شیعه و اهل سنتبر این حقیقت معترفاند.
ابوطالب از چنین پدری به دنیا آمد و در خانه چنین شخصیتبزرگ و الهی پرورش یافت. ابوطالب چهار پسر و دو دختر داشت. پسران او ده سال با یکدیگر فاصله سنی داشتند. طالب پسر بزرگ اوست که از او نسلی باقی نمانده است. دومین فرزند او عقیل و سومین آنها جعفر معروف به جعفر طیار و چهارمین و آخرین فرزند پسری وی حضرت علی(ع) است. دو دخترش یکی فاخته نام داشت که او را «امهانی» میخواندند و دختر دیگرش «ریطه» یا «اسماء» است. فرزندان ابوطالب همه از فاطمه بنت اسداند.(1)
گوشهای از زندگانی افتخارآمیز ابوطالب
ابوطالب در خانوادهای خداپرست و موحد و در سایه پدری همچون عبدالمطلب که از کمالات روحی و امتیازات معنوی برخوردار بود، پرورش یافت. و همانند پدرش در مسیر آیین حنیف ابراهیمی قدم برمیداشت و منصب سقایت و آبرسانی به زایران خانه خدا و پاسداری از جان حضرت محمد(ص) را به نیکویی بر عهده گرفت.
ابوطالب نه تنها تحت تاثیر شرک و بتپرستی مردم مکه قرار نگرفت، بلکه در مقابل شیوههای جاهلیت ایستادگی کرد و نوشیدن مشروبات را بر خود حرام ساخت و خود را از هرگونه فساد و آلودگی، برحذر داشت.(2) او نخستین کسی است که «سوگند خوردن اولیای مقتول برای اثبات قتل» را در امر قضا، سنت قرار داد و بعدها اسلام نیز آن رابا نام «قسامه» تثبیت کرد.(3)
مورخان نوشتهاند: «ابوطالب سه سال قبل از هجرت، بعد از آن که پیامبر(ص) و یارانش از «شعب» خارج شدند، در ماه شوال یا ذیالقعده در سن 84 سالگی از دنیا رفت.» (4) و در حالی دنیا را وداع گفت که قلبش لبریز از ایمان به خدا و عشق به محمد(ص) بود. بدنش را در مکه معظمه در مقبره حجون معروف به «قبرستان ابوطالب» دفن کردند. با مرگ او خیمهای از حزن و اندوه بر پیامبر اسلام و مسلمانان آن روز که کمتر از پنجاه نفر بودند، سایه افکند زیرا آنان بهترین حامی، مدافع و فداکار در راه اسلام را از دست دادند. ابن کثیر و ابن اثیر نقل میکنند: «کفار قریش پس از وفات ابوطالب بر سر مبارک پیامبر(ص) خاک - و گاهی روده گوسفند - میریختند. (5) اندوه مسلمانان چند روز بعد با درگذشتحضرت خدیجه، رکن دیگر اسلام و حامی پیامبر خدا، دو چندان شد.(6)
درگذشت ابوطالب و خدیجه کبری مصیبتبزرگی برای رسولخدا بود. پیامبر(ص) میفرماید:
«ما نالت قریش منی شیئا اکرهه حتی مات ابوطالب»
تا زمانی که ابوطالب زنده بود، قریش نمیتوانست هیچ گونه ناخوشایندی برای من ایجاد کند.»(7)
ابوطالب پس از درگذشت عبدالمطلب، کفالت و سرپرستی محمد(ص) را که هشتساله بود به عهده گرفت و تا هنگام وفاتش، 42 سال تمام پروانهوار به گرد شمع وجود او گشت. و در تمام حالات، در سفر و حضر ازاو حراست و حفاظت کامل نمود و در راه هدف مقدس پیامبر اسلام که نشر آیین یکتاپرستی و ریشهکن کردن شرک و بتپرستی بود از هیچ کوششی دریغ ننمود، حتی به مدت سه سال در کنار پیامبر(ص) و سایر بنیهاشم در «شعب ابیطالب» - که درهای خشک و سوزان بود - به سر برد. وی همواره ایمان خود را کتمان میکرد تا بهتر از اسلام و حضرت محمد(ص) دفاع نماید. او در ضمن اشعاری این حقیقت را بازگو میکند.
لیعلم خیار الناس ان محمدا نبی کموسی و المسیح بن مریم اتانا یهدی مثل ما اتیا به فکل بامر الله یهدی و یعصم و انکم تتلونه فی کتابکم بصدق حدیث لا حدیث المرجم
شخصیتهای فهمیده بدانند که محمد; مانند موسی و عیسی پیامبر است.
همانطور که آن دو پیامبر هدایت آسمانی داشتند او نیز دارد; و تمام پیامبران به فرمان خدا مردم را راهنمایی و از گناه باز میدارند.
و شماها اوصاف او را در کتابهای آسمانی به درستی میخوانید; و این گفتار صحیحی است و رجم به غیب نیست. (8)
ابوطالب و راهب مسیحی
ابوطالب علاقه شدیدی به حضرت محمد(ص) داشت. در خانه خود او را بر فرزندان و سایر اهل خانه ترجیح میداد. اتفاقی پیش آمد که بر علاقهاش نسبتبه او افزود و سعی خود را در حفاظت و مراقبت از جان او دو چندان کرد. آن اتفاق، سفر تجارتی ابوطالب به شام بود. هنگام حرکت، محمد(ص) که هنوز دوازده بهار از عمر او نگذشته بود زمام شتر عمو را گرفت و در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت: «عمو جان، مرا به که میسپاری؟»
ابوطالب از این جمله اندوهگین شد و تصمیم گرفتبرادرزادهاش را همراه خود ببرد. او را بر روی شتری که خود سوار بود جای داد و با خود به شام برد، در طول مسیر به محلی به نام «بصری» رسیدند. دیری در آن جا بود و راهبی نصرانی در آن سکونت داشت. رهبانان دیگر برای دیدار ازراهب بزرگ به آنجا میآمدند. هر سال قافلهای از قریش از آن محل میگذشت و راهب به آنها اعتنایی نمیکرد. در آن سال بر خلاف گذشته، راهب از اهل قافله دعوت به عمل آورد و آنها را اطعام داد.
راهب متوجه ابری شد که بر فراز قافله قریش سایه افکنده است. دانست کسی در میان این جمع مورد عنایتخدای بزرگ است. اهل قافله پس از آن که به دعوت راهب وارد صومعه شدند، راهب دید ابر از حرکتباز ایستاده است. سؤال کرد: «آیا کسی از قافله بیرون مانده است؟» گفتند: «کودکی نزد شتران و بارها مانده است.»
راهب گفت: «بگویید او هم داخل شود.» محمد(ص) وارد شد. راهب قامت او را به دقت نظاره کرد. یکی از اهل کاروان خطاب به راهب گفت: «در گذشته از ما پذیرایی نمیکردی، آیا پی آمدی روی داده است که ما را به حضور پذیرفتهای؟»راهب در پاسخ گفت: «آری چنین است. شما اینک میهمان من هستید» پس از آن که اهل کاروان غذا خوردند و متفرق شدند، راهب با ابوطالب و حضرت محمد (ص) در کنجی در خلوت به گفتگو نشستند. راهب خطاب به محمد(ص) گفت: «ای پسر، تو را به لات و عزی - دو بتبزرگ در مکه - قسم میدهم که هر چه را میپرسم پاسخ گویی.»
حضرت محمد فرمود: «لا تسالنی باللات و العزی فوالله ما ابغضتشیئا قط بغضهما; با سوگند به بت لات و عزی از من چیزی سؤال نکن. به خدا قسم به هیچ چیزی مانند آنها بغض و عداوت ندارم.» راهب گفت: «پس تو را به خدا قسم میدهم سؤالات من را پاسخ گویی.» حضرت محمد(ص) گفت: «از هر چه میخواهی سوال کن.»
سپس راهب مطالبی درباره حالات حضرت، از خواب و بیداری و سایر کارهایش پرسید. حضرت همه را همانگونه که راهب فکر میکرد و در انجیل و سایر کتابها درباره پیغمبر خاتم خوانده بود، پاسخ داد. سپس تقاضا کرد که بین دو شانه او را ببیند. راهب مهر نبوت را میان دو شانه حضرت مشاهده کرد. بعد سؤالاتی از ابوطالب کرد. از او پرسید: «این پسر با تو چه نسبتی دارد؟ گفت: «فرزند من است» راهب گفت: «او فرزند تو نیست» ابوطالب گفت: «او فرزند برادر من است» راهب پرسید:«پدرش کجاست؟» ابوطالب گفت: «پدرش در هنگامی که مادرش او را آبستن بود از دنیا رفت.» راهب کلام ابوطالب را تصدیق کرد و گفت: «او را به مکه بازگردان و در حفظ او از دستیهود کوشا باش.
«فوالله لئن راوه و عرفوا منه ما عرفت لیبغنه شرا فانه کائن لابن اخیک هذا شان عظیم فاسرع به الی بلده;
به خدا سوگند، اگر یهود به او دستیابند و آنچه من درباره او دانستم بدانند، با وی دشمنی خواهند کرد و او را میکشند. این کودک آینده بسیار روشن و درخشانی دارد، سریع او را به شهرش برگردان.»(9)
ابوطالب این داستان را به شعر درآورده است. دو بیت آن را میآوریم.
ان ابن امنة النبی محمدا عندی یفوق منازل الاولاد لما تعلق بالزمام رحمته و العیس قد قلصن بالازواد
محمد پسر آمنه که پیامبر است، مرتبهاش نزد من از فرزندانم بیشتراست.
هنگام سفر عنان مرا گرفت; در آن حال که مانند گیاهان پیچنده بر من پیچیده بود، بر او شفقت ورزیدم.(10)
اسلام ابوطالب و تهمتهای ناروا
علمای امامیه و نیز علمای زیدیه و برخی از علمای (11) اهل سنتبه استناد روایات اسلامی و حکایات تاریخی که در صفحات بعد خواهد آمد، بر این عقیدهاند که ابوطالب پس از بعثت پیامبر(ص) و اعلان علنی اسلام در سال سوم بعثت پس از نزول آیه «و انذر عشیرتک الاقربین» (12) به آیین حیاتبخش اسلام ایمان آورد و تا روزی که زنده بود مسلمان بود و با دلی مالامال از ایمان و اخلاص به آیین توحید از این دنیا رفت اما برای آن که از آیین یکتاپرستی بهتر دفاع کند و مسؤولیتخود را در حفظ جان پیامبر(ص) در پیشبرد اهدف اسلام بیشتر ادا نماید، تقیه کرد و ایمان و اعتقاد خود را نسبتبه اسلام و پیامبر(ص) کتمان نمود.
اما معالاسف بعضی از علمای اهل سنتبه دور از حق و انصاف در اسلام ابوطالب تردید کرده و در مقام اظهار نظر توقف نموده و گفتهاند که نسبتبه اسلام ابوطالب امر به ما مشتبه است و در مسلمان بودن او تردید داریم.(13) برخی دیگر از علمای اهل سنت که نسبتبه امیرالمؤمنین علی(ع) کینه قلبی داشته و برای جلوگیری از نشر فضایل آن حضرت از هیچ کوششی دریغ نمیکردهاند، برای پایین آوردن مقام و منزلت آن حضرت، نه تنها اسلام پدرش را انکار نموده، بلکه با گستاخی تمام گفتهاند: «بعضی آیات کفر و عذاب در قرآن کریم در شان ابوطالب نازل شده است. درباره کسی که ابن ابی الحدید میگوید: «ان الاسلام لولا ابوطالب لم یکن شیئا مذکورا; اگر ابوطالب نمیبود از اسلام هم خبری نبود.»(14)
گروهی از نویسندگان اهل سنتبا نقل گفتههای این مغرضان در کتابهای خود، بدون اینکه تحقیق و بررسی در این باره کرده باشند. افکار مردم عوام را نسبتبه این بزرگ مرد الهی و فدایی اسلام و قرآن، مخدوش کردهاند و کار را به جایی رساندهاند که اگر شیعهای در مکه معظمه کنار پل حجون بخواهد بر سر مزار ابوطالب فاتحهای بخواند و طلب مغفرت نماید، با تمسخر و عتاب مواجه خواهد شد.
مغرضان و متعصبان چون نتوانستهاند حمایتهای شجاعانه و فداکاریهای مخلصانه آن مرد بزرگ را از اسلام و پیامبر(ص) انکار نمایند از این طریق خواستهاند آن از خود گذشتگیها را توجیه نمایند و گفتهاند که ابوطالب حمایتهایش از روی ایمان و اعتقاد به پیامبر(ص) نبوده بلکه به دلیل نسبت فامیلی و روی علاقه شدیدی که به برادرزادهاش محمد داشته است، در برابر مخالفان و مشرکان میایستاد و از او دفاع میکرد تا جان پسر برادرش سالم بماند. اما به آیین و مکتب محمد(ص) کاری نداشت.
با اندکی تامل و دقت در حمایتها و جانفشانیهای مخلصانه ابوطالب به بیاساس بودن این توجیهات و بیانصافی و غرضورزی دشمنان اهل بیت پیمیبریم; زیرا مگر ممکن استشخصیتی مثل ابوطالب که از مقام و منزلت والایی در بین قریش و مردم مکه برخوردار بوده بر خلاف اعتقاد درونی خود و فقط بر اثر نسبتخانوادگی حاضر شود تمام هستی خود را فدای محمد(ص) نماید؟ آیا ممکن استبرای شخصیتی مثل ابوطالب به دلیل دوست داشتن برادرزادهاش فرزند خود علی(ع) را در خدمت او گزارد و سفارش کند تا پای جان از آیین او حمایت نماید؟ و خود نیز حاضر شود مدت سه سال در شعب ابوطالب گرسنگی و تشنگی و فشارهای روحی و جسمی را تحمل کند و در کنار محمد(ص) و یارانش به دلیل تعصب قومی و فامیلی بماند؟
بدون تردید حمایتهای همه جانبه ابوطالب از پیامبر اسلام انگیزه الهی و معنوی داشته است; نه انگیزهای مادی و تعصب قومی. به طور قطع او تشخیص داده بوده که «پیامبر(ص) مظهر کاملی از انسانیت و فضیلت است و آیین او بهترین برنامه سعادت بشریت است، و دفاع از چنین مکتبی، فضیلت و شرف است.» از این رو او با عقیده به آیین و مکتب اسلام در مقام دفاع از برادرزادهاش برخاست و مدت ده سال باقیمانده عمرش که پس از بعثت آن حضرت در قید حیات بود، لحظهای از فداکاری و از خودگذشتگی ننشست و با قلبی مملو از ایمان و اعتقاد به خدا و قیامت و پیامبر(ص) جهان را وداع گفت و در جوار رحمتحق و رضوان او قرار گرفتسلام و درود خدا و پیامبران و فرشتگان بهشتبر او باد.
در فداکاری و ایمان ابوطالب همین بس که ابن ابیالحدید دربارهاش چنین اشعاری به ثبت رسانده است:
و لولا ابوطالب و ابنه لما مثل الدین شخصا فقاما فذاک بمکة آوی و حامی و هذا بیثرب جس الحماما تکفل عبد مناف بامر و اودی فکان علی تماما(15)
اگر ابوطالب و فرزندش علی نبود، ستون دین برپا نمیشد.
ابوطالب در مکه از دین خدا حمایت کرد و به آن پناه داد; و علی در مدینه کبوتر دین را به پرواز درآورد.
ابوطالب کاری را در دست گرفت و چون درگذشت علی آن را به اتمام رسانید.
_______________________________
(1)الفصول المهمة، ص 30.
(2)سیره حلبی،ج 1، ص 184.
(3)ابوطالب مؤمن قریش، ص 116.
(4)کامل ابن اثیر، ج 1، ص 507.
(5)بدایه و نهایه ابن کثیر، ج 3، ص 120; کامل ابن اثیر، ج 2، ص 507(6)«وفات خدیجه سه روز یا 35 روز و یا 55 روز بعد از وفات ابوطالب واقع شده است.» (کامل ابن اثیر ج 1، ص 507.)
(7)همان مدرک.
(8)تفسیر مجمع البیان، ج 7، ص 34.
(9)سیره ابن هشام، ج 1، ص 191، سیره حلبی، ج 1، ص 191; طبقات الکبری لابن سعد، ج 1، ص 129; تاریخ طبری، ج 2، ص 32; الغدیر، ج 7، ص 342.
(10)الغدیر، ج 7، ص 343 به نقل از تاریخ ابن عساکر، ج 1، ص 269 و دیوان ابوطالب، ص 33.
(11)زینی دحلان، مفتی مکه متوفای 1304، از کسانی است که در میان علمای اهل سنتبه مسلمان بودن ابوطالب اعتراف نموده است.
(12)شعراء (26) آیه 214.
(13)ابن ابی الحدید معتزلی، از جمله کسانی است که در اسلام آوردن ابوطالب توقف کرده است. او پس از نقل روایات و حکایات و تحلیل گفتار علما، دهها صفحه از شرح خود بر نهجالبلاغه (ج 14، ص 52 - 84) را در تایید مسلمان بودن ابوطالب و جرح و تعدیل آن مطلب نوشته است; ولی قبل از پایان بحث چنین مینویسد: «فاما انا فان الحال ملتبسة عندی الاخبار متعارضة و الله العالم بحقیقة حاله کیف کانت; من نسبتبه اسلام ابوطالب تردید دارم و حال او به دلیل اخبار متعارضه مشتبه است و خداوند بهتر از حال او خبر دارد که آیا مسلمان بوده استیا خیر.» سپس در چند سطر بعد مینویسد: خلاصه کلام آن که روایاتی که دلالتبر اسلام ابوطالب دارد بسیار زیاد است و چون روایاتی هم داریم که او به آیین قوم خود از دنیا رفته است، به مقتضای قانون اصولی جرح و تعدیل باید توقف کرد. و میگوید: «فانا فی امره من المتوقفین; من نیز در مسلمان بودن ابوطالب از موقفین هستم.» (شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج 14 ص 82.) هر انسان با انصافی اگر توجه به اوضاع صدر اسلام و زمان زندگانی ابوطالب داشته باشد و با توجه به اصل تقیه و کتمان ایمان ابوطالب برای حفظ و حراست ازجان پیامبر(ص) نباید در ایمان و اسلام ابوطالب تردید به خود راه دهد و روایاتی که در مسلمان نبودن ابوطالب آمده اگر جعلی نباشد، از روی تقیه بوده است. به نظر مؤلف عقیده ابن ابی الحدید نسبتبه ابوطالب این بوده که او ابوطالب را مسلمان میدانسته و معتقد بوده که وی با اسلام از دنیا رفته است لکن او نیز تقیه کرده و از تهمتهای علمای متعصب زمان خود ترسیده و جرات نکرده با صراحت عقیده خود را درباره مسلمان بودن ابوطالب بیان دارد. و الله اعلم بحقیقة حاله.
(14)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 142.
(15)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 14، ص 84.
مظهر ولایت ص 45
زندگینامه حضرت ابوطالب علیه السلام
- بازدید: 3948